سالهاست اصطلاح “فیلم جشنواره پسند” را می شنویم؛ فیلمهایی که تحت تاثیر علایق داوران ساخته شده و هدفی جز خودنمایی در جشنواره ها ندارد. اصولأ رقابت سنگین و دقت
بالای داوران در انتخاب فیلمهای برتر باید موجب رشد کمی و کیفی فیلمها شود اما در مورد فیلمهای ایرانی اوضاع متفاوت است.
این عامل در مورد فیلمهای ایرانی باعث رشد کیفی آنها نشده و اکثرا” باعث نشان دادن تصویر یک چهره عقب افتاده از ایران که مورد علاقه داوران بین المللی می باشد شده است.
فیلم سازان زیادی از ایران با استفاده از این موقعیت به شهرت رسیدند که نمی توانستند در ایران چنین موقعیتی داشته باشند. البته در این میان نمی توان از چندین اثر با ارزش هم که ساخته
شد و در ایران نیز مورد استقبال قرار گرفت یاد نکرد اما متاسفانه تعداد این فیلمها انگشت شمار است.
اتفاق یاد شده چند سال است در جامعه موسیقی ایران هم شایع و تا حدی فراگیر شده است و می توان گفت اکثر گروههایی که – مخصوصا” در خارج از کشور – به اجرای موسیقی می
پردازند، بیشتر از “جاذبه های غیر موسیقیایی” بهره می برند.
این دسته از گروه ها گاهی تا حدی به حاشیه های گروه نوازی مانند نوع لباس وابسته اند که اگر مثلا” با شیوه و لباس رسمی به اجرای موسیقیشان بپردازند، شنونده غربی که برای دیدن
اجرای “موسیقی بدوی” به کنسرت آمده، بی درنگ سالن را ترک می کند!
این واقعه دقیقا” نقطه مقابل تلاش طیفی است که به رهبری بزرگانی چون علینقی وزیری، روح الله خالقی و حسین دهلوی سالها سعی در نشان دادن توانایی های فرهنگی ایران و هم تراز کردن آن با جهان متمدن امروز کردند. نکته تعجب آور این که بسیاری از این گروه ها با تبلیغات شدید سعی در بی ارزش نشان دادن و یا نادیده گرفتن پیشرفتهای موسیقی در ایران دارند.
این طرز تفکر به قدری نهادینه شده که اکنون یک دانشجوی موسیقی، نوازنده دوره گرد در یک شهرستان دور دست را بهتر از فرامرز پایور می شناسد! گویی اینجا ارزش، عتیقه بودن و فسیل بودن است؛ تعریفی از هنر که شاید نمونه آن را در هیچ سرزمین دیگری نتوان پیدا کرد!
بسیاری از موسیقیدانان و نوازندگان موسیقی ایرانی با هر گونه پیشرفتی در موسیقی و بخصوص در سازگری مخالفند و حتی گاهی نمونه های از رده خارج و عقب مانده سازها را،”اصیل تر و با ارزشتر” از سازهای پیشرفته امروزی می دانند!
باعث تعجب است که شکل ساز مورد استفاده خود را اصیل ترین شکل دانسته و نمونه های دیگر را رد می کنند؛ مثلا” نوازندگان سنت گرای سنتور، که نمدگذاری روی مضراب را به
شدت رد می کنند، چرا حاضر نیستند با سنتور چند صد ساله پیش که مثلا” ۱۰ سیم زهی داشته بنوازند؟ یا نوازندگان سنتگرایی که به نی کلید دار به خاطر تغییر کردن ساز، ایراد می
گیرند، چرا خود با نی هایی می نوازند که سر و ته فلزی دارند؟! نمونه هایی از این دست بسیار است.
مثال واقعی آنکه در یکی از شبهای جشنواره فجر، یکی از موسیقیدانان برجسته کشور که در مورد نای های ایرانی به سخنرانی می پرداخت، با تاکید زیادی مدعوین را از نوازندگی
سازهای پیشرفته منع و دعوت به نوازندگی سازهای قدیمی می کرد و حتی در جایی دقیقا” نواختن سازهای غربی را موجب شرم دانست!
احتمالا” اولین سئوالی که در ذهن دوستداران این هنرمند گرامی در آن شب پیش آمده، این بود که ‘اگر نوازنده ساز غربی نداشتیم چگونه تعدادی از آثار خود شما اجرا می شد؟’ و یا “چرا
خود شما در نوازندگی از انواع قدیمی تر و ناقص تر نی استفاده نمی کنید؟” این نوع نگرش در میان موسیقیدانان ایرانی دلایل متعددی دارد که سعی می کنیم در آینده به آن بپردازیم.
۱ نظر