متاسفانه در هیچیک از این دو اثر (و همچنین دیگر مقالات) رهیافتی کلی جهت بررسی رابطهی زمان و موسیقی آهنگسازی شدهی ایرانی به چشم نمیخورد. بعضی دیگر از پژوهشهای شناخته شده (بیشتردر متن نظریههای موسیقی ایرانی) سعی کردهاند که رابطهی موسیقی ایرانی -به خصوص قطعات ضربی متن ردیف و تصانیف قدیمی- را با سیستمهای وزنی گذشته (ایقاعات) روشن کرده و از این طریق تعاریفی منحصر به موسیقی امروز ایران ارائه کنند. آنها هم در این راه کاری از پیش نبردهاند چرا که رویهشان اثباتگرایانه است و پس از اینکه موفق میشوند نوعی رابطه را میان ایقاعات و نظم زمانی موسیقی ردیف نشان دهند میل چندانی به تاسیس یک روش برای تحلیل زمانی قطعات امروزی از خود نشان نمیدهند.
مقالههای دیگری هم سعی کردهاند روابط زمانی بخشهای آوازی ردیف را بکاوند. در گذشته اکثر این نوع مقالات مانند «ریتم آواز در موسیقی ایرانی» معطوف به مطالعهی رابطهی وزنهای شعری با ساختار زمانی موسیقی آوازی هستند. از این میان تنها «Rhythm as pattern and the study of free rhythm: the case of Iranian Classical music» (فهرست منابع را ببینید) که از بقیه جدیدتر است و بستر نظری مشابهی هم با مقالهی حاضر دارد به مطالعهی تحلیلی بخشی از کارگان غیر ضربی موسیقی دستگاهی ایران میپردازد.
به هر روی، چه بخواهیم، چه نخواهیم اکنون نزدیک به یک قرن است که موسیقی ما با ابزاری نوشته میشود که در دامن فرهنگ موسیقایی دیگری تکمیل شده و هنجارهای زمانی خود را به همراه دارد و ما هم ناگزیر اصطلاحات مخصوص آن را به کار میگیریم بیآنکه -بیشتر اوقات- رابطهی این واژگان فنی با موسیقی ما روشن شده باشد.
شاید تا اینجاخواننده با خود بیاندیشد که مقالهی حاضر حاوی نوعی راه حل برای مشکل یاد شده است، اما چنین نیست. مطالعهای که بتواند حتا نطفههای اولیهی راه حل را نیز در خود داشته باشد به گمان من بهمراتب گستردهتر از توان و مجال فعلی ما است. چون موضوع این مقاله قطعات از پیش ساخته شدهی یک آهنگساز است و نه همهی جنبههای زمانی موسیقی او یا کلیت رابطهی موسیقی ایرانی با زمان، به جای تاسیس نوعی نظریهی زمانی مخصوص موسیقی ایرانی از میان نظریات تحلیلی موجود به فراخور حال انتخابهایی صورت گرفته است.
این انتخابها بیش از همه اثر خود را در نگرش به مقولهی زمان و پس از آن واژهشناسی باقی گذاشته است، بنابراین در خلال متن نباید این موضوع را از نظر دور داشت که تنها یکی از نگرشهای ممکن به مقولهی زمان موسیقایی یعنی از نظرگاه شنونده (و نه حتا نوازنده و آهنگساز) به عنوان پایه انتخاب و سعی شده پاسخ داده شود که چرا شنونده (متخصص یا غیر متخصص) آن احساس خاص را نسبت به مقولهی زمان در آثار وی پیدا میکند.
بر همین اساس رویکرد تحلیلی ما به آثار پرویز مشکاتیان از زاویهی درک زمانمندی (Temporal Perception) خواهد بود که طبعا رگههای نظریهی موسیقی و روانشناسانه دارد. با این حال در اینجاتنها از تعاریفی که بر اساس چنین روشی بهدست آمده بهره میگیریم تا بستری نظری برای تحلیل ویژگیهای قطعات فراهم کنیم، به این معنی که مقاله بر پایهی هیچ آزمایش درک زمانمندی مستقلی که ویژهی آثار مشکاتیان یا حتا موسیقی ایرانی باشد بنا نشده است. طبیعی است که در چنین شرایطی باید به یاد داشته باشد که نظریههای یاد شده برپایهی آزمایشهایی در محیط فرهنگی غرب و با توجه به موسیقی غربیان تکمیل شده، پس ممکن است با بعضی شرایط موسیقی ما کاملا تطبیق پیدا نکند.
بگذارید ابتدا ببینیم یک شنونده ساختار زمانی یک قطعهی اصطلاحا ضربی را چگونه درک میکند؟ وی نخست نوعی سیستم مختصات زمانی را از قطعه درمییابد که درکاش باعث ظهور نوعی رفتار حرکتی (Motor Behavior) در شنونده خواهد شد. اعمالی مانند سر تکان دادن، دست زدن، پایکوبیدن و رقصیدن (حرکت موزون و پیچیدهتر دیگر اندامها) پاسخی است به درک ذهنی ما از این سیستم مختصاتی که به ما میگوید: بعضی از لحظات یا نقاط زمان پرارزشتر از بعضی دیگر هستند. اما چگونه؟ به شکل ۱ توجه کنید، در قسمت اول دنبالهای از نتهای هم ارزش، بدون تمایز تاکیدی به چشم میآید. در قسمت دوم از طریق فلشها یک نوع مختصات و در قسمت سوم نوع دیگری از مختصات به همین دنباله نسبت داده شده است.
۱ نظر