حال باز میگردیم به موضوع مشکاتیان و آثارش، و پرسشمان که حالا مجبوریم بگوییم دربارهی ویژگیهای زمانی قطعات او بوده است. چه چیزی موجب میشود که وقتی به آثارش گوش میسپاریم او را متفاوت از دیگران بدانیم؟ آیا متر قطعاتاش متفاوت از دیگران است؟ آیا الگوهای متریک متعدد در یک قطعه شکل میگیرد؟ الگوی تاکیدی نامتعارفی دارد؟ الگوی دیرندی یا ریتمیک بدیعی آفریده است؟ یا برهمکنش میان متر و ریتم در قطعات او به نوعی تازگی دارد؟ رابطهی واحدهای خُردِ سازندهی ریتم برای شکل دادن جملهها («گروهسازی» Grouping) متفاوت است؟
در طول قطعه الگوی ریتمیک عوض میشود یا یکسان باقی میماند یا با وجود ثابت بودن، رفتارش نسبت به متر تغییر میکند؟ الگوی دیرندی و الگوی تاکیدی به شکل تناوبی ظاهر میشوند و به اصطلاح نوعی نظم ساده را تحت عنوان باقاعدگی در ذهن شنونده تداعی میکنند یا سامان این الگوها پیچیدهتر است و نوعی بیقاعدگی و رفتار غیر تناوبی را در ذهن شنونده بیدار میکند؟ الگوها، اعم از متریک و ریتمیک مبهماند و شنونده برای یافتنشان به سختی میافتد؟ چه نوع ابهامی در این الگوها به چشم میخورد؟ بازی هنرمندانهی میان ابهام و رفع ابهام در قطعات صورت گرفته یا ابهام تا پایان یکنواخت میماند؟
با بررسی آثار مشکاتیان به ترتیب تاریخی و دنبال کردن روند کار همدورههایش (بهخصوص آنها که در کانون چاووش بودند) گرایشی نسبتا تازه برای بهکارگیری مترهای لَنگ دیده میشود و به نظر میرسد که این آغاز ماجرا باشد. این گونه الگوهای متریک نامتقارن که تا اوایل دههی ۱۳۵۰ در قطعات از پیش ساخته شدهی موسیقی ایرانی به ندرت اجرا میشد با تصنیف «الا ای پیر فرزانه» در نوا به جهان موسیقی ایرانی معرفی شدند.
الگوهای متریک فوق که در موسیقی قدیم ایران به شکلهای مختلف وجود داشته است از ابتدای قرن حاضر تا میانهی دههی ۵۰ کمتر در قطعات آهنگسازی شده برای ساز مرسوم بود -هر چند که مدتی در دههی ۱۳۳۰ بحثهایی پیرامون آن در گرفت (برای مثال در مقالهی ابوالحسن صبا)- و میتوان گفت در موسیقی دستگاهی ما تقریبا فراموش شده بود. بررسی نظری و معرفی این گونه وزنها در اواخر دههی ۱۳۴۰ با مقالهی «ریتم در موسیقی ایران» فرهاد فخرالدینی (فهرست منابع را ببینید) و کلاسهای او در اوائل دههی ۱۳۵۰ رونق بیشتری یافت.
در جریان مطالعات فکری و تدریسالگوهایی به هنرجویان معرفی شد که در آن روزگار در موسیقی ایرانی کاربردی نداشتندو بعد به شکل مستقیم و غیر مستقیم در آثار هنرجویان آن روز ظاهر شد، به عنوان مثالی روشن میتوان به ساختار هشت ضربی (۳+۳+۲) مورد استفاده در قطعهی خزان مشکاتیان اشاره کرد که احتمالا از همین الگوهاست.
چاووشیان این نوع الگوها را ابتدا برای برخورد با وزن شعر فارسی و بعددر قطعات سازی به کار گرفتند. اگر چه نمونههایی از این دست در آثار مشکاتیان زیاد نیست (نسبت به کل آثارش) اما همان اندک شمار هم بسیار اثر گذار است. در نظر شنوندگان چنین قطعهای به سادگی به رفتار حرکتی ساده تن نمیدهد و برای هماهنگی با آن رفتار حرکتی پیچیدهتری لازم است.
الگوهای مذکور از طریقهمین تفاوت در رفتار حرکتی بر شنوندگان آن دوره که کمتر با آنها مانوس بودند تاثیر میگذاشتند. احتمالا برخی از موسیقیدانها هم در آن دوران در لحظهی روبرو شدن با چنین ساختاری از تاکیدها که به متر نامتقارن منجر میشد احساس غریبگی میکردند. به شکل ۲ که از قطعهی پیروزی انتخاب شده توجه کنید؛ متر ۸/۱۰ با تقسیمات درونی ۳+۴+۳ توجه را جلب میکند. این الگو با توجه به اینکه احتمالا سالهای ۵۶ تا ۵۸ (سال انتشار) ساخته شده بسیار نو بوده است.
با این حال اگر از منظری تنها آماری به قطعات او بنگریم نتیجه این خواهد شد که: بهرهگیری از الگوهای نامتقارن تاثیر کمی در معرفی تواناییهای او به جامعهی هنری داشته است، چرا که پارهی کوچکی از آثار وی چنین روشی را در پیش میگیرند. اما از زاویهی اهمیت و تاثیرگذاری برخی از مهمترین آثار وی از این دسته هستند مانند: تصنیف «شیدایی»، «مرا عاشق»، «پیروزی» و . . . و شاید به همین دلیل باشد که چنین در خاطرها ماندهاند.
شکل ۲. پیروزی میزانهای ۱ تا ۹
بدین ترتیب اگر اولین و سادهترین طرح برای توضیح همهی ویژگیهای زمانی آثار او چندان موفق نیست، بهتر است ببینیم چرا او حتا زمانی که قطعهاش متری معمولی دارد همچنان توانا و شگفتانگیز باقی میماند.
۱ نظر