مطالعهی آثار و منش موسیقایی صبا نشان میدهد تا آنجا که مسائلی بنیادی مانند لزوم تحول و دنیاپسند شدن موسیقی مطرح باشد او تحت تاثیر وزیری بوده و تنها در شدت گرایش با او متفاوت است. اما اگر از این سطح -که بعید است کسی را یارای مخالفت با آن در سالهای اول سدهی حاضر بوده باشد- بگذریم چند ویژگی در آثار و روش او ظاهر میشود که آشکارا نکاتی زیباشناسانهاند و گاه به خوبی نیز شرحشان داده است.
اینها را میتوان در سه محور گردآورد:۱- منبع الهام ساخت قطعهی موسیقی و به تبع آن تغییر در محتوای موسیقایی و ویژگی ارتباطی آن؛۲- تغییر بسیار شجاعانه و عملی در مسالهی تعلق گوشههای ردیف؛۳- برخورد تحلیلی اولیه با مفاهیمی مانند پیوستگی و انسجام موسیقایی دستگاهی.
در آن دوره موسیقی ایرانی -تا آنجا که به گواه اسناد صوتی باقیمانده میدانیم- قطعات از پیش ساخته شدهی کمی داشته که خیلی از آنها هم تصنیف بودهاند و احتمالا رابطهی احساسیشان در وقت ساخت با آهنگساز از طریق کلام و ساختمان انتزاعی ملودی برقرار میشده است. با وجود اسامی توصیفیای که گاه به گاه میان گوشههای ردیف و تصانیف به چشم میخورد به نظر نمیرسد که ارتباط آن نواختهها با شنوندگانشان از طریق انتظار انتقال چنین احساساتی شکل میگرفته است. درست در همین جا است که صبا ویژگی خاصی مییابد.
او قطعات زیادی نساخته اما درمورد اکثر آنها توضیحاتی وجود دارد که دال بر نوعی تاثیرپذیری طبیعتگرایانه است. نمیتوان ادعا کرد که تنها صبا چنین برخوردی با ساخت قطعات داشته، در حقیقت این برخورد احتمالا با وزیری شروع شد اما در مقایسه با او منابع صبا بیشتر متعلق به طبیعت هستند و توضیحات شفافتر و صمیمیتری برای شنوندگانش دارند.
گاهی مستقیما از موسیقی محلی چیزی یافته و بر اساس آن قطعهای میسازد. به این ترتیب منابع تخیل آهنگسازانه بر پایهی قطعاتی که از او به یادگار مانده، نزدیکیای با پدیدههای بسیار کوچک اطراف دارد مانند غژغژ کردن یک در، پریدن یک پرنده در قفس، زنگ دستهای سینه زن، عبور دستهای زندانی و … . در زمانی که او قطعهی زرد ملیجه را ساخت (احتمالا ۱۳۰۶) چنین نگرشی تازه بود.
هر چند که هرگز نشنیدهایم صبا تلاش کرده باشد شنوندگانش را وادارد این قطعات را همانطور بشنوند که نامش میگوید اما همین که تلاش کرده تا از ابزار موسیقی برای حمل یک تخیل یا تصویر بیرونی استفاده کند پدیدهای است که در زمان خودش کمیاب و وجه طبیعتگرایش هم به احتمال قوی نایاب بوده است.
به درستی نمیدانیم که علت این گرایش او چه بوده، اما به احتمال زیاد میتوان از یک سو ترکیبی از گرایشهای اولیهی مکتب وزیری به آهنگسازی توصیفی و از سوی دیگر تماس و تاثیرپذیری مستقیم از موسیقی محلی (که خود رابطهای نزدیک با محرکهای موجود در طبیعت دارد) را در شکلگیری این امر موثر دانست.
بیشک صبا هر کاری که در موسیقی ایرانی کرده باشد، از نقطه نظر مورد بررسی در نوشتار حاضر، مهمترین و جسورانهترین کارش را باید اضافه کردن چند گوشه به ردیف دانست.
میدانیم که در دورهی زندگی صبا مفهوم ردیف تشابه کمتری با یک متن متصلب شدهی امروزی داشته است اما سیال بودن این مفهوم حتا در آن دوره هم به ندرت شامل افزودن گوشهها میشد؛ به صورتی که مرجع تعلقشان یک آهنگساز مشخص باشد. در موسیقی ایرانی مواردی هست که اگر هم روزی «خلق» شدهاند دستکم امروزه دیگر «خلق» نمیشوند برای مثال کسی یک دستگاه جدید نمیسازد. به بیان دیگر این موضوعات از دید زیباشناسی موسیقی ایرانی در دایرهی فعالیت خلاقانه قرار نمیگیرند.
۱ نظر