گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

موسیقی از ارزش تا ضد ارزش

برای شناخت رفتارهای انسانی در قلمرو هنر، باید توجه داشت که هنر از مقولات فرهنگ و به ویژه آنگاه که وارد قلمرو خلاقیت می شود، فرهنگ انتقادی است. پس لازم است، رفتارهای قلمروهای سه گانه ی سیاست، اقتصاد و فرهنگ انتقادی را مورد توجه قرار دهیم.

در سیاست رفتارها، یکسویه و تحکمی است. حال آن که در اقتصاد این رفتارها دوسویه و براساس منطق های عقلایی یا توافق شده است و سرانجام در فرهنگ انتقادی است که نه تنها رفتارها دوسویه می شوند، بلکه زاینده و خلاق نیز می گردند. چرا که براساس روندهای پرسش و پاسخ شکل می گیرند.

هنگامی که قانونی تصویب می شود، چه بخواهید و چه نخواهید ناچارید آن را اطاعت کنید اما هنگامی که به مغازه ی بقالی می روید، تا شما و بقال هر دو راضی نباشید، معامله ای صورت نمی گیرد. پس در اقتصاد، روابط دو سویه است اما این منطق های مشترک (و یا حتی تحمیل شده اند) که نقش بازی می کنند. طبعا اگر در حال پژوهش بر روی مسئله ای و یا خلق اثری باشید، هیچ کس نیست که نداند در این خطه، فرمان و حتی منطق های تحمیل شده، قادر به تحرک برای زایش نیستند، چرا که سرچشمه ی خلاقیت را خشک می کنند.

پس هنر آنگاه که تحت تاثیر ضرورت های اجتماعی و در نتیجه، در شرایطی که سیاست مشروعیت حضور پیدا می کند، مستعد پذیرش بیماری ها می شود. اولین بیماری چنین هنری واسازی آن از طبیعت انسانی و حرکت به سوی قلمروی رادیکال است. این که هنر و به ویژه موسیقی، قلمرو و طبع آزاد خود را از دست می دهد و جریان حاکم بر آن، گروهی را از آن هنر محروم و گروهی دیگر را به انحصار آن وامی دارند، به این دلیل است که هنر تحت تاثیر ضرورت ها و سیاست قرار گرفته است.

* برای مثال در خاورمیانه و به ویژه ایران، موسیقی از آن زمان که در مقطع تاریخی گذار از عصر خوانندگی به عصر نوازندگی قرار گرفت، جدالی میان خواننده و نوازنده پدید آمد که منجر به ظهور دو رویداد گردید:


– اولین رویداد منجر به خروج زنان از قلمرو ارزش موسیقی گردید.

– و دومین آن ضد ارزش شدن کل روند نوازندگی بود.

بر این اساس اولین دوره ی موسیقی با ظهور خوانندگان، دومین دوره ی ظهور نوازندگان و سومین دوره که با خلق زبان موسیقی آغاز شد، عصر آهنگسازان خوانده می شوند.

اما موسیقی از آن رو که قدرت تاثیرگذاری فراوان دارد، طبعا مورد توجه قلمروهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (سنت ها) قرار می گیرد. به طوری که با آغاز عصر نوازندگان و ظهور اولین روندهای خلاق (بدیهه نوازی) خوانندگان حاضر نبودند جایگاه خود را به نوازندگان دهند، از این رو جدال سهمناکی میان این دو آغاز گردید که در ایران به پیوند خوانندگان با قدرت های اقتصادی – سیاسی و فرهنگی انجامید و منجر به ضدارزش شدن نوازندگی و حذف زنان از این خطه گردید، اگر اندکی دقت کنید، ملاحظه می فرمایید که این حساسیت ها بیشتر مربوط به نوازندگی است تا دو روند دیگر. اولین آن، خروج زنان از خطه ی ارزشی موسیقی بود و دومین آن ضد ارزش کردن کل روند نوازندگی بود.

طی این مراحل، موسیقی در شرایطی قرار گرفت که دیگر نتوانست وارد عصر آهنگسازی شود (باستثنای مشروطیت و کوشش های وزیری و غیره) و به همین دلیل، موسیقی در ایران دچار روندهای تحول و تنوع و چندآوایی نگردید و برعکس تاثیرگذاری معکوس گروه اولین خواننده بر گروه های تکامل یافته تر نوازنده و آهنگساز، موجب ظهور جریانی از نفوذ لومپنیسم به موسیقی گردید. جریانی که بهانه های لازم را برای ضدارزش کردن تتمه ی ارزش های این هنر مقدس را فراهم آورد.

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

۱ نظر

بیشتر بحث شده است