برشمردن این ویژگیها نباید موجب شود خواننده تصور کند که شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی حاوی پرداخت ژرف یا ارائهی راه حل برای چنین موضوعاتی است، امری که خواه نا خواه با اهداف این مجموعه در تضاد قرار میگرفت، بلکه بیشتر آن را به مثابه اشاراتی مییابیم که قرار است توجه مخاطب علاقهمند را به لحظهای درنگ برانگیزد و شاید راه گفتگویی را نیز با دیگر همکاران باز کند.
کتاب بنیانهای زیباشناسانه و موسیقیشناسانهی روشن و البته گلچین شده از منابع مختلف دارد که چنان که اشاره شد همه از نظریات نزدیک (و مقبول) به امروزمان هستند. دستگاهها را به عنوان مجموعههای چند مدی مینگرد که به رسم اجراهای امروزی هر یک جز فضای صوتی معرفی کنندهی آغاز دستگاه، به فراخور گستردگی، از یک تا چند محدودهی مقامی یا گوشهی با اهمیت هم دارند که برای شناخت مسیر کلی دستگاه به کار میآید و این توصیف خویشاوندیهایی –که خود مولف هم به صراحت به آن اشاره کرده- با نظریهی چند مدی «هومان اسعدی» دارد.
از طرفی مفهوم دستگاه را در یک بستر تاریخی مورد توجه قرار میدهد و هر چند با در نظر گرفتن مخاطب کتاب لزومی نمیبیند تمامی مفاهیم متبادر از نام دستگاه را در تاریخ بازخوانی کند، با این حال فراموش نمیکند که به اشاره، روند آن را برای خواننده بازسازی کند و مانع شود تا یک تصور جامد ابدی و ازلی از دستگاهها در ذهن جا بیافتد.
کاربرد نردبانهای چهار و پنج نغمهای را به عنوان مهمترین زیرساختهای موسیقی دستگاهی در نظر میگیرد و از این نظر هم وامدار نظریهی داریوش طلایی میشود. برای موسیقی دستگاهی چنان که پیشتر دیدیم یک بستر زیباشناختی قایل است که اگر چه اغلب ویژگیهایش به طور خودآگاه مورد بحث ما قرار نمیگیرد، اما حضور دارد. همچنین برای این بستر تداومی حدودا هشتصد ساله نیز متصور است که به نظر او حداقل پیوستگی قابل تخمین و مستند میان بعضی ویژگیهای زیباشناختی موسیقی ایرانی است.
نکتهی فنی دیگر که به بازخوانی تاریخ نظریهی موسیقی ایرانی باز میگردد نحوهی نگرش فیاض است به تغییرات زیباییشناختی و نظری که در آغاز قرن حاضر روی داد، دگرگونیهایی که وزیری به ویژه در حوزهی نظریه به وجود آورد و بعدها به شکل میانهروتری توسط شاگردش خالقی پیگرفته شد. تقریبا فضای نظری موسیقی ایرانی را با مقداری کم کردن دقت به طرفداران آنها و مخالفانشان (شاید به جز سالهای اخیر) تقسیم کرد.
بر اساس این تقسیمبندی مخالفان باور داشتند که وزیری و پیروان در تحمیل مفهوم گام به ساختارهای اجرایی موسیقی ایرانی راه را به خطا رفتهاند. همیشه بحث از این خطا بود و دریغ از کژراههی بیگانگی که آنها باعثش شدند یا ستایش چراغی از نوگرایی که برافروختند. در متن مجموعهی حاضر با نگاه جدیدی آشنا میشویم که چنین پیامی دارد؛ درست است که امروز تقریبا هیچ موسیقیشناسی موافق فروکاستن دستگاه به یک گام آن هم با مشخصات موسیقی کلاسیک اروپایی نیست، اما بگذارید به جای متهم کردنشان ببینیم آیا این تلقی متفاوت، تاثیری بر روی موسیقیشان هم گذاشته است یا نه؟ پاسخ را مخاطب از طریق مقایسهی میان نمونههای مختلف متعلق به یک دستگاه در مییابد و به طور شنیداری با آن آشنا میشود.
سلام واقعا کارهای هنریتان زیباست موفق باسید
فردین کمانگر