گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

موسیقی‌شناسی‌ای که نمی‌شناسیم (۴)

ممکن است که خواننده‌ی کتاب و نقد حاضر بیاندیشد که این یکی از معدود مثال‌های موجود است و به گناه یک مثال تا این اندازه ریز شدن بر یک متن را بی‌رحمی و دوری از عدالت در مورد یک کتاب مفید تلقی کند اما شوربختانه این گونه نیست و مثال‌هایی مانند این دست‌کم در جاهایی که دو متن درایه‌های کاملا یکسان دارند، فراوان می‌یابیم. به این مثال دیگر از مدخل «روشن‌گری/Enlightenment» توجه کنید:

“The Enlightenment is usually interpreted as a general intellectual movement that occurredin the latter part of the eighteenth century although often associated initially with France(d’Alembert, Diderot, Voltaire) […]

The preoccupation with reason had its origins in Descartes’s famous dictum, ‘I think,therefore I am’, a statement that situated the power of rational thought at the centreofhuman existence. […] This attempt to construct a systematic account ofknowledge had implications for music and writing about music. One of the most widelyavailable texts of the later eighteenth century was Jean-Jacques Rousseau’s Dictionnairede musique, published in Geneva in 1767 and Paris in 1768 (le Huray and Day 1981,108–۱۷).” (Beard &Gloag 2005: 44)

«روشن‌گری جنبشی فلسفی بود که در پایان سده‌ی هفدهم پدید آمد و در میانه‌ی سده‌ی هجدهم اوج گرفت. مرکز آن را فرانسه دانسته‌اند، به دلیل انتشار دانش‌نامه یا فرهنگ علوم و فنون(۲۸ مجلد، ۷۲-۱۷۵۱) و دیگر آثار دِنی دیدِرو، […] بنیاد فلسفی درک روشن‌گری از عقل در فلسفه‌ی رُنهدِکارت و حکم مشهور او «من می‌اندیشم پس هستم»، و […] شرح نظام‌مند دانش موسیقی هدف شماری از آثار مهم دوره‌ی روشن‌گری بود، یکی از آن‌ها فرهنگ موسیقی (۱۷۶۷) نوشته‌ی ژان-ژاک روسو بود.» (احمدی ۱۳۸۹: ۲۰۲-۲۰۱)

رابطه‌ی این دو گزیده از درایه‌ی روشن‌گری/Enlightenment کمی گنگ‌تر است و تنها با تقطیع متن قابل بازیابی است اما در هر حال (چنان که در مثال هم روشن شد) به قدری هست که خواننده‌ی آشنا به هر دو متن شباهتشان را به خوبی احساس کند.

تنها اشکال اگر این بود که متنی وامدار متن دیگر است و این موضوع به خواننده اعلام نشده، شاید تا این حد نگران کننده نمی‌بود که بدانیم این روش غیر امانتدارانه‌ی برداشت از یک متن چگونه باعث شده بخشی از اطلاعات موجود در برداشت‌ها از میان برود.

دو کتاب تعداد زیادی درایه‌ی مشابه دارند و فرهنگ تحلیلی بیشتر درایه‌های The Key Concept را پوشش می‌دهد. با در نظر گرفتن مشابهت متنی و ساختاری که به آن اشاره شد و مشابهت درایه‌های هر دو کتاب این نکته (هر چند به عنوان یکی از فرض‌های ممکن) به ذهن خطور می‌کند که: آیا بخش‌های دیگر متن هم با فرآیندی مشابه (بدون ارجاع روشن) از جاهای مختلف دست‌چین شده و ما اکنون نمی‌توانیم رد آنها را به دست آوریم؟

متاسفانه یافتن چند نمونه مانند این که اشاره شد کافی است تا از اعتبار علمی یک نوشته کاسته شود و چنین شکی در ذهن خواننده‌اش شکل بگیرد. درست همین جا است که با خود می‌اندیشیم آیا بابک احمدی هنگام نوشتن این واژه‌ها؛ «گاه پدید آورنده خود در این مورد [رابطه‌ی اثرش با دیگر آثار] به شکلی توضیح داده است، اما در موارد زیادی هم یا نکته بر خود پدید آورنده معلوم نبوده و او ناآگاهانه متن خود را با متون دیگر مرتبط کرده یا به دلایلی در این مورد توضیح نداده است» نیم نگاهی به شیوه‌ی تالیف کتاب خودش نداشته است؟ آیا این جملات که در مدخل بینامتنیت آمده بود، طنین نگاه اوست به موضوع تالیف؟ آیا او در هنگامی کهاین جملات را می‌نگاشته ناخواسته این شیوه‌ی «متن ساختن» را مد نظر داشته و توجیه کرده است؟ (۱۲)

پی نوشت

۱۲-به عنوان پرسشی عمومی‌تر، که البته از دامنه‌ی این مقاله بیرون است، می‌توان پرسید؛ تا چه اندازه تلقی پسامدرن از بینامتنیت و ربط دادن آن به ارجاع علمی، توجیه کافی برای چنین گونه‌ای از فرآوری متن فراهم می‌سازد؟

آروین صداقت کیش

آروین صداقت کیش

متولد ۱۳۵۳ تهران
منتقد و محقق موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است