اگر تنها ایرادِ پنهان کردن یا آشکار نکردن سهوی رابطه با یک متن دیگر شبههی عدم صداقت علمی بود فقط یک نگرانی در ذهن شکل میگرفت آن هم همگانی شدن این الگوی تالیف کتاب بود، اما متاسفانه این تنها ایراد نیست. نمونههایی در کتاب وجود دارند که نشان میدهد در فرآیند تاثیر گرفتن از یک متن مرجع دیگر، دقت علمی و انتقال مطلب هم دچار اشکالاتی شده است و بدون در نظر گرفتن دلمشغولیرعایت اخلاق انتقال مطلب علمی،خود متنها هم معایبی دارند:
“These ideas began to enter German musicology in the late 1960s and Anglo-Americanmusicology in the 1980s (see Everist 1999) […]Theories of reception move historical enquiry away from questions ofproduction and composition and towards issues related to response, audience,and what Carl Dahlhaus, following Walter Benjamin, called the ‘after-life’ ofmusical works.(Everist 1999, 379; see also Dahlhaus 1983a)” (Beard &Gloag 2005: 115).
«در پایان دههی ۱۹۶۰ در آلمان و در دههی ۱۹۸۰ در ایالات متحد آمریکا بحث دریافت اثر موسیقایی یا آنچه والتر بنیامین «پسا-زندگی اثر هنری» میخواند، اهمیت یافت [۱۳۷]» (احمدی ۱۳۸۹: ۱۵۰)
این جملهی کوتاه که آشکارا به نظر میرسد تحت تاثیر بند مشروح انگلیسی نوشته شده باشد نمونهی خوبی است از آنچه به گمان من کم شدن دقت علمی و کم اهمیتانگاری مطالب متن اصلی نام دارد. این به خودی خود ایرادی ندارد که بخشی از یک متن خلاصهی یک متن دیگر باشد و چون در متن دومی هم به منبع اصلی اشاره شده در وهلهی نخست ایراد مستقیمی (۱۳) نمیتوان بر آن گرفت اما اگر با ریزبینی بیشتری به متن بنگریم خواهیم دید که در جریان این خلاصهسازی چند چیز به ظاهر کوچک تغییر کرده است : «German musicology in the late 1960s and Anglo-Americanmusicology in the 1980s» به «در پایان دههی ۱۹۶۰ در آلمان و در دههی ۱۹۸۰ در ایالات متحد آمریکا» تبدیل شده است. در حالی که جملهی اول نه به یک مکان جغرافیایی بلکه به دو مکتب موسیقیشناسی مشهور اشاره میکند. یا در مورد دیگری در ادامهی همین بند کل جملات به «بحث دریافت اثر موسیقایی یا آنچه والتر بنیامین «پسا-زندگی اثر هنری» میخواند، اهمیت یافت» بدل گشتهاند.
اگر به معادلهای تقریبی همین جملات در متن انگلیسی توجه کنیم متوجه تفاوتها خواهیم شد؛ «[…] and what Carl Dahlhaus, following Walter Benjamin, called the ‘after-life’ ofmusical works.» «پسا-زندگی اثر موسیقایی» که به پیروی از نظر والتربنیامین (پسا-زندگی اثر هنری) توسط «کارل دالهاوس» وارد دنیای موسیقیشناسی شده به سادگی ندیده گرفته میشود. بدین ترتیب مهمترین نکته برای کسی که در حال مطالعهی یک متن راهنما و مرجع موسیقیشناسی است، در هر دو جملهی اقتباس شده از وی دریغ گشته است. این دو مثال علاوه بر این که اشکالاتی در این متن را نشان میدهد اشارهی صریح به روش تلقی ما از یک متن علمی هم دارد. امروزه بسیاری از متنهای علمی اقتباس یا ترجمه شده در زبان فارسی چنین شلختگی و سهلانگاریای در مورد زبان و واژگان علمی به خرج میدهند (۱۴).
هنگامی که به این نقطه میرسیم زمان آن فرا میرسد که از خود و شاید از بابک احمدی یا از متن نوشته شده به نیابت از او بپرسیم؛ این مطالب برای چه کسانی نوشته شده که روا است دقت نقل و اقتباس در آن چنین کاهش یابد و رعایت امانتش به سادگی نادیده انگاشته یا سبک شمرده شود؟ هدف از تالیف یا دستچین کردن چنین متنی چه بوده است؟ هدف از انتشار کتاب فرهنگ تحلیلی موسیقیشناسی چیست؟
پی نوشت
۱۳- این کار یکی از روشهایی است که گاه در نقل کردن بخشهایی از یک متن به کار گرفته میشود، یعنی همان بخشی از متن را که در یک منبع دیگر نقل شده به عنوان نقل قول میآورند (بیآن که منبع اصلی را بازبینی کرده باشند) و منبع میانی را حذف میکنند و تنها ارجاع منبع اصلی ذکر میشود. به نظر میرسد این روشی است که در نزدیکی مرزهای یک تقلب علمی صورت میگیرد؛ از طرفی نمیتوان آن را کاملا به برداشت بدون رعایت حقوق متهم کرد و از طرف دیگر چنین انتخابی را نمیتوان کاملا کار مولف آخر دانست.
۱۴- اگر چه موشکافی در این امر کاملا از حد و مرز این مقاله بیرون است اما بد نیست اشاره شود که در حقیقت این نمودی از تلقی بسیار سطحی و بیدقت ما از مقولهی علم و زبان علمی است.
۱ نظر