در مورد تولید یا خلق اثری موسیقایی با روحیات و خصوصیات زنانه چه نشانه هایی می تواند مخاطب را از بحران و سردرگمی در این باره که زنانگی در اثر هنری صرفا یک داده ی محض نیست، برهاند. آیا در این مورد می توان به فهم “شهودی” اتکا کرد؟ آیا می توان با متغیرها و توهم متغیرهای معنایی و عوامل ناشی از هویت “بیان زنانه” کنار آمد؟ به این معنا که روابط درونی و بیرونی مقوله ی زنانگیِ موسیقایی را کاوید؟
فرهنگ موسیقایی در معانی اجتماعی اش، قطعا از دانش و تجربه ی معطوف به آن فراتر می رود. اما می بایست به صورت هایی خارج از صورت های ادیان با آن پیوند یافت.
در عین حال، موسیقی جدا از لحن زنانه و یا مردانه اش و حتا جدا از لحن انسانی اش به معنای واقعی واژه، “ناب” است. به این معنی که قرار نیست به ما چیزی را بازگو کند. چرا که چیزی برای گفتن ندارد. برای همین هیچ گاه کارکرد ابزاری نمی یابد. چرا که نمی خواهد مستقیم و دریک معنای کلی حاوی یک پیام اجتماعی، آن هم بر مبنای پیش فرض ها و ارزش ها برای مخاطب اش باشد.
پس موسیقی در اعماق تودرتوی اش، با امپرسیون ها به گونه ای تفکیک ناپذیر هم زیبایی شناختی، هم اجتماعی، هم سیاسی و هم بی مکان و بی زمان مرتبط است و کارکرد ابزارگری هم ندارد. نتیجتا همزمان که دنیا می کوشد پیام های اجتماعی اش را به گوش همگان برساند، موسیقی می تواند در نفی این دنیای اجتماعی بکوشد و در مطلق ترین شکل بازنمودی خود، روحیه ها و بیان های بی کران و متفاوت را از همه ی عناصر هستی طلب کند.
اثر موسیقی برای آن که بتواند در بخش بیان، روحیه و بازتاب عناصر درونی خالق اش از دیگر آثار متمایز شود و همچنین جدا از ویژگی های اجتماعیِ منتصب، پای بندی های غنایی به دنیای بشری، بازنمایی های واقع گرایانه و نگاه انتقادی جمعی، تنها نمودی موسیقایی داشته باشد، اگر در بیان براثر شاکله های ادراک تربیتی و ژنریکی خالق اش خلق شده باشد، می تواند به نوعی از لحن و زبان شخصی نزدیک شود و خارج از تشخص و تمایز ناشی از تاثیرات مستقیم اثر به معنای عنصری از هستی دارای شاخصه های مجزا و تفکیک شده ی زنانه و مردانه باشد. چرا که هردو (زن و مرد) جدا از ممتاز بودن یا نبودن شان، به سبب تفاوت های ماهوی می توانند اثر را با لحنی متفاوت خلق کنند.
اما این تفاوت لحن در چیست؟ یعنی عناصر موسیقایی چگونه مردانه یا زنانه می شوند یا روحیه ی مردانه-زنانه به خود می گیرند؟ این که ریختِ فضای نمادین بشر قابل رویت توسط ابزار شناخته شده به طور عینی هست، مسئله ی بعدی ماست. به عنوان مثال “دیورتیمنتو”ی موزارت، در اجرای نت های سه لاچنگ، در میزان ۲۳ به صورت لگاتو، هنگام اجرا توسط مردان یا زنان به طور هم زمان، آیا لحنی یکسان دارد؟ و یا نت چنگِ ضربِ اولِ ویولن دوم در اجرای زنان به صورت یک ضرب دولاچنگ و یک سکوت دولاچنگ اجرا می شود یا به همان صورت نگاشته شده توسط آهنگساز؟ آیا این تغییر کاملا تصادفی ست و ربطی به مرد یا زن بودن ندارد؟ و یا در تاکیدها، ایست ها، کشش ها و سکوت ها، زنان در مقاطعی از اجرای آثار موسیقایی با مردان متفاوت اند؟ پاسخ این موضوع تنها با شاهد مثال هایی که در اجراهای قبل از ما وجود دارد، امکان پذیر خواهد بود.
با شنیده هایی از آثار موسیقایی و با قیاس میان اجرای یک اثر مشترک توسط چندین زن و مرد اجراکننده، من معتقد به تفاوت اجرایی از منظر روحیه و برداشت اجتماعی بین زنان و مردان هستم. در اجرای اثری از بتهوون توسط چند نوازنده ی پیانو (مردان) قطعا با تفاوت های اجرایی روبه رو خواهیم شد. غالبا ریختر در اجراهای بتهوون چابک تر از چرکاسکی است.
اما چرکاسکی در اجرای همان آثار، متانت بیشتری به خرج می دهد. گیللس به موزیکالیته توجه می کند ولی اشکنازی فضاسازی را منشا خود قرار می دهد.
اما اجرای نوااِز گوییمار و دورن بَبیت از اثر بتهوون جدا از ساختار حسی و بیانِ موسیقایی به سبب زن بودنشان دارای تفاوت ژنریکی است که در فصل بعد به آن خواهم پرداخت.
این صحبت کاملا درسته و خیلی هم طبیعیه که ممکنه نوازنده پیانویی بیشتر به فضاسازی قطعه کار داره و نوازنده دیگر به موزیکالیته چه زن چه مرد هر کسی بنا به احساساتش موسیقی رو باب میلش اجرا میکنه.