این سئوال در موسیقی ایران بارها تکرار شده، عده ای روی واضح خواندن خواننده تاکید دارند و اعتقاد دارند که اگر قرار است کلامی به گوش شنونده برسد و ما موسیقی با کلامی
عرضه کنیم، چرا کلام واضح نباشد؟!
در نگاه اول این خواسته کاملا” منطقی بنظر می رسد! ولی اگر با اجرای موسیقی درگیر باشید، می بینید که کششهایی در بعضی آوازها وجود دارد که باعث می شود کلمات را با شکل
معمول آن تلفظ نکنید. بعضی از خوانندگان توجه زیادی به این موضوع دارند و سعی می کنند در تمام شرایط آوازی با تلفظ صحیح و قابل تشخیص بخوانند.
نمونه ای از تصنیف خوانی غلامحسین بنان را بشنوید: «من از روز ازل»
در موسیقی ایرانی خوانندگان مکتب اصفهان روی بیان دقیق شعر تاکید دارند و آواز نا مفهوم را دارای کاستی می دانند ولی خوانندگانی که حتی نشان هایی از مکتب اصفهان در آوازشان
دیده می شود هم هستند که گاهی تشخیص شعری که می خوانند، برای شنونده مشکل است!
نمونه ای از آواز محمد رضا شجریان را بشنوید: آواز بیات ترک
همانطور که گفته شد خواندن مو به مو و دقیق شعر هم، گاهی در اجرای موسیقی مخالف با فضای موسیقی است و اکثرا” خواننده بطور نا خودآگاه این تغییرات را روی کلام می دهد. (به
عقیده نگارنده اگر در موسیقی تمایل به حالت خاصی احساس شود باید آنالیز شود و در صورت لزوم اجرا شود و حذف این گونه تمایلات درونی باعث نوعی خود سانسوری می شود!)
اگر به ریشه بعضی از کلمات رجوع کنیم متوجه می شویم که از حروفی تشکیل شده اند که نقش احساس در ساخت آنها بکار نرفته مخصوصا” کلماتی عربی که در فارسی بکار می بریم
مثل، نام مشاغلی که بر وزن فعال است (مثل خراط، نقاش، نجار و…) پس می بینیم الگوی ساخت این کلمات مبنایی غیر موسیقایی دارد و زمانی که ما آنها را با موسیقی همراه می کنیم
تضادهای احساسی در آنها می بینیم! در مقابل کلماتی هستند که شاید بطور اتفاقی معنی شان موسیقی خاصی بهمراه دارد که به تداعی فضای موسیقی مان کمک می کند،(مثل فتح، کرانه،
شکوه، ساحل، ستیز، دسیسه …)
این کلمات به تنهایی غیر از معنی کلامی، فضایی را بهمراه دارند که در موسیقی می تواند نقش موثری را ایفا کند (البته واضح است که بخاطر اتنزاعی بودن این موضوع و اینکه گاهی
در ضمیر ناخودآگاه انسان بعضی کلمات و تصاویر همراهشان بر حسب تکرار، عادت شده و شکل گرفته اند…)
پس یکی از نمودهای تلفیق شعر و موسیقی می تواند در تلفیق دقیق حروف و موسیقی باشد. شاید عده ای این تغییر در تلفظ شعر را دلیلی برای تقدم موسیقی بر کلام و نشانه ای از بندگی
شعر در مقابل موسیقی بدانند! در حالی که این تصور کاملا” اشتباه است و ما این تغییرات را صرفا” برای ارائه اهداف فکری و احساسیمان بکار می بریم و در واقع هدف اجرای بی نقص
آن احساس است.
نمونه ای از تصنیف خوانی محمدرضا شجریان را بشنوید: «از خون جوانان وطن»
بله. همیشه باید شعر را درست خواند و اینکار نیاز به دو عامل دارد
۱ آهنگ مناسب روی شعر گذاشته شود
۲ صدای خواننده باز باشد
صدای شجریان همیشه حتی در جوانی گرفتگی داشته و کم نیست آهنگهایی از ایشان که باید دکترای ادبیات داشت تا شعرش را فهمید!
ایشان بدون در نظر گرفتن کیفیت صدای خود سعی می کند اوج بخواند
در تمام جاهایی که شعر مفهوم نیست صدا هم شفافیت ندارد
شجریان را الکی گنده کرده اند خواننده باید اثری ارائه دهد که بالاترین کیفیت صدا را داشته باشد
بعد انقلاب همه مقلدان شجریان دنبال خواندن اوج و تحریر زدن هستند دریغا که شعر مالیده می شود و سیکلهایی که در تحریر می زنند درخشندگی و شفافیت ندارد بر خلاف استادانی چون ایرج در برگ سبز و گلپا در گلهای رنگارنگ
بعلاوه شجریان اکثرا یک لحن ثابت دارد در حالیکه کاربرد لحن مناسب به تلفیق شعر و موسیقی کمک بسیاری می کند
نمونه عالی تلفیق شعر و موسیقی اواز گلپا با شعر پژمان بختیاری است
دوست به کین است و آسمان به کمینم
امکان ندارد خواننده های کوچک بعد از انقلاب بتوانند حتی یک دقیقه از این آواز و کششها و مالشهای روی شعر(در خدمت ادای شعر) از حنجره طلایی گلپا را تقلید کنند
همین طور تصنیف شب آمد استاد نادر گلچین که بی نظیر است
جالب است شجریان شعرشناس هم شده است
حنجره شجریان بیشتر بدرد تصنیف می خورد چون قدرت حنجره اش کمه
وسعت صداش زیاد ولی توانایی ادامه نداره و کیفیت صداش افت می کنه