پیش از این دوره آهنگ با کلام ساختن اغلب بر شعری بود پرداختهی ترانهسرا، اما با تغییر ذائقهی پیش آمده پس از گسست ژرف آن سالها، موسیقیدانان شعر کلاسیک ایران را دستمایهی کار کردند. بی داوری در مورد آن که کدامیک از این روشها پسندیدهتر است و بدل کردن تفاوتهای سبکی به دگمهای ایدئولوژیک، با یک مرور سریع خاطرههای تاریخی میتوان گفت که آثار مشکاتیان از این نظر بهترینهای شیوهی دوم هستند.
او اشعار دشواری را بر موسیقی نشاند که حتا نزدیک شدن به آنها نیز برای دیگر موسیقیدانان کابوسی از نبرد تن به تن با وزن و انحنای کلام فراهم میکرد. تخیلی که از وزن آنها و رابطهشان با موسیقی درموسیقیاش جاری میساخت چنان روان بود که حتا روخوانی شعرها نیز چنین جاری نمیشد؛ به راستی چه کسی جز او میتوانست تصنیف «صبح است ساقیا» را از دل آن غزل دشوار-خوان حافظ بیرون بکشد یا «برآستان جانان» و «شیدایی» را بر آن آهنگها بنشاند یا حتا از اینها دشوارتر پنجه در پنجهی شعری مانند «قاصدک» بیافکند.
به یاد داشته باشیم افزون بر اینها که گفته شد زیبایی این شعرهای انتخاب شده و جرح و تعدیلهایی که روی آنها اعمال میشد –گاه که از سر اجبارهای فراموسیقایی نبود- نیز بخشی مغفول مانده از ارزش هنری کار او است.
خوانش موسیقایی او از آن شعرها که به سادگی هر موسیقیدانی را گرفتار وزن خویش کرده و نتیجهی کار را به فرآوردهای معمولی مبدل میکردند، از چنان تخیل و درکی حکایت میکند که به راستی دست نیافتنی مینماید. همچون همهی افسانهها البته احتمال دارد در این یکی نیز از جنبههایی بزرگنمایی شده یا حتا حقیقت دیگرگونه به نمایش درآید، اما در ساختار یک افسانه آنچه مهم است آن است که تا چه اندازه بر آرزوهای انباشته شده در یک فرهنگ منطبق باشد و نه لزوما واقعیت به معنای روزمرهی آن.
بدین ترتیب، شعردوستی فرهنگی ما با بسیاری موضوعات دیگر درآمیخت و فروغ ستارهی پرویز مشکاتیان را روزافزون کرد. دوره دورهی اقبال دوبارهی موسیقی دستگاهی بود و پرویز مشکاتیان بخشی از بهترینهای این دوره را از خود به یادگار گذاشت.
دورهای که جوش و خروش تنیده در آثار چاووش فرونشسته بود و توجهها به زبانی رمزآلودتر و جهانی عارفانهتر یا شاید عاشقانهتر جلب شده بود. مشکاتیان چنان که گفته شد دست و پنجه نرم کردن با شعر حافظ و عطار و سعدی و دیگران را خوب میدانست، پس ره افسانه زد و افسانه شد.
اگر به آن سالها که هنوز بسیار دور نیست بیاندیشیم، گاه انسان در میماند که این شرایط است که او را ساخته بود یا او که شرایط را زیر و زبر میکرد. در مورد افسانهها سخت میتوان داوری کرد که کدام نخستین عامل تعیین کننده است اما در هر حال مشکاتیان هم دگرگون کننده بود و هم در شرایطی زیست و به بار نشست که در دورهی معاصر یکی از منحصر به فردترینها است، پس او نیز آگاهانه یا ناآگاهانه نبض این زمان را دریافت و دستکم تا مدتی قدر دانست.
در وجود او، در آثارش، در شیوهی کنش هنرمندانهی او چیزهای زیادی هست که او را افسانهای کند. این امر تنها مدیون شعرشناسی و موفقیت او در آفرینش آثار باکلام نیست، بسیاری کیفیتهای فنی و غیر فنی دیگر نیز در آن دخیل هستند (**).
او نه تنها شوریدهسر میآفرید بلکه حتا خودسوزی عمدی یا غیرعمدیاش که آدم را به یاد نیای افسانهای سنتورنوازان امروزی، حبیب سماعی میاندازد، نیز ردی از افسانه بر خود دارد.
(**) از آنجا که قبلا در مورد بعضی از این جنبهها در جاهای مختلف -و گاه بسیار گسترده- نوشتهام نیازی ندیدم در این یادداشت بیش از این اشارهای به جنبههای دیگر بشود.
کتاب هفتهی نگاه پنجشنبه
سلام واحترام
جناب آقای صداقت کیش
اگر به جای توصیف تحلیل تخصصی بفرمایید مطلب کاربردی تر می شود.
سنتور نی عزیز،
این نوشتار کوتاه، جهت چاپ در هفته نامه ی نگاه پنجشنبه، برای پرونده ای به به مناسبت سالگرد درگذشت پرویز مشکاتیان نوشته شده است. در نظر داشته باشید فضای یک هفته نامه ی فرهنگی هنری عمومی مناسب تحلیل فنی (یا چنان که شما می نامید؛ تخصصی) نیست. با وجود این آنچه در نوشته ی کوتاه من بازتاب یافته، مختصری از ویژگی های فنی رابطه ی شعر و موسیقی در آثار پرویز مشکاتیان و اندکی نیز در باره ی جایگاه او در این وادیست که متناسب با گنجایش قالب، ارائه شده است.
با سلام و احترام
از آنجاییکه این سایت تخصصی است مطلب را عرض کردم.درهر حال از بذل عنایت شما ممنونم.