توجه: این درسنامه/گزارش، پیشنویس است و هنوز ویرایش نهایی نشده است. برخی مثالها و نقلها نسبت به آنچه حقیقتا در کلاس رخ داده، مورد بازبینی قرار گرفته و دقیقتر و مشروحتر نوشته شدهاند.
بعد از ظهر چهارشنبه ۱۱ بهمن ماه، سومین جلسهی «کارگاه آشنایی با نقد موسیقی» در ساختمان فاطمی خانهی موسیقی برگزار شد. درس جلسهی سوم ادامهی درس جلسهی پیش از آن (تکنیکهای عمومی نقد) بود و بیشتر بر ارائهی مثالهایی از میان نقدهای نوشته شده تکیه داشت که تکنیکهای مربوط به آنها در جلسهی دوم معرفی شده، اما نمونهای از آنها ارائه نشده بود.
کلاس با بررسی تمرینهای جلسهی اول آغاز شد به این صورت که مدرس (آروین صداقت کیش) نکاتی را (اعم از مثبت و منفی) در نقد هر یک از شرکتکنندگان گوشزد میکرد و در صورت لزوم بحثی نیز درمیگرفت. قابل یادآوری است که تمرین جلسهی اول نوشتن یک یا دو پارگراف دربارهی یکی از دو قطعهی (موومان سوم قطعهی «رویای اسحاق نابینا» اثر «اسوالدو گُلیژوف» با اجرای «کرونوس» و ترکیب ۱، برای دو تار اثر «سیروس جمالی» با اجرای آهنگساز و «علی صمدپور»، از مجلهی شنیداری گوش، شماره ۳) بود که بدون اطلاعات (نام قطعه، نام آهنگساز و …) در اختیار قرار گرفته بودند.
یکی از ایرادهایی که به نظر مدرس در نوشتههای افراد شایعتر از بقیه بود، آشکار کردن بخشی از روند تفکر منتقد است دربارهی خود موضوع نقد، در حالی که در متن تمرین قرار بود فقط به قطعهی موسیقی پرداخته شود. در میان تمرینهای انجام شده سه نمونه از این ایراد مورد بررسی دقیقتر قرار گرفت که همگی نیز بندهای نخستین نوشتارها بودند:
«ارزیابی اثری که اطلاعات در خور توجهی از آن در دست نیست امری است بس دشوار و در اغلب موارد ناممکن اما از آنجا که هر راهی آغازی دارد این نوشته برای نگارندهی آن نقطهی آغاز است.» در نوشتهی «نکیسا هدایتزاده»، «عدم داشتن اطلاعات کافی در مورد آهنگساز و قطعهی مورد نظر، کار نقد را در ابتدا با مشکل مواجه میکند اما با کمی تامل حداقل میتوان اجزای قطعهی مورد نظر را از هم تفکیک کرد و به یک جمعبندی کلی رسید. البته شایان ذکر است تمام آنچه که روایت میشود نظرات شخصی بنده میباشد.» در نوشتهی »عاطفه دمیرچی»
در هر دوی این موارد اشاراتی نوشته شده که به نوعی گفتگوی نویسنده با خودش یا حتا شاید اندکی گرم کردن قلم و گذر از لختیِ سکون و دشواری شروع یک نوشتار است (امری که برای بسیاری از چیرهدستان اهل قلم نیز شناخته شده است). مدرس در مورد چنین جملاتی از نویسندهی هر یک پرسید که آنها خطاب به چه کسی نوشته شدهاند؟ و چه کاربردی در متنی که قرار بود بازگو کنندهی شنیدار کور موسیقی باشد، دارند؟ هر دو نویسنده واکنشی نشان دادند که نشان میداد نوشتن این بخشها چندان اندیشیده نبوده است.
نمونهی بعدی از نوشتهی «محمد توسلیان» انتخاب شده بود:
«وقتی قرار میشود شنیدار کور الگوی نوشتن قرار گیرد و هر عنصر برون متنی از ساختمان نقد حذف شود بیشک دانش و یک روح تربیت شده است که میتواند منتقد را از گرداب هلاکت در اندیشه برهاند. در چنین موقعیتی خیال و خلا دست به دست تجرید داده و اوهام ذهن منتقد خیالپرداز را تا کجاها که نمیبرد.»
این مثال به رغم زبان محکمتر و نسبتا پرداختهاش، علاوه بر مشکل مشابه، در جملهی دوم اشاراتی دارد که اگر این بند به عنوان مقدمهای جدی بر متن بعدی فرض شود ارزش آن را تضعیف میکند؛ به این ترتیب که به خواننده اعلام میدارد منتظر خواندن «اوهام» نویسنده باشد. گذشته از آن ایراد، تلاش برای توصیف فنی موسیقی با واژگانی جز آنچه مورد پذیرش عمومی موسیقیدانان است، بررسی و پیشنهاد شد که اگر مقصود خاصی از این دگرگونیها در نظر نداریم بهتر است از واژگان شناخته شده استفاده شود.
نوشتهی «مژگان محمدحسینی» اما، تفاوتهایی با بقیه داشت که میتوان در فراز زیر آنها را دید:
«دونواز بسیار دلنشین تار که حس شنیداری قطعه به شما میگوید که این ۲ نوازنده بسیار تبادل احساسات قوی دارند. صدای شفاف و تمیز نتها؛ پاساژها؛ ریزها؛ پنجهکاریهای قوی و پرحجم؛ نشاندهندهی تکنیک قوی این نوازندگان است. موزیکالیتهی بسیار قوی مخاطب را به دنبال میکشد و قطع شدن جملهها با یک ضربهی قوی و به صورت ناگهانی شنونده را در سکوتی اندک به فکر فرو میبرد. آن طور که حس کردم قطعه ریتم شش ضربی را دنبال میکند.»
مهمترین اختلافی که در اینجا دیده میشود این است که -بر خلاف دیگر نوشتارها که آهنگسازی را مد نظر داشتند- از دید یک نوازنده یا کسی که به مسائل نوزاندگی علاقهمند است، نوشته شده. علاوه بر آن واژگانی چون «دلنشین» و مانند آن که اظهار نظر صریح در مورد خوشآیند نقدگر به حساب میآید، در آن دیده میشود. همچنین در جملهی پایانی با آمدن «آن طور که حس کردم» صادقانه عدم اطمینان خود را، نسبت به این یافتهاش، با خواننده در میان گذاشته است.
۱ نظر