در سه نوشتار دیگر هم تلاش نویسندگان برای توصیف فنی قطعه (دو مورد دونوازی تار و یک مورد کوارتت و کلارینت) با این هشدار مدرس مواجه شد که برای مطمئن بودن از نتیجهی چنین توصیفهایی بهتر است پارتیتور قطعات مطالعه شود (یا دیکتهی بی عیب و نقصی از قطعه فراهم شود). در ضمن منطبق کردن قطعاتی که ادعای بیرون رفتن از دایرهی یک زیباشناسی جا افتاده را دارند بر شناخت نظری برآمده از همان زیباشناسی (رخ داده در مورد سوم) اگر غیر ممکن نباشد لااقل دشوار است، پس بهتر است با احتیاط و دقت بیشتری صورت پذیرد.
پس از بررسی تمرینها نوبت به بازخوانی نقد رسید. نخستین فنی که در جلسهی دوم معرفی شد اما مثالی از آن ارائه نشده بود «بازخورد احساسی» نام دارد. برای آشنایی با آن ابتدا بخشی از تکنوازی سنتور «علیرضا مرتضوی» از آلبوم «گاه و بیگاه» پخش شد و سپس قسمتی نوشتهی «سوسن قیصرزاده»، منتشر شده در پایگاه اینترنتی گفتگوی هارمونیک، خوانده شد:
«صداهایی آرام که موجوار روی هم می لغزند و مانند امواج آب بآرامی پیش میآیند. بعد تلاطمی ناگاه: نواهایی سریع و سراسیمه، تناوبی که در تمامی آهنگ به چشم میخورد: تناوب عصبیت-آرامش، اما آرامشی که بسیار سریع، کوتاه وگذراست. زمانی که صداها حالتی ناراحت مییابند، گاه مانند آنست که تمامی رنگها به یکباره به سوی بوم پرتاب شده باشند.
حالت عصبیت، با اجرای تکنیک ریز، ضربات سریع که حالتی از درهمی و آشفتگی را ایجاد میکنند، مالش سیم، سکوت، گاه با تکرار طولانی و بیوقفه یک ملودی خاص که یکنواختی و بدنبال آن تاثیر ملالآور روحی را ایجاد میکند، پدید میآید .جایی در آهنگ هست که فقط صدای در هم مالش سیمها و ضربات تک به گوش میرسد، که میتواند تداعی کننده همهمه جمعیت و تکنولوژی صنعتی باشد. و در جایی دیگر مالش سیم به گونهای دیگر روح و روان انسان را در معرض تهاجم نشان میدهد. قطعه انتهایی شبیه تصویر کسی است که میدود و همچنان میدود تا از این هیاهو بگریزد و به جایی امن پناه ببرد، اما در نهایت همان جای امن نیز ناامن است. صداهایی آرام و هشداردهنده که موجوار پیش میآیند و ضرباتی سریع و سراسیمه و پرتنش که بدنبال آن فرا میرسند، واین همان فرم آغازین قطعه است.
در مجموع موسیقی «گاه و بیگاه» برای آن نیست که با گوش دادن به آن آرامش بیابیم، بلکه برای آنست که همان اندک آرامشی را هم که به طریقی یافتهایم، از دست بدهیم.»
نویسنده در این فراز با استفاده از بار واژگان تجربهی عاطفی را که از سرگذرانده (یا میپندارد دیگر شنوندگان نیز از سر خواهند گذارند) بازگو، و در جایی حتا با گفتن «صدای در هم مالش سیمها و ضربات تک […] میتواند تداعی کننده همهمه جمعیت و تکنولوژی صنعتی باشد» سعی در یافتن تداعی موسیقی داشته، و از این طریق کارکردی «بازنما» (Representative) برای آن قایل شده است.
یکی از نکاتی که در جلسهی دوم به عنوان پرسش مطرح شد این بود که آیا میتوان به گونهای نوشت که همزمان دو تکنیک ظاهرا متضاد در نوشته با هم ترکیب شود؟ در پاسخ اشاره شد که این امری شدنی و مرسوم است و برای نمایش نمونهای از آن (به کار گرفتن توصیف احساسی ترکیب شده با یک توصیف فنی، که ظاهرا متضاداند) ابتدا قطعهی «در این شبها» از مجموعهی «سفر عسرت» اثر «فرخزاد لایق» پخش و سپس بخشهایی از نقد همین اثر با عنوان «سفر حجمی در خط زمان» نوشتهی «کیاوش صاحبنسق» در فرهنگ و آهنگ شمارهی ۲۰، بازخوانی شد:
«[…] نمونهی زیبای این تمهید که فضای خاص حرکتی و ابهام توام با نگرانی و اضطراب را ایجاد میکند و در راستای پیوستگی خاص پوسته حرکت میکند را، میتوان در قطعهی «در این شبها» شنید: «در این شبها که گل از برگ و برگ از باد و ابر از خویش میترسد…» اینجا لایق به درک و ایجاد توام فضا سازیای میرسد که کاملا با این شعر عجین میشود.»
۱ نظر