یادبود نودمین سال تولد استاد عباس شاپوری
از زمانی که تمام راههای نوآوری در موسیقی ایرانی به موسیقی تلفیقی ختم شده، بیش از یک دهه میگذرد. در این مدت تقریباً همه کسانی که به خلاقیت در موسیقی ایرانی شهرت یافتهاند، بارها راه تلفیق را در پیش گرفتهاند. موسیقی تلفیقی را در سطوح و لایههای مختلفی میتوان تعریف کرد که بخشی از آنها برخاسته از جلوههای بیرونی و ابزاری تلفیق است و بخشی دیگر حاصل آمیختگیهای ساختاری و درونی. همنشین کردن سازهایی از فرهنگهای گوناگون را میتوان نمونه نوع اول و گنجاندن فواصل و پردههای یک موسیقی در موسیقی دیگر را نمونه نوع دوم دانست.
اگر نواختن قطعههایی از موسیقی یک فرهنگ با سازهایی از فرهنگ دیگر را هم موسیقی تلفیقی بدانیم، دامنه تعریفمان گستردهتر میشود؛ و اگر تغییر کلام یک آهنگ از زبانی به زبان دیگر را هم در این جرگه بگنجانیم، دایره باز هم وسیعتر میشود.
بر پایه این تعاریف، هم پیشینه این گونه موسیقی به حدود ۱۵ سال پیشتر از آنچه گفتیم میرسد و هم شمار عاملان آن بیشتر میشود. نمیدانم میتوان قطعه «ترکمن» را که استاد حسین علیزاده در نیمه دوم دهه شصت با الهامی ذهنی از موسیقی آن قوم، در دل گوشههای راستپنجگاه نواخت، موسیقی تلفیقی دانست یا نه؛ همچنین بسیاری از آثار زندهیاد پرویز مشکاتیان را که مایه اصلیشان موسیقی کُردی است یا تصنیفهای کردی که او شعری فارسی برایشان برمیگزید و تصنیف «بر من که صبوحی زدهام …» در مایه افشاری با شعر سعدی و آواز ایرج بسطامی در آلبوم «افشاری مرکب» از جمله آنهاست.
از نیمه دوم دهه هفتاد، کیوان ساکت آثاری از موسیقیدانان مشهور غرب، نظیر ویوالدی و برامس را با تار نواخت و مفهومی دیگر از موسیقی تلفیقی عرضه کرد. مسعود شعاری هم مدتی موسیقی تلفیقی را جدی گرفت. او ابتدا با همنوا کردن سهتار و طبلا، راه ورود سازهای شرقی را به موسیقی ایران باز کرد و سپس با نشاندن سهتار در کنار ساکسیفون و گیتار الکتریک، گفتوگویی تازه میان این سازهای ناهمجنس به راه انداخت؛ هرچند همه اینها در حد تجربه باقی ماند و تداوم نیافت، یا اگر یافت، مقبول نیفتاد.
کیهان کلهر نوازنده دیگری بود که موسیقی تلفیقی را همنوازی با نوازندگان شرقی معنی کرد و در این راه به گفتگوهایی شنیدنی با نوازندگان هندی و ترک رسید.
با شروع دهه هشتاد، دیگر هر که از راه رسید، فرصت آزمودن موسیقی تلفیقی را از دست ننهاد. در این سالها انواع موسیقی تلفیقی آنقدر انبوه و شمار تلفیقگران آنقدر افزون شد که اگر دهه هشتاد را عصر تلفیق در موسیقی ایرانی بنامیم، چندان خطا نکردهایم.
از تصنیفهای شبه خانقاهی داوود آزاد و موسیقی نوجوانپسند محسن نامجو (که در اوایل شهرتش کشف شباهت میان پردههای دستگاه شور با فواصل موسیقی بلوز را شقالقمر میپنداشت) تا تجربههای تکراری و ناماندگار علی قمصری در استفاده از سازها و نواهای غیر ایرانی و حتی تنظیمهای کامبیز روشنروان روی ترانههای محلی (همچون «دایه دایه وقت جنگه») با کلامی بینمک و صدای رادیو پیامپسند بیژن بیژنی، همه را باید در طَبَق موسیقی تلفیقی جای داد.
با این همه، هیچیک از این کسان آغازگر این راه نبود. فکر گنجاندن نغمههایی از فرهنگی دیگر در فواصل موسیقی ایرانی چندین دهه پیشتر، در اوایل این قرن خورشیدی، به ذهن کسی رسید که امروز، جز در بین علاقهمندان پیگیر، کمتر از او یاد میشود که آن هم از حد تکرار سال تولد و مرگ، نام برخی آهنگها، و در نهایت ذکر اینکه همسرش یکی از خوانندگان مشهورِ زن بوده، پیشتر نرفته است. حتی همین اطلاعات اندک هم در سطح مانده و هیچگاه از پیشگامی او در برخی زمینهها، سبک خاص تصنیفسازی، و تأثیر انکارناپذیر اما نامحسوسش بر آهنگسازان نسل بعد، سخنی به میان نیامده است.
دوست عزیز این چه ادبیاتیه آخه؟ اینکه از هر کی خوشمون نمیاد یه لقب برا خودش و کاراش جور کنیم که نشد حرف. شما یه حرفی داری و میخای بگی. بسیار عالی ما هم گوش میدیم حرفتون را، ولی این وسط قضاوت صریح و سلیقه ای در مورد انچه که بین صحبتها بهش اشاره می کنید سطح کار خودتان را پایین می آره و من خواننده را دلزده می کنه از ادامه خواندن. دیگه در اینچنین متنی فحش مستقیم که نمینویسن، همون رادیوپیام پسند خودش اینجا یعنی فحش. آیا فحش به شخصیت این سایت و شما میاد؟ اصلن موسیقی قمصری هرچی هست شما از الان داری نوستره داموس وار پیش بینی میکنی که ماندگار نخواهد بود کارش. حالا یه ده سال بیست سال بگذره بعد بگیم موند یا نه. بدبخت که هنوز سی سالشه. شب و روز هم کار می کنه توی این مملکتی که تنبلی شده همه زندگی ما. نامجو هم تا جایی که من میدونم توی بوق و کرنا نکرده بود هرگز کارشو. جریان نامجو خیلی از خودش جلوتر داشت راه می رفت. هرجا حرفش میشد می گفت من فلان چیز را دیدم این شباهت هست و بر آن اساس ساختم و خوندم.من طرفدار هیچ کودوم از اینها نیستم فقط میگم میشه نقطه مقابل نگاه شما را هم داشت و دلایلی هم آورد بالاخره. خلاصه اینکه همین حرفها و نظرها را می شه با رندی و مستند تر گفت و مطلقا توهین هم نکرد که این شیوه اندکی سخت تر از این نوع نوشتن خواهد بود که قلم را بگذاریم و همینجوری بگیم بره جلو. یه کم فکر کردن می خاد. اینجوری خواننده بدون اینکه موضع بگیره می خونه تا آخر و نظر شما را هم می شنوه و یه چیزی هم شاید یاد بگیره. نه؟ اینطوری نیس به نظرتون؟
امیدوارم متن های موقرانه و مودبانه تری از شما بخوانیم
دوست گرامی اظهار نظر شما برای من بسیار ارزنده و قابل تأمل است، اما برخی باید بدانند که کارهای سطحی ممکن است به گوش عوام خوش بیاید، اما از چشم علاقه مندان جدی موسیقی پنهان نمی ماند. به نظرم گوش این افراد را باید کمی پیچاند تا هوشیار باشند. شما اگر فیلم آرامش با دیازپام ۱۰ را تماشا کنید، خواهید دید که نامجو با چنان لحنی متکبرانه و تحقیرگر درباره اکتشافاتش در زمینه موسیقی تلفیقی سخن میگوید که گویی نخستین کاشف پیوندهای موسیقی است. داوود آزاد هم باید بداند که با ریش و موی بلند و اشعار آبکی روی ملودیهای کردی نمیشود موسیقی عرفانی ساخت. رادیو پیام پسند لزوما توهین به کسی نیست زیرا غالباً پسند رادیو پیام موسیقیهای خنثی و بی رنگ و بوست که صدای جناب بیژنی همه این خواص را داراست. ضمن اینکه ایشان اصرار دارد ملودیهای محلی را با اشعاری بسیار دم دستی بازخوانی کند. من باز هم ضمن احترام به نظر درست شما معتقدم که باید به دست اندرکاران موسیقی هشداری جدی داد که آثارشان از تیغ تند و تیز نقد نخواهد رست (البته اگر حوصله و فهم پیگیری نقدها را داشته باشند).
به اینجور نقدها بیشتر نیاز داریم باریک الله به شما
مطلب بسیار خوبیست و نویسنده مطلب هم بسیار به جا و آگاهانه از پیسوند ها و پسوند های آگاه کننده و گاه گزنده استفاده کرده است که خود ابزاریست مفید برای بیان حقیقت بنابراین دوستمون آرش کمی صبور باشند و خیلی زود عصبانی نشوند ، موسیقی مملکت ما دارد به جاهای باریکی کشیده می شود که عاقبت آن نابودی هنر موسیقی و جایگزینی صنعت موسیقی است اتفاقی که البته سالهاست در این مملکت افتاده و اکثر هنر های ما صنعتی و بی محتوا شده اند و موسیقی هم اتفاقاً سرآمد آنهاست. با سپاس از نویسنده این مطلب خوب و ارزشمند از خواندن طنز گزنده شما بسیار لذبت بردم.