گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

هنر نیروی مهم جاذبه و وحدت اجتماعی (۱)

نکته ای پیرامون حذف رشته ی سازهای جهانی از دانشگاه ها

یک نگاه به جریان بالندگی و تکامل هنر در جوامع مختلفِ انسانی ما را به سوی چند اصل مهم در این حوزه راهنمایی می کند؛ آنها عبارت اند از:

۱. هنر نیرویی است که نظم اجتماعی را از طریق جاذبه پدید می آورد. درست برخلاف نیروهای سیاسی-نظامی که نظم شان نیروهای دافعه می آفریند و به همین دلیل ناپایدارند و بسیار هزینه بر.

۲. استمرار فعالیت های هنری در جامعه به ظهور نوعی پایداری رو به توسعه منتهی می شود که مدام روابط اجتماعی را از دانایی و معرفت آکنده کرده و انسانی تر می کند. برخلاف نیروی نظم سیاسی-نظامی که ترس و کین را جانشین حضور خودآگاه فردی-اجتماعی می کند.

۳. هنر بدون جریان عرضه و نقد در محیط های اجتماعی و تبادلات و مبادلات خود که به اصطلاح آن را فضای زیستی اش می دانیم، مدام دستخوش ضعف بیشتر و تهی شدن نهیلیستی می شود؛ به طوری که اثرش در جوامع انسانی تسلیم شدن جامعه به فرهنگ های فعال است.

۴. ترکیب امنیت زایی هنری در بستر مبادلات اجتماعی به صورت استعلایی بوده و روندی از سوی مرکز تولید هنری، به سوی دامنه انجام می شود و در جهت معکوس آن به صورت نیروی جاذبه آشکار می شود. این تپش ها نوعی جریان معکوس جاذبه که به وحدت اجتماعی می انجامد، بدل می شود.

هنگامی که یک ترانه ی جذاب از سوی خواننده-ای در مرکز هنری تولید می شود، شروع به حرکت کرده و با جذب مخاطبان خود نوعی خاطره ی نوستالژیک نسبت به آن مرکز پدید می آورد که موجب جذب این مخاطبان به سوی مرکز می شود. حال اگر این مرکز به خارج از حیطه ی یک جامعه انتقال یابد، میدان برای نوعی جریان تجزیه آماده می شود؛ شبیه همین روند در سیاست و اقتصاد نیز وجود دارد که خود موضوع بحث دیگری است.

حال با توجه به این نکات مهم این پرسش مطرح می شود که مدیریت اجتماعی ما تا چه حد توانسته است از این ظرفیت مهم برای پایداری و گسترش نیروی وحدت اجتماعی بهره گیرد؟ برای تحلیل این پرسشِ مهم لازم است به یکی از مهم ترین هنرها، یعنی موسیقی نگاهی بیندازیم.

موسیقی برخلاف تمامی تنوعی که در زمینه های سبک، نوع سازها و رنگارنگی خود پیدا کرده است، یک پیکر واحد است که مفهوم و معنی خود را از همان واژه ی موسیقی بیرون می ریزد. موسیقی در تمامی اشکال متنوع خود یک زبان است؛ زبانی که مخاطب آن، جان استعلایی و آرزومند آدمی است.

در تمامی این جهان پهناور، فرهنگ و ملتی را نمی شناسید که همراه با فرهنگ تاریخی زیست خود به این زبان توجه نکرده باشد. به همین دلیل است که موسیقی فولکلور که از درون جامعه بیرون می ریزد شاید غنی ترین دستمایه ی زیستی هر جامعه ای محسوب می شود.

با این حال موسیقی زبانی است که نیازمند به تنفس های ارتباطی و مبادلاتی در عرصه ی هنر جهانی است. موسیقی نیز به مانند تمامی شاخ های فرهنگ هر جامعه ای آنچه آن را تکامل و غنی خود را نه در گوشه خود کِز کردن، بلکه در قدرت بیشتر ارتباطی اش با دیگر حوزه های فرهنگی به دست آورده است.

اگر ارتباطات و مبادلات فرهنگی را از هر هنری بگیرید و او را از این نعمت محروم کنید در نتیجه در درون خود می پوسد و به زهر تلخ و ناخوردنی تبدیل می شود.

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

۱ نظر

بیشتر بحث شده است