به علاوه، چنانچه تفسیر و تاویل را روا بدانیم میتوان مانند یک نوازندهی تفسیرگر، جهان ذهنی و تخیلی ساخته شده بر پایهی اثر موسیقایی (بهدست نقدگر) را شرح داد یا به عکس، تفسیر آفریده شده توسط هنرمند اجرا کننده را توصیف یا تجزیه و تحلیل کرد. مدرس هشدار داد که حتما لازم نیست تنها معیار و مقیاس نقد اجرا، رعایت شدن یا نشدن اصالت قطعه و به اصطلاح یافتن یک تفسیر اصیل باشد.
هنگامی که بحثهایی مانند هویت، اصالت، مرجع تعلق و مشابه آن به میان میآید ما بامسالهای که یک سوی آن اخلاقی است مواجه شدهایم. آیا دگرگون کردن یک اثر موسیقایی به شکلی که مورد توافق صاحب اثر نبوده امری اخلاقا صحیح است؟ مثلا نواختن یک قطعه به شکل تمسخرآمیز. طیف بزرگی از تصمیمات را میتوان دربارهی یک اجرا گرفت که بخشی از آنها سرشتی اخلاقی هم ممکن است پیدا کنند.
حال این سه جنبه را میتوان با شرایط عینیای که معمولا یک منتقد موسیقی با آن برخورد میکند در هم آمیخت. معمولا یک منتقد موسیقی در حال نقد نوشتن بر سه چیز است؛ ضبطها (بر انواع و اقسام رسانهها)، انواع مختلفی از اجرای زنده و نقد مسائل پیراموسیقایی از جمله نقد رفتارهای اهالی موسیقی و…
در دو مورد اول بسته به این که آثار اجرای مجدد باشند یا نه میتوان به یکی از سه جنبهی یاد شده پرداخت اما جز آن هر یک از این شرایط عینی هم خود ویژگیهایی دارند.
به گفتهی مدرس نخستین موضوعی که ممکن است (بیشتر در مورد ضبط و گاهی هم اجراهای زنده) توجه منتقد را به خود جلب کند و نقطهی آغاز طرح او برای شکل دادن به نقد باشد اطلاعاتی است که خود پدیدآورنده همراه قطعهاش کرده از جمله «نام بسته»، «نام قطعه» و شرحی که معمولا در قالب دفترچه بهدست مخاطب میرسد (خواه آن را خود پدیدآورنده نوشته باشد خواه دیگری به درخواست ناشر). به نظر میرسد اینها برتری خاصی بر دیگر نقدها نداشته باشند وگرنه نیازی به نقد دوباره نمیشد و همین یک چشمانداز انتقادی کافی بود.
جنبههای فراوانی از یک اثر موسیقایی هست که ممکن است از دید خود آهنگسازش هم پنهان بماند (یا آشکار باشد و در نوشته به آن اشاره نشود) بنابراین چنین شرحهایی برای منتقد الزامآور نیستند بلکه حداکثر ممکن است برخی عینیتهای اثر را بازگو کنند. نباید فراموش کرد که شاید در نوشتن چنین نوشتههایی به نفع اثر بزرگنمایی و غلو شده باشد. بنابراین اگر به این عنوان که شرح صاحب اثر مرجعِ معتبر (یا معتبرترین مرجع) است آن را بپذیریم عملا ما نیز تابع همان بزرگنمایی خواهیم شد.
مسالهی دیگری که هماکنون در بررسی ضبطها گاه مورد توجه قرار میگیرد این است که با توجه به ویژگیهای رسانهای که بر آن منتشر میشوند پرسش چگونگی همنشینی شکل بگیرد. به طور ساده وقتی میپرسیم چرا فلان قطعات در یک سیدی کنار ه گردآمدهاند همین موضوع را مد نظر داریم. این گونهای از جستجو برای پیوند، وحدت و گونهگونی است که حالا نه در دل یک قطعهی منفرد بلکه در رابطهی میان قطعات همنشین شده صورت میگیرد.
کیفیت بازتولید صنعتی از جمله از همه برای موسیقی مهمتر، کیفیت ضبط و ذخیرهسازی صدا، نیز یکی از مولفههای مورد بررسی است که البته چون ما دایرهی واژگان بسیار محدودی برای گفتگو دربارهی رنگ صوت، ریختشناسی صدا و از این قیبل، داریم (این مساله فقط مختص زبان فارسی نیست) معمولا به شکل بسیار محدودی مورد اشاره قرار میگیرد.
۱ نظر