گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

…که غریب است دلم در وطنم


با تورقی سطحی بر تاریخ موسیقی ایران، هر خواننده ای متوجه نقاط تاریکی میشود که در جای جای آن دیده میشود. موسیقیدانانی که زمانی به شهرت رسیدند و پس از آن سالها به فراموشی سپرده شدند و حتی در فراموشی هم دنیا را ترک کردند.

این افراد از رهبر ارکستر گرفته تا خوانندگان (که همیشه تافته جدا بافته بوده اند!) در هر جایگاه هستند و حضور مقطعیشان در عرصه موسیقی سئوالات بیشماری در ذهن ایجاد میکند. این واقعیت فقط مربوط به ایران نیست و حتما همگی در خوانش زندگی نامه های موسیقیدانان بزرگ موسیقی کلاسیک به این موضوع برخورد کرده اید.
در کشور ما قسمتی از این فراموشی ها مربوط به تحریمهایی است که از سمت حکومت ها اعمال شده ولی بخش اعظم آن مربوط به فرهنگ پائین بسیاری از اهالی موسیقی است؛ حسادتها، بی مسئولیتی ها و خودخواهی ها باعث اصلی این اتفاق است.

این بی توجهی ها به مفاخر موسیقی، مخصوصا در دوره هایی که دولت حمایت خود را از موسیقی قطع میکند، بیشتر میشود، چراکه دیگر موسیقیدانها فقط به واسطه محافل موسیقایی امکان اظهار وجود دارند و اگر حمایت این محافل هم قطع شود دیگر هیچ حامی ای نیست. نمونه یکی از این محافل که بخشی از فرهنگ موسیقی ایران را بر دوش میکشید منزل مرحوم مهدی کمالیان بود که در آن همواره بر روی اهالی موسیقی باز بوده (البته منزل زنده یاد کمالیان محل گرد همایی موسیقیدانان غیر دولتی بوده که فراموش شده بودند.) چنین محافلی کمتر در مورد قشری که موسیقی کلاسیک غربی کار میکردند وجود داشته و اگر هم وجود داشته در حد جمع شدن چند دوست و اکثرا هم بدون اجرای موسیقی و بصورت دید و باز دید بوده است.

در تاریخ موسیقی ایران خوانده ایم که پرویز محمود در سال ۱۳۲۸ به آمریکا میرود و برای همیشه در آنجا میماند، پایان زندگی او ۱۱ سال پیش بود! ولی حتی شاگردانش هم با او تماس نمیگرفتند که حالی از او بپرسند یا نت آثارش را برای اجرا در ایران بگیرند (این در حالی است که پرویز محمود شاگردانی داشت که به رهبری او یکی از مهمترین جناح های موسیقی ایران بوده است و حداقل میتوان از آنها انتظار داشت که بدون هیچ گونه دشمنی یا حسادت آثار استادشان را اجرا و یادش را زنده کنند، ولی به خاطر بی اعتنایی چنین کاری نکردند) نتایج تحقیقاتی که بعده ها برای به ثبت رساندن فعالیت های محمود توسط محققین موسیقی (نه موسیقیدانها) به انجام رسید نشان داد، اخباری که گاه این اواخر از طرف دوستان محمود میرسید هم چندان قابل اعتنا و صحیح نبوده اند. قسمت مهمی از این تحقیقات توسط

پژمان اکبرزاده

انجام شده و در سلسله کتابهایی در حال چاپ است که دو کتاب آن وارد بازار شده است.

البته نباید از این موضوع گذشت که گاه حرکتهایی از بعضی از موسیقیدانان مانند منوچهر صهبایی برای اجرای آثار چنین افرادی صورت میگرفت ولی اگر این حرکتها بصورت فرهنگ درآمده بود و موسیقیدانان ایرانی بدور از غرض ورزی شرایط را برای ارائه آثار همکارانشان فراهم میکردند و مانند صهبایی از توانایی هایشان برای نوع ایرانی این هنر مایه میگذاشتند، امروز از نظر رپرتوار، تا این اندازه فقیر نبودیم.

یکی دیگر این منزویان که استاد بسیاری از نوازندگان ویولون ایران بوده و سالهاست هیچ یادی از او نمیشود، مانوکیان است که در کانادا زندگی میکند؛ خادم میثاق ها هم در اتریش و حتی (کسی که در موسیقی محبوب ایرانی نقش زیادی داشته) رحمت الله بدیعی! بدیعی نوازنده برجسته ویولون کلاسیک و کمانچه که با اینکه دیگر استادان کمانچه در ایران اولین اجراهای قدرتمند این ساز را در گروه، با ساز او دیده اند و شاید در ایران انگشت شمار باشند نوازندگانی که همپای او در این دو ساز به این حد از تسلط رسیده باشند ولی هیچ خبری از او هم نیست.

البته ممکن است در ذهن شما این ابهام پیش آمده باشد که اینها به دلیل جلای وطن شهرتی در ایران ندارند؛ ولی آیا نوازندگان گروه “دستان” در خارج از کشور زندگی نمی کنند؟ خادم میثاق ها هم فعالیت زیادی دارند ولی چرا در ایران شناخته شده نیستند؟ آیا سانسور خبری درکار است؟ پس آنها که در ایران زندگی میکنند و فراموش شده هستند چه؟

هوشنگ استوار آهنگساز برجسته ایران و زنده یاد امانوئل ملیک اصلانیان که از بزرگترین موسیقیدانان بین الملی تاریخ موسیقی ایران است، آهنگساز و نوازنده قهار پیانو هر دو در پایتخت این کشور سالها زیسته اند ولی به چه دلیل اینگونه گوشه نشین و افسرده؟ بسیاری از موسیقیدانان و گوهر های بی نظیر کشور ما به چنین سرنوشتی دچار شده اند.

حسادت در بین نوازندگان ایرانی پدیده ای بسیار رایج است! هر نوازنده ای که فقط تفکر مقایسه را در ذهن شاگردان این به اصطلاح اساتید بوجود آورد به شدت رد میشود، حالا این حسات را به تنبلی ای که معمولا نوازندگان ایرانی هم دارند اضافه کنید، نتیجه معلمان و نوازندگانی میشود که روز به روز به دلیل تنبلی خود دچار افت میشوند و نوازندگان دیگر را هم با این افت خود به پائین میکشند!

در ایران کمتر کلاس ویولونی هست که معلم در آن از خادم میثاق ها یا فروغ یا دیگر نوازندگان بزرگ ایرانی این ساز صحبت کند یا کمتر کلاس گیتاری که در آن صحبت از لی لی افشار و در سازهای دیگر نیز به همین منوال… ؛ این اقدامات که از طرف اهالی موسیقی صورت میگیرد، تیر خلاص موسیقی زیر فشار ایران را میزند. چه نوازندگان، خوانندگان و موسیقیدانان بزرگی که در ایران اینگونه مورد ظلم قرار گرفتند و غیر از اینکه استعداد خودشان به هدر رفت هنرجویان هم از آنها بهره نبردند.

روبیک گریگوریان از بهترین نوازندگان ویولون و رهبران ایرانی بود که سالها در ایران به تدریس ویولون، رهبری ارکستر و خلق و تنظیم موسیقی پرداخت. ولی کمتر در نوشته ها و صحبت های موسیقیدانان توجهی به او شده و حتی نام او برده نمی شود چه برسد به برگزاری بزرگداشت برای او… از زبان موسیقیدانان هم نگارنده فقط یک مورد تمجید از ایشان شنیدم (از زبان حسین دهلوی در مورد اجرای درخشان کنسرتو ویولون محمود که شاهد این کنسرت بوده) و غیر از این مورد به قدری فضای بی اهمیتی و گاهی دروغ گویی و بدگویی درباره ایشان حاکم بود که بنده فکر میکردم اصلا ایشان در حدی نیست که در جایی مانند بوستون بتواند کار گیر بیاورد چه رسد به اینکه استاد کنسرواتوار بوستون شود! بله، گریگوریان یکی از استادان کاردان و موفق ایرانی بوده که او نیز در فضای آلوده موسیقی ایران به فراموشی سپرده شده… در روزهای آینده به این استاد فقید میپردازیم.

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۱۵

  • با درود به نویسنده این مطلب باید گفت:
    این دروغها و حسادتها شامل اکثریت قریب به اتفاق تمام مللی میباشد که همواره با سیستمی دیکتاتوری اداره میشوند .اگر نیک بنگریم جامعه مانند هرمی میباشد که تمام خصوصیات اخلاقی و قومی و فرهنگی متاثر میشود از راس هرم؛ ما نه تنها در این رشته از هنر دجار مغلطه و دروغ و حسادت هستیم بلکه در تمام زمینه ها دجاراین بیماری مزمن و خطرناک میباشیم .[اگر اشتباه نکنم]به گفته افلاطون: تنها حقیقت است که موجب نجات میباشد.

  • به قول آقای شجریان بجای همکاری و دوستی با هم مضرابهایشان را بروی هم میکشند!
    این است وضعیت موسیقی ما متاسفانه…
    خیلی ممنون از این مقاله.

  • نباید به آن روی سکه بی‌توجه بود البته. استادانی که از آنان صحبت می‌شود خود جدا بافته نیستند و وارث و انتقال‌دهنده همین فرهنگند. آخرین سالهایی که ایران بودم، یعنی چهار پنج سال پیش، به خاچیک بابایان پیغام دادم توسط دوستی، که مایلم بعد از سالها ویولن نوازی، نزد یک استاد روشهایم را تصحیح کنم. پاسخ آمد که استاد حوصله مبتدی ندارند! اما اینجا با کنسرت مایستر ارکستر سنفونیک ونکوور تماس گرفتم، اولا که تماس میسر است و پاسخ داده می‌شود، بعد، تا مسئولم اجابت نکرد و مطمئن نشد پاسخ گرفته‌ام دست از سرم برنداشت. و الآن اعتقاد دارم که باید این را بی‌تعارف گفت و نوشت، همه جا.

  • مقاله ی شما نکات قابل توجه فراوانی داشت .مساله ی حسادت تنبلی و عدم طلب پیشرفت در بعضی موسیقیدانان بعد از انقلاب ما و انزوای برخی موسیقیدانان .همانطور که اشاره کردید این مساله فقط در مورد موزیسین های مقیم کشورهای دیگر نیست در خود کشور هم بسیارازاین دست افراد وجود دارند.معمولا در هنر کشور ما اینگونه است کار و فعالیت و شناخته شدن و شهرت و توجه و..محدود به عده ی خاصی است.همیشه این سوالات برای ما وجود دارد که چرا فلان خواننده یا نوازنده را مدتهاست ندیده ایم.چرا وقتی آقای x هست آهنگسازان خوانندگی اثر خود را به فلان خواننده که توانایی و قابلیتش بسیار پایینتر از اوست میسپارند و در معروفترین گروه موسیقی از فلان نوازنده با درصد توانایی بسیار پایین استفاده میشود . و خلاصه هزار چرای دیگر … به نظر من بخشی از این مسایل ناشی از تبلیغات _که آنهم برای عده ی معدودیست_و بخش دیگر عکس العمل کارهای خودمردم است.و من فکر میکنم تا مردم ما این عادت بیجهت بزرگ کردن و تسری دادن یک نکته ی مثبت به تمام وجوه زندگی یک هنرمند ساده را ترک نکنند وضع به همین منوال پیش خواهد رفت.متاسفانه این هنرمندان ساده پس از گذشت مدتی با دیدن استقبال زیاد از کارهایشان ناخودآگاه یا خودآگاه تحت تاثیر این محیط قرار میگرند و علاوه بر پسرفت_که دلیلش هم بدیهیست وقتی کار نه چندان خوب کسی را تشویق کنیم او دیگر لزومی نمیبیند که به خود زحمت بیشتری بدهد_ متاسفانه ابزار تبلیغ را هم در دست میگیرند و روز به روز وجود افراد بزرگتر و برتر کم رنگ تر میشود. به هر تقدیر امیدوارم ادامه دادن به بحثهای مفید اینچنینی باعث بیداری ما شود.

  • جالب بود اگر در اینجا از استاد گرانقدر دکتر مهران روحانی نیز صحبتی به میان می آمد اگرچه که او نیز هنرمندی است در تبعید و مقیم ایران.البته صحبت کردن از ایشان نیز خود شکستن تابوی بزرگتری است که شاید این سایت از عهده آن بر نیاید.

  • آفرین ! درست به هدف زده اید ! می ماند ،ژرفکاوی بیشتر در مورد علل اجتماعی و ساختاری وجود ، مانا و پایا بودن این مشکل بسیار اساسی!

  • در رابطه با این مقاله، توجه به دو نکته ضروری است: نخست آنکه، یک نوازنده یا مدرس ساز لزوما یک محقق موسیقی و کارشناس علم رجال نوازندگان نبوده و اساسا نیازی به این امر هم نیست چون زمینه این دو تخصص جداست. بنابراین اینکه در کلاس های موسیقی نامی از نوازندگان قدیمی تر نمی آید -صرفا-به دلیل حسادت نیست و در بسیاری از موارد به دلیل نا آگاهی است.

    دوم آنکه متولی امور هنرمندان در دنیا دولتها هستند نه دیگر هنرمندان به شکل انفرادی و این خارج از توان این قشر است پس اینکه شما در مقاله مکررا اساتید را به حسادت به یکدیگر محکوم کردید کار ناصحیح و اتهامی نابجاست و توجه به این اصل که: بزرگی یک فرد باعث کوچکی دیگران نیست، می تواند دراینباره راهگشا باشد.
    با تشکر.

  • خیلی عجیب است که چنین برداشتی کردید و با اینکه من در چند جای مطلب اشاره کردم ” هر نوازنده ای که فقط تفکر مقایسه را در ذهن شاگردان این به اصطلاح اساتید بوجود آورد به شدت رد میشود،”یعنی از ترس اینکه شاگرد با یک نوازنده بزرگ آشنا شود و “کاسبی” معلم دچار مشکل شود! معلم وادار به پیشگیری شده و صورت مسئله را پاک میکند. مثلا معلم گیتاری در ایران نیست که خانم افشار را نشناسد ولی از آشنایی دادن شاگردان با ایشان خودداری میشود .اگر هم فرض بگیریم که معلم مربوطه اصلا سری به خبر ها و اینترنت و… نمیزند و اینقدر از بیرون بیخبر است که مثلا این نوازنده را نمیشناسداصلا صلاحیت تدریس ندارد و نمیتوان به او معلم واقعی گفت چون یک معلم باید به روز باشد تا شاگردش را به آن روز برساند تا (شاید)فردابرای شاگرد قابل درک باشد، اگر او خود در دیروز باشد شاگرد به چه وضعی دچار میشود؟ دولت مسئول معرفی موسیقیدانهاست ولی هرچقدر هم دولت در این زمینه کوشش کند، سنگ اندازی های بعضی از موسیقیدانها جلوی این کار را میگیرد، حال که دولت هم چنین کوششی نمیکند و …!

  • عزیزان من، این یک مشکل فرهنگی دیرینه است و اصلا تازه و عجیب نیست. به هنر و موسیقی هم محدود نمی‌شود. در حرفه من هیچ مهندسی دیگری را قبول ندارد. در پزشکی بسیار شنیده‌اید که پزشک دوم نظر و نسخه پزشک قبلی را رد می‌کند… اما، نکته‌ای که همه جا و همیشه تکرار می‌کنم، خودداری از بزرگ کردن بی‌دلیل آدمهاست. در استفاده از عنوان استاد صرفه‌جویی زیاد لازم است. مثلا به جای “این به اصطلاح اساتید” می‌توان “معلمان” نوشت و گفت، هم استاد نگفته‌ایم به آنان که نمی‌خواهیم، هم از این عبارت سخره‌امیز “به اصطلاح” دوری جسته‌ایم. متن هم تلطیف می‌شود با حذف متلک و کنایه.

بیشتر بحث شده است