باخ از آزمایش گذشت زمان سربلند بیرون آمده و همین امر می تواند دلیل محکمی بر توانایی های او باشد. با دقت در دلایلی که سبب بقای شهرت و جاودانگی آثار باخ شده می توان وجه
تمایز او را با دیگر آهنگسازان هم ردیفش به وضوح دریافت. شش دلیل اصلی در پاسخ به این سئوال که چرا باخ بزرگترین آهنگسازی است که تا کنون پا به عرصه موسیقی گذاشته
است، در زیر آورده شده است:
۱- مخترع یا مبتکر
هرچند یوهان سباستین باخ خود را به ژانرهای شناخته شده و سبک های رایج محدود نموده بود، ابتکارات به کار رفته در موسیقی او تا به امروز منحصر به فرد است.
کلیه آثار او به استثنای پرلودهای کرالی که در زمان جوانی نوشته است دارای مشخصه خاصی هستند که همچون مهری بر تک تک آثارش درج شده و آنها را به آسانی قابل تشخیص
نموده است. در عین حال که او به محدودیت های زمان خود وفادار بود، موسیقی اش همواره بانشاط و خلاق باقی مانده و هیچگاه حالت کلیشه و ابتذال به خود نگرفته است.
۲- آهنگ های زیبا
استعداد باخ در نوشتن ملودی های زیبا را می توان یک موهبت الهی فرض نمود، بسیاری معتقدند تاثیری که آثار باخ بر شنونده باقی می گذارد، فراتر از حد معمول است و بنابراین قدرت
آهنگسازی او را نوعی استعداد ذاتی تلقی می نمایند. اگر چنین باشد باخ نیازی به تحصیلات آکادمیک نداشت. تعدد آثار این آهنگساز بزرگ سبب شده برای مخاطبان از اقشار و سلایق
گوناگون، اثری برای ارائه داشته باشد.
۳- هوش و ذکاوت
آثار باخ برای تازه واردین عرصه موسیقی، نمود کاملی از ذهنیت بشر است. یکی از خصوصیات منحصر بفرد ذهن باخ منطق نهفته در آثار اوست که شنوندگان موسیقیدان و غیر
موسیقیدان، آهنگسازان و تئوریسین ها را به خود جذب می کند. به همین دلیل است که هارمونی های باخ اساس یک قرن موسیقی را تشکیل داده است.
کنترپوان های سبک باخ، هر چند به طور کامل درک نشده اند، اما به عنوان الگوی آهنگسازان از بتهوون و برامس گرفته تا آلبن برگ (Alban Berg موسیقیدان اطریشی)،
استراوینسکی و کارلهانیز استوکهاوزن (Karlheinz Stockhausen آهنگساز معاصر آلمانی) و … به شمار می روند.
نمای داخل کلیسای توماسکریچه که آرامگاه باخ نیز در آن قرار دارد.
موسیقی باخ نشان دهنده نوعی اغراق در سبک باروک است که یکپارچگی عناصر سازمان دهنده، که آلمانی ها آن را Fortspinnung می نامند، در چند ثانیه آغازین هر یک از آثارش
به گوش می رسد.
انسجام ساختاری آثار باخ به اندازه ای است که امکان حذف هیچ یک از بخش های اثر وجود ندارد و هر بخش با کل اثر ارتباط غیر قابل اغماضی دارد که در صورت حذف، معنا و
مفهوم کلی اثر را تحت تاثیر قرار می دهد.
شاید یکی از دلایل عمده ای که سبب شده موسیقی باخ مرزهای زمان را درنوردد، ساختار منسجم و سالم آن بوده است. فرم، کنترپوان های به کار رفته در ملودی ها و هارمونی ها،
توازن، تکامل و عناصر موقتی موجود در موسیقی این آهنگساز برجسته نمایانگر کمال موفقیت در اصول ساختاری و مراحلی است که موسیقی غرب، حدود پانصد سال به تمرین آن
مشغول بود.
۵- امتیاز کامل
تا بدین جا اگر در نظر بگیریم موسیقی باخ، هیچ ویژگی دیگری را دارا نیست، دلایل فوق جهت اثبات مهارت او در استفاده از کنترپوان ها و توصیه موسیقی باخ به نسل های آینده کاملا
کافی است.
آهنگسازانی چون موتسارت و بتهوون در سالهای آخر فعالیتشان نیاز به الهام از تکنیک ها و فرم های جدید را در آثار خود احساس نمودند و در پی آن مطالعه پیشرفته ترین نمونه موجود
در این زمینه تحت عنوان فوگهای باخ (Fugues Bach) را آغاز نمودند، این مطالعه تاثیر بسزایی در موسیقی هر دو آهنگ ساز به جا گذاشت.
۶- موسیقی مذهبی
به عنوان آخرین دلیل بد نیست اشاره ای داشته باشیم به آثاری که باخ در زمینه موسیقی کلیسا ارائه نموده است. او بخش عمده ای از مهارتش را به موسیقی کلیسا اختصاص داد و در حدود
هزار اثر برای استفاده در مراسم کلیسا ساخته است.
چه بسا مفاهیم معنوی موجود در این دسته از آثارش سبب شده که آثار او به زمان مشخصی اختصاص نداشته باشد هرچند بسیاری از منتقدین مدرن بر او خرده می گیرند و معتقدند او از
این طریق هدف خاصی را دنبال می کرده، اما باخ همواره جهت پیاده سازی افکارش به بهترین نحو ممکن عمل کرده است.
موسیقی کلیسا و ننوشتن اپرا
در سال ۱۷۲۳ باخ به همراه همسرش آنا ماگدلنا (Anna Magdalena) با درآمدی بیش از آنچه که در لایپزیگ به دست می آوردند در Anhalt-Cöthen (کشوری که امروز جزو
خاک آلمان محسوب می شود) و بارگاه دوک به استخدام درآمده بودند، با این وجود آنها با هدف خدمت به کلیسا از درآمد خود صرفنظر کرده و به لایپزیگ سفر کردند.
اما چرا باخ موسیقی کلیسا را برگزید و اپرا را انتخاب نکرد؟ آیا به این دلیل که در قرن هجدهم آهنگسازانی که به خدمت کلیسا در می آمدند، از سمت خود به منظور دستیابی به شهرت و
ثروت بهره می جستند؟
هموطنان باخ تلمن (Telemann) و هندل (Handel) هر دو از شهرت و ثروت کافی برخوردار بودند و در حدود هشتاد اپرا را به رشته تحریر درآوردند، اما چطور باخ حتی یک اپرا
هم ندارد؟ این سئوال همواره مطرح بوده که چطور باخ که تنها یک ماه پس از هندل متولد شده بود، برای رسیدن به موفقیت همان راه و روش هندل را تکرار نکرد؟
علیرغم تمام صحبت های مطرح شده در این مورد باید اذعان کرد که یوهان سباستین باخ اهمیت ویژه ای برای شخصیت حرفه ای خود قائل بوده است و دنبال کردن شغل تنها هدف و
انگیزه الهام بخش او در زندگی نبوده است، بلکه موسیقی تنها انگیزه او بوده و زمانی که صحبت از ساخت اثری – کلیسایی و مذهبی – برای شکرگزاری از پروردگار به میان می آمده،
باخ تمام استعداد و مهارتش را به کار می گرفته است.
هارمونی جاودانه
شاگردان باخ به خوبی با یاد می آوردند که استادشان اغلب این جمله را نقل می نمود: “تنها هدف یک هارمونی، بیان شکوه و عظمت پروردگار است، اگر غیر از این باشد، کاری بیهوده
که در آن نوای شیطان طنین انداز است، انجام داده ایم.”
در سال ۱۸۲۷، صد سال پس از اولین اجرای پاسیون سن ماتیو (St. Matthew Passion) (قطعه ای که بسیاری از آهنگسازان در مورد روزهای آخر زندگی حضرت مسیح (ع) نوشته اند)، عشق و
علاقه مندلسون به آثار باخ، سبب شد این شاهکار هنری را مجددا احیا نماید.
زمانی که گوته (Johann Wolfgang von Goethe شاعر نویسنده و فیلسوف آلمانی) اجرای مندلسون را شنید طی نامه ای به زلتر (Carl Friedrich Zelter آهنگساز و رهبر
ارکستر آلمانی) در این مورد چنین نوشت:
“هارمونی جاودانه ای که در آثار باخ وجود دارد، گفت و شنودی است که او با خودش داشته است.”
گوته عقیده داشت که قبل از خلقت جهان، پروردگار مفاهیم اولیه ای را احساس نموده است و چنین احساسی به عقیده او در آثار باخ به طرز ملموسی بیان گردیده است.
Nazar haaye pishin paak shodehast
Khaste nabashid, vaghean khoondane in mataleb lezzat bakhsh.
موسیقی باخ زمزمه ای است در گوش خداوند هنگام افرینش
عالی بود . متشکرم
من دوست دارم اینجا به مقایسه ای بین حافظ و باخ دست بزنم.حافظ از بسیاری شاعران پیش از خود تأثیر پذیرفته است.رد شماری از غزلیات او را می توان در دفترهاو دیوان های شعر شاعران سلفی چون نظامی،عطار،عراقی،سلمان ساوجی، سعدی،خواجوی کرمانی و…یافت؛همین ویژگی را یوهان سباستین باخ نیز دارد.باخ، تم های بسیاری از موسیقی دانان دیگر،همچون ویوالدی ، کوپرن و..به وام گرفته یا مستقیماً ازآثار انها( به ویژه ویوالدی)نسخه برداری کرده،امابا همان نبوغ حافظ ،چنان این آثار را دگرگون ساخته که کسی نمی تواند در تعلقشان به او تردیدی به دل راه دهد. حافظ ، بزرگترین شاعر سبک عراقی بود و باخ بزرگترین موسیقی دان مکتب باروک.حافظ، غزل را، بعنوان متعالی ترین فرم شعر کلاسیک فارسی، به اوج خود رساند و باخ، منشاء تحول راستین در موسیقی پلی فونیک و فوگ گردید. حافظ، بزرگترین افتخار شعر فارسی از آغاز تا به اکنون است و باخ، از افتخارات بزرگ موسیقی کلاسیک غرب تا به امروز.حافظ،، به خلاف بسیاری از شاعران سلف و خلفش، نه تنها در گذر زمان رنگ نباخته، که روز به روز حضورش در دل و ذهن مردمان دوران پس از خود او – فراتر از هر مرز جغرافیایی- ، پررنگتر گشته است.و این خصوصیتی است که در باخ نیز می توان سراغ گرفت.باخ ، آهنگساز و موسیقی دانی پرکار بود.شمار زیادی اثر موسیقایی ازاو به جا مانده که عمدتاً صبغه ی مذهبی دارند؛ از جمله همین پاسیون «انجیل به روایت سن ماتیو»،متجاوز از ۲۰۰ کانتات، ۶ سونات برای ویلن، چندین کنسرتو موسوم به براندنبورگ، ۶ سوییت برای ویلنسل، سونات برای فلوت و کلاوسن، چندین اوراتوریو، منجمله اوراتوریوی پاک،نوئل و آسانسیون، ۴ اورتور برای کنسرت ،۴ مس لوتری و..در واقع باخ در تمام فرم های موسیقی باروک، غیر از اپرا، آثاری در حد شاهکار آفرید. تنها تفاوت او با حافظ هم شاید در همین باشد. حافظ بزرگ را فقط غزل هایش ساخته اند و باخ بزرگ را همه ی آثاری که از خود به جا گذاشته است.