ارتباط تکنیک های نوازندگی با مفهوم فرم در آهنگسازی
تکنیک های نوازندگی در هر دوره از تاریخ موسیقی بر اساس نیاز آهنگساز و ایده موسیقیایی او در رابطه با مفهوم سبک و فرم آهنگسازی در همان دوره شکلگرفته است. مثلاً در دوره رمانتیک بر اساس سلطه احساس بر عقل انتظار می رود که آهنگساز بر اغراق حسی قطعه بیشترین توجه را داشته باشد و قطعات را با دیدگاه تسلط حس عاشقانه و رمانتیک شکل دهد، مسلماً در اجرای قطعه نوازنده تلاش بیشتری برای بیان هر چه شاعرانه تر ارائه جلوه دادن قطعه می کند و مهارت اجرایی و تخیل خود را به خدمت شکل بخشیدن به این نوع خواسته به کار می گیرد.
در همین دوره ما شاهد بیشترین کاربرد تکنیک نوازندگی ویبراتو برای بیان احساس در یک قطعه هستیم به عبارتی اغراق در به تصویر کشیدن سوژه احساسی در این دوره منجر به اغراق و ایجاد تکنیک های مخصوص آن در اجرا گشته است.
بهاینترتیب در دوره باروک با توجه به سلطه موسیقی پلی فونی (Polyphony)، ملودی یکنواخت، یگانگی حالت، ریتم های تکراری و پیوسته و دینامیک پله ای آن و یا در دوره کلاسیک با بافت هوموفونی (Homophony)، ملودی های خوشآهنگ، تضاد در حالت، ریتم های انعطافپذیر و تغییرات تدریجی و در دوره رمانتیک با هارمونی های رنگارنگ و غنی، ملودی های احساسی و گستره پهناور دینامیکی، تفاوت های بارزی در ایده و فرم های آهنگسازی دیده می شود که منجر به خلق تکنیک های نوازندگی جدیدی گشته است (راجر کیمیین ۱۳۸۳).
با توجه به این ارتباط، روند خلق تکنیک های نوازندگی متوقف نخواهد شد و همچنان به پیشرفت خود ادامه خواهد داد، چنانکه در قرن بیستم و بیستویکم شاهد بروز تکنیک هایی هستیم که در ارتباط با مفهوم این دوره از موسیقی شکلگرفته است. بهعنوان نمونه میتوان به تکنیک های گسترشیافته (Extended Techniques) برای سازهای ویولن و ویولنسل مراجعه کرد تا متوجه شد که چه تغییراتی نسبت به مفهوم فرم آهنگسازی این دوره در تکنیک های نوازندگی صورت گرفته است.
موسیقی مینیمال نیز بهعنوان زیرمجموعه موسیقی قرن بیستم از این جریان جدا نیست. آنچه اینگونه موسیقی را از سبک های قبل از خود جدا می سازد و انتظار می رود بتوان در آن تکنیک های متفاوتی در رابطه با مفهوم فرم آهنگسازی این دوره پیدا کرد فقدان ویژگی های بیانگرانه است.
در این موسیقی تلقی از بافت پلیفونی و هوموفونی به شکل استاندارد دوره های قبل یا روابط پیچیده سریالیستی خبری نیست، ملودی یا وجود ندارد یا کاملاً متفاوت از دوره های قبل از خود است، تغییر حالت بیانی دیده نمیشود و دینامیک در قطعات تغییرات ناگهانی زیادی پیدا نمی کند زیرا نیاز به ایجاد هیجان و اغراق احساس نمی شود و اگر با چنین حالتی هم مواجه شوید دلیل آن نه برانگیختن احساسات شنونده بلکه ایجاد تمرکز، شناساندن و شخصیت دادن هرچه بیشتر به صداها است، زیرا آنچه بیش از همه در موسیقی مینیمال اهمیت دارد اصالت صداها و ریتم است؛ بنابراین در این سبک موسیقی نیز می توان تکنیک هایی را مشاهده و احیاناً جمعآوری کرد که مانند دوره های قبل به معرفی بیان مفهومی و تکنیک آهنگسازی در این سبک کمک کرده باشد.
۱ نظر