پس از این دوره بود که روزی من نزد سایه رفتم و اظهار داشتم: حال که حسین و پرویز و شکارچی به رادیو رفت و آمد می کنند، بهتر است که آنها به سرپرستی حسین گروهی درست کنند و من نیز کمک می کنم و چند نوازنده گروه را به آنها قرض می دهم تا رفته رفته استقلال لازم را بیابند. ایشان بسیار استقبال کردند و پیشنهاد کردند که حال نام گروه شما شیداست آنها می توانند نام «عارف» را برای گروه شان بگذارند.
البته در ابتدا حسین با آن موافق نبود اما پذیرفت و نام گروه، «عارف» شد، به پاس کارهای با ارزش عارف. برای کامل شدن اعضاء گروه نگارنده از شادروان ناصر خان فرهنگ فر خواهش کردم که به گروه عارف برود و جمشید عندلیبی را که تازه به گروه شیدا دعوت شده بود و به عنوان مرحله آزمایشی با ما کار را شروع کرده بود نیز به گروه عارف دادم و آنها نیز از جناب فیروزی خواهش کردند که به گروه بپیوندد. اینگونه کار هفتگی گروه عارف شروع شد اما آنها هنوز مشکل خواننده را داشتند.
از آنجا که حسین خیلی دوست کارهای بی کلام انجام دهد و کارهای بی کلام خیلی مورد علاقه رادیو نبود، کار این گروه به سرعت پیش نمی رفت اما من به آقای سایه گفتم که باید تحمل کنند تا گروه راهش را بیابد. گروه شیدا هم بازسازی می کرد که گروه عارف خیلی بدان علاقه نداشت و هم کار با کلام و بی کلام را خود من می ساختم که گروه قطعاتی داشته باشد تا متکی به خود بماند.
هنوز کار گروه پا نگرفته بود که جنبش سیاسی مردم شروع و گروه عارف قبل از اینکه کاری تولید کند به هفده شهریور رسید که داستانی دیگر دارد که در سر گذشت چاووش آنرا خواهم نوشت که شما عزیران می توانید دنباله سرگذشت چاووش را در همین مجله داخلی بخوانید. {منظور مجله داخلی انتشارات «آوای شیدا» است}
پرویز و حسین و شکارچی پس از مدت ها دوباره همدیگر را در رادیو پیدا کرده بودند و این مرا بسیار خوشحال می کرد. نکته مهمی که در این مثلث بسیار خوب خود را نشان می داد این بود که حسین کمی سیاسی بود و شکارچی نیز سیاسی کار بود اما مشکاتیان خیلی خروجی سیاسی با جامعه اهل اندیشه تهران نداشت. اگرچه پرویز اجتماعی و سیاسی نیز می اندیشید اما به پیشرفت کار و توفیق کارش بیشتر فکر می کرد و می دانست باید در کنار علیزاده باشد تا پیشرفت کند. نقش حسین در شکل یابی مشکاتیان بسیار بالا بود. در واقع سلیقه حسین در تنظیم موسیقی هایش، و شور و حرارت بالایش، روی مشکاتیان که آرام و تا حدودی غیر فعال بود اثر می گذاشت.
پرویز همانگونه که قبل گفتم بسیار کم حرف بود و گاهی سخنان با مزه ای می گفت و خیلی خجالتی بود. تا آن زمان مشکاتیان کاری نساخته بود، بیشتر به آرایش و اجرای کارهای قدیمی علاقمند بود. بیشتر ایده هایش در سنتور نوازیش می گذاشت. پرویز تا قبل از همکاری با شجریان (که داستانی دیگری دارد و در سر گذشت چاووش خواهد آمد) یکی دو اثر ساخته بود. هنوز حسین سرپرست و دارای اتوریته بود. حسین از اینکه گروهی داشت و دیگر مجبور نبود تا با گروه شیدا کار کند، خوشحال بود و وجود یاران قدیمی مرکز که قبلا سرپرستی آنان را داشت، او را خوشنود تر کرده بود.
۱ نظر