در فصل پنجم، «ساختار بداهه در موسیقی ایرانی»، نویسنده پیشنیاز بداههنوازی را تحصیل، درونیسازی و بهخاطرسپردن نظام دستگاه عنوان کرده اظهار میکند نظام دستگاه ساختار بداههنوازی را با استفاده از واریاسیونهای ملودیک، گسترش، دِوِلوپمان و تزئین تعیین میکند و در ادامه به بررسی ساختار مُدال دستگاه چهارگاه در ردیف چپکوک فرامرز پایور میپردازد.
در فصل ششم، «پیشبهسوی یافتن معنای بداهه در سنتورنوازی و موسیقی ایرانی»، نویسنده ابتدا نظریههای بداهه را که توسط محققان غربی، نورمن لوید، برونو نِتِل، پِرسینگ، و لادن نوشین مطرح شده بررسی کرده سپس بهعنوان تحقیق میدانیِ ضرور در رسالۀ دکترا به مصاحبه با چهار سنتورنواز (پرویز مشکاتیان، رضا شفیعیان، میلاد کیایی و پشنگ کامکار) و پنج نوازنده و آهنگساز دیگر (رحمتالله بدیعی، محمد دلنوازی، منصور نریمان، حسن ناهید و حمید متبسم) دربارۀ مفهوم بداهه و روشهای بداههنوازی پرداخته است.
فصل هفتم آغازگر موضوع اصلی کتاب، مکاتب سنتورنوازی در ایران است. نویسنده نوازندگی سنتور در ایران را از دورۀ قاجار تاکنون به سه گروه مکتب قدیم (قاجار)، مکتب جدید و گروه منفرد تقسیم کرده عامل تمایز مکتب جدید از قدیم را کاربرد نُت در نوازندگی، شیوۀ تدریس و آهنگسازی مکتب جدید میداند. از نگاه نویسنده، مکتب قدیم (قاجار) با مرگ حبیب سماعی در سال ۱۳۲۵ تمام میشود و مکتب جدید با سردمداری ابوالحسن صبا آغاز میشود و توسط شاگردان صبا، که شاخصترین آنها فرامرز پایور است، و نیز تحصیلکردگان رشتۀ موسیقی در گروه موسیقی دانشگاه تهران، نظیر رضا شفیعیان، پرویز مشکاتیان و پشنگ کامکار، ادامه مییابد.
هرچند از نگاه مؤلف مکتب قدیم با مرگ سماعی پایان یافته، او دو گروه را متأثر از روش شفاهی آن در نوازندگی درنظر گرفته ذیل آن قرار میدهد: سنّتگرایان سدۀ بیستم که شاخصترین آنها میلاد کیایی، حسین ملک و منصور صارمی، و مدرنیستهای سدۀ بیستم که شاخصترین ایشان فضلالله توکل و مجید نجاهی عنوان شدهاند. مدرنیستهای سدۀ بیستم از نظر محتوا و تکنیک نوازندگی نسبت به سنّتگرایان سدۀ بیستم از مکتب قدیم دورترند.
گروه سوم، منفردها، نوازندگانی را شامل میشود که روش آنها از نگاه مؤلف فراگیر نشده و شخصی مانده است. او رضا ورزنده، مجید کیانی، مسعود میثاقیان و اردوان کامکار را در این گروه دستهبندی کرده است. (۳)
پی نوشت
۳- ناشر بر دستهبندی مؤلف انتقاداتی دارد، از جمله اینکه صبا و شاگردان او ادامهدهندگان مکتب حبیب سماعیاند و روش نوازندگی او را با تغییراتی نهچندان بنیادی (ازجمله بهکارگرفتن نمد در نوازندگی، استفاده از آرایههایی چون آرپژ، پاساژ و بهکارگیری فواصل سوم هارمونیک) ادامه دادهاند و خود سنّتگرا (دارای رویکرد نو با نگاه به گذشته) هستند. در تقسیمبندی مؤلف به مکتب قدیم و جدید بر منفردبودن یا استمرار روش نوازندگی هریک از نوازندگان تأکید نشده و بسیاری از ایشان نیز (چه در دورۀ قاجار و چه در دورۀ معاصر) منفرد محسوب میشوند؛ لذا بهتر بود اعضای گروه منفرد نیز در یکی از دو مکتب قدیم یا جدید گنجانده میشدند و گروه منفرد در تقسیمبندی حذف میشد. بهتر بود مسعود میثاقیان، میلاد کیایی و اردوان کامکار در گروه مدرنیستهای سدۀ بیستم، و مجید کیانی و رضا ورزنده در میان سنّتگرایان سدۀ بیستم قرار میگرفتند. حسین ملک نیز که از قدیمیترین شاگردان سنتور ابوالحسن صبا و مقدم بر فرامرز پایور است ذیل شاگردان ابوالحسن صبا قرار میگرفت. بااینحال، بنا بر تأکید مؤلف تقسیمبندی فوقالذکر بدون تغییر درج شد.
۱ نظر