باید پذیرفت، نه این گوشهی آوازی که سایر گوشههای زنجیرهی ردیف موسیقی ملی، بیش از آنکه معنیافزا و معنیآفرین باشند، در پی تجلیِ عواطف و احساساتند. یعنی اینکه، انتقالِ معانی و مفاهیم، از طریقِ احساسات و عواطف صورت میپذیرد. جالب اینجاست، که درآمد خارایی که با هم شنیدیم، برانگیزانندهی هیچ احساسی در شنونده اعم از غم، شادی، خشم، مهر، بیم و امید نبوده بلکه – بهزعم راقم این سطور – فقط و فقط، تأمل و سیرِ بهخویشتنِ خویش را در مخاطب منجر میسازد.
از این دست گوشهها و نغمات در زنجیرهی ردیف آوازی موسیقی دستگاهی ایران، کم نیستند. یعنی، نه تنها در معنیبخشی و معنیزایی که حتی عاری از برانگیختگیِ احساسی و عاطفیِ معین و مشخصی چون تجلیِ غم، شادی و غیره در مخاطب هستند. اینجاست که موضوعیتِ معنیشناسی و سمتوسوی رویکردیِ آن، میل بهتأویل مینماید و در گسترهی نظام نشانهها، این محملِ پیامشناختی است که شنونده را بهغور و تأمل در بابِ درک و دریافت، حامل و رهنمون میسازد.
قطعه آوازی را در فواصل بیات راجه (= راجع) با صدای اکبر گلپایگانی میشنویم
بیت مذکور از کلیم کاشانی: «کشندهتر ز مرض منت طبیبان است/ خوش است درد بهشرطی که بیدوا افتد»؛ بهغیر از اندوه نهفته در آن، طنز پنهانی را نیز در دل خود جای داده است. این بیت بنا بهتشخیصِ گلپایگانی در بیاتراجه اجرا گشته و بهعقیدهی نگارنده اگر همانند ابتدا و انتهای آن آوازِ مشهور (که در شوشتری است) در شوشتری هم خوانده میشد، غم و اندوه را بیشتر نمایان میساخت اما بههر حال آن طنزِ نهان، باز تداعی نگشته و نمیشد.
اینکه، تبلورِ حالت طنزِ یادشده بسته بهنحوهی اجرای خواننده و یا با مایهگزینیِ مناسبتر قابل اجرا است یا خیر، موضوع دیگری است که خارج از این نوشتار است اما این هم دلیل دیگری بر این مدعا است که موسیقی گاه در بیانِ معانی و احساسات و عواطفِ نهفته در کلام هم، با مشکل روبرو است.
اگر جواب آوازِ پرویز یاحقی (همنوازِ این آواز) را هم بدونِ آواز گلپایگانی بشنویم، چهمعنایی در ذهن شنونده آفریده و یا ایجاد میشود؟ بالطبع، پاسخ منفی است. البته که، درک و دریافتِ احساسی و عاطفی حاصل میگردد اما از نظر معنایی، حتی آواز که با متریالِ کلام همراه است در بیان مطلبِ شعر با صعوبت جدی مواجه است.
قطعه آوازی را با صدای محمدرضا شجریان میشنویم
«شیخم بهطنز گفت حرام است می نخور/ گفتم بهچشم، گوش بههر خر نمیکنم»؛ لطایفِ نهانیِ بیت همراه با طنازیِ ظریف حافظ شیرازی، قابل تأمل است.
۱ نظر