تنهایی، حاصل تنهایی است. شاید بتوان گفت کمتر آثاری در هنرها هستند که برآمده از تنهایی نباشند، هنرمند موسیقی دستگاهی ایرانی نیز از آن مستثنا نیست. به ویژه هنگامی که به جبر و اختیار، بسیاری از علل و عوامل را پذیرفته است که همانها اسباب غربت او از خانه امن پدری و محرومیت از آرامش اقلیمی او شده است.
شاید اصلیترین شان، اجبار به مهاجرت باشد، آن هم در سنینی که هنگام سکون و بارآوری و سایهگستری است. سرگشتگی او دو سویه شده است، نه در غربت دلش شاد و نه جایی در وطن دارد. در همینجاست که کیمیای هنر رخ مینمایاند و التیام میبخشد. هنگامی که تاریخ تمام شده و جغرافیا در همه جا یکی است، این شعر و موسیقی است که خانه وجود میشود و جان خسته هنرمند در آن لحظاتی آرام میگیرد و از برکت آن؛ دیگران را هم نصیبی میرساند.
جناب جواد بطحایی بی نیاز از عنوان مندرس شده «استاد»، هنرمند سنتورنواز و نغمهپرداز یکی از همین رهروان راه غربت است که جانش در جهان و شعر و موسیقی زندگی میکند.
تنهایی، تنها یکی از رهاوردهای آواز تنهایی عمر پربارش است، حاوی نغماتی در مایه دشتی و ابوعطا و خوشه چینی از باغ شگفتآور و هوش ربای شعر نوذر پرنگ کبیر با تنهایی غربت به قربت و ناآرامی به آرامش بدل میشود و این رهاورد، تنها از هنرمندانی برمیآید که در گذر زمان و تجربه، احساسات گوناگون زندگی را به جان چشیدهاند.
۱ نظر