بتوارگیِ موسیقی
«فتیشیسم در موسیقی و واپسروی شنیدن» با اندکی تغییر عنوان یک مقالهی بسیار مهم تئودور آدورنوی فیلسوف است که اصلش در سال ۱۹۳۸ منتشر شده و اکنون پس از ۸۰ سال در هیات کتابی جمع و جور به همت نشر ماهی و با ترجمهی خوب (۱) سارا اباذری از اصلِ آلمانی در اختیار خوانندهی فارسی زبان قرار گرفته است. این مقالهی خاص که از نوشتههای قدیمی آدورنو دربارهی موسیقی است فارغ از آن که بدانیم از نوشتههای موسیقایی او بسیار کم به فارسی ترجمه شده (و از آن کمتر ترجمهی با کیفیت از زبان آلمانی)، به دلیل خود محتوایش اهمیت دارد.
نخستین اهمیتش آن است که در این مقاله برای نخستین بار آدورنو یک مفهوم مارکسی را که در آن سالها در «موسسهی مطالعات اجتماعی» مورد بحث بود به طور خاص در موسیقی و عام در فرهنگ به کار میگیرد. این مفهوم که اوج بهکارگیریاش بعدها در فصل چهارم کتاب مشترک آدورنو با ماکس هورکهایمر، «دیالکتیک روشنگری» خود را نشان داد، که عنوانش یکی از تاثیرگذارترین مفاهیم ساختهی آدورنو در نقد فرهنگی سرمایهداری را با خود دارد؛ «صنعت فرهنگسازی: روشنگری به مثابه فریب تودهای»(۲). این مفهوم چیزی نیست جز «بتوارگی کالا» (The Fetishism of Comodities). آدورنو که در زمان نوشتن این مقاله در تبعید در آمریکا به سر میبرد و در پرینستون در «پروژهی تحقیقاتی رادیو» با مدیریت جامعهشناس تبعیدی دیگر، پل لازارسفلد کار میکرد، توانست آن مفهوم مارکسی را به نحوی موفقیتآمیز برای تحلیل موقعیت موسیقی عامهپسند/پاپ (که در آن وقت مصداقش نزد آدورنو موسیقی جَز بود) و بعد دیگر هنرها بهکار گیرد.
دومین اهمیت ارتباط این مقاله با زمینه و زمانهی خودش است، یعنی از یک سو سر برفراشتن دیو فاشیسم و خطر تودهای شدن و از سوی دیگر جذابیت فریبندهی امکانات رهاییبخشی رسانههای جدید (از طریق دسترسیپذیر کردن اثر هنری). مقالهی «فتیشیسم در …» را باید نوعی نقد (یا پاسخ) مقالهی «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی» والتر بنیامین دانست (۳) که در آن مولف وضعیت هنر در دوران خودش را (مخصوصا با اتکا به وضعیت هنر سینما که در آن برخلاف نقاشی صحبت از «نسخهی اصلی» بیمعناست) برای تودهها از لحاظ سیاسی و فرهنگی پیشرو و رهایی بخش میداند.
آدورنو اما با استناد به مطالعاتش در مورد موسیقی تفریحی رادیو و با کمک مفهوم مارکسی یادشده، تحلیل دیالکتیکی خود را درست در جهت عکس میگستراند و به این نتیجه میرسد که رهایی/آزادی (به معنی ادراک اثر خودمختار در انفراد خودش) همان چیزی است که در جریان کالاییشدن فزاینده به کلی مفقود میشود و در نتیجهی این فرایندها کل ساختار سرمایهداری تغییر می کند و تودهها را به انقیاد بیشتری میکشد.
همین دو نکته و دریچهی کوچکی که به زمینههای پیدایش مقالهی آدورنو باز شد، نشان میدهد آن را برای درک کمایرادتر و عمیقتر باید در پرتو متنهای مرتبط خواند؛ دستکم مقالهی بنیامین (۴)، دیالکتیک روشنگری و آشنایی با «سرمایه»ی مارکس.
پی نوشت
۱- برای قضاوت در این باره متن با ترجمههای به ترتیب نسبتا آزاد انگلیسی و دقیقتر فرانسوی و نیز متن اصلی آلمانی (این یکی توسط دوستی متخصص) مقابله شده.
۲- این کتاب با ترجمهی مراد فرهادپور و امیدمهرگان از نشر هرمس در دسترس است.
۳- این موضوع را ریچارد لِپرِت در شرحش بر همین مقاله در کتاب essays on music (منتخب آثار آدورنو) با استناد به نامهنگاریهای دو اندیشمند مفصل توضیح داده است.
۴- نسخهی فارسی شمارهی ۳۱ مجله فارابی با ترجمهی امید نیکفرجام.
نویز
۱ نظر