بیماری که آمد اول از همه فعالیتهای فرهنگی را قربانی کرد، مخصوصا آنها که نیاز به گرد هم آمدن دارد. عجیب نیست. این فعالیتها با وجود همهی گردش مالی بزرگی که در دوران مدرن اطرافشان شکل گرفته است، در ردهی تفنن و سرگرمی ردهبندی میشوند. به زعم ادارهکنندگان اغلب جوامع خاموش و در محاق شدنشان زیان کمتری میرساند تا تعطیل شدن این یا آن کارخانه یا هر محل تجمع دیگر. این گزاره البته قابل مناقشه است اما ما که خود سود و زیانمان در این کار است برای مناقشه داوران بیطرفی نیستیم. پس این بخش را بگذاریم و بگذریم.
هنگامی که فعالیتهای جمعی فرهنگی تعطیل شد، کمی پس از ضربهی اولیه، شکلهای جدیدی از فعالیت سر بلند کرد. هر کسی به دلیلی و بیش از همه به این دلیل که ساختن و نواختن و خواندن نوعِ بودن اهل نغمه است و بدون ابراز آن نمیتوانند باشند و البته گاهی هم به دلایل بسیار موجه اقتصادی. خلاصه از یاری به درخانه ماندن مردم و رعایت قرنطینه گرفته تا ادای دین به کادر درمانی و درگذشتگان و … هزار و یک انگیزه و بهانه به میان آمد و سرمنشاء کار شد.
اما کار موسیقی رسیدن به دست مخاطب هم میخواهد. موسیقی شنونده لازم دارد و فعلا جمع آمدن مردم نیز مرگبار است. پس پای فضای مجازی و امکانات انتقال صوت و تصویر از راه دور به میان آمد. فضای مجازی پیش از این بخش اعظم امکان نشر و پخش آثار ضبطشده را از آن خود کرده بود.
اکنون اجرای زنده نیز به تسخیر آن در میآمد، آن هم نه از سر اکتشاف امکانات بیشتر و … بلکه از روی اجبار. ما پیش از این چند دهه امکان پخش زندهی تلویزیونی و یکی دو دهه هم امکانات پخش اینترنتی را تجربه کرده بودیم اما در آن وقت همیشه حضور داشتن یا به واسطهی رسانه دیدن یک انتخاب بود یا دستبالا اجبار شرایط خودش شخص. اکنون اجبار قطعی از آن همهی افراد است و انتخابی هم در کار نیست.
سیلی از اجراها، از دِلِی دِلِی فلان هنرجو یا نوازنده و خوانندهی آماتور بگیر تا موسیقیدانان حرفهای از طریق شبکههای اجتماعی چندرسانهای روانهی گوش و چشم مردم شد. برای اولین بار موسیقیدان حرفهای و غیرحرفهای، باسابقه و کمسابقه، ماهر و بیمهارت از بابت امکان محض عرضه برابر شدند. یوتیوب یا پخش زندهی اینستاگرام و مشابههای آن از آن همه است. حداقل رسانه کم و بیش یکسان است اگر امکانات فیزیکی رساندن محتوا به رسانه را نادیده بگیریم و بر این چشم ببندیم که این گوشهی دنیا در برابر همان رسانهی مجازی هم اگر بستر از آن خودمان باشد ممکن است همه یکسان نباشند.
تنها وجه تمایز میشود کیفیت خودِ کار و عرضه. میان اجرای آندرهآ بوچلی و دنیل بارنبویم افسانهای و ارکستر فیلارمونیک برلین و من سهتارِ قراضه به دستِ بی مهارت از لحاظ بستری که کار به مخاطب عرضه میشود و شمار بالقوهی مخاطبان تنها عامل تفاوت میشود همان مهارت و بس. حتا شهرت هم نه چون بالقوه ممکن است به هر دلیلی منِ بیمهارت شهرتی بیش از آن موسیقیدانان چیرهدست داشته باشم یا به یاری همین وضعیت بیابم.
شرایط بیانتخاب کنونی تجربههای دریافتی تازهای هم برای انسان به همراه میآورد. تا پیش از این فناوری موفق شده بود صدای یک کنسرت (آن هم نه صدای همهی اجراها) را تسخیر کند. کیفیت صوت شنیدهشده و بُرد آن در بسیاری از کنسرتها یکسره در مهار فناوری بود. اگر چند لحظه ابزارهای صوتی سالنی قطع میشد اغلب مردم دیگر چیزی نمیشنیدند یا حداقل همانی را نمیشنیدند که پیش از قطع. حال تصویر اجراها نیز به تسخیر درآمده است.
۱ نظر