از هنگام تشکیل گروه همآوایان یکی از انگیزههای قوی آفریدن آثاری برای آن، به جز تجربهی همآوایی ایرانی، یافتن گریزراهی بود برای بازگرداندن صدای زنانه که موسیقی ایرانی از رنگ زیبایش محروم شده است. از همین رو تجربیات مشابه اغلب (جز سیاه مشق که مطلقا مردانه است) به سوی نوعی رنگ خاص که صدای زنانه را بر صدر بافت مینشاند، گرایش پیدا کرد. این شکل ویژه از رنگآمیزی در کار قمصری نیز تداوم دارد به علاوهی توجه خاص به صدای بسیار بم (حتا در شکلی اغراق شده) که در متن کارهای او همراه استفادهی سازگون از صدای انسانی (مانند آنچه به شکل پررنگ در قطعهی «بی قرار» میشنویم) همه در متن سخنی نیست نوعی روش میانه را پدید آورده که در آن صدای اول همراه با تحریر و تکنیک آواز کلاسیک ایرانی است و صداهای دیگر در بیشتر اوقات این ویژگی را ندارند. اینچنین، گویی یک کرال به حمایت از خط اصلی آواز برخاسته است.
از دیدگاه خصوصیات و شخصیت صوتی قطعهی بیقرار است که به ویژه در لحظات آغازین پیوند خود را با «روشن و ناخوانا» به نمایش میگذارد. اما قطعات دیگر را تنها از دیدگاه پیچیدهتر شدن خطوط موسیقیشان نسبت به آثار قبلی خود قمصری و واگشت به کرال پیش از همآوایان، میتوان با آن دو پیش-متن مرتبط کرد. در نتیجه اکنون دیگر روشن و ناخوانا یک قطعهی تک افتاده در میان آثار قمصری نیست بلکه در یک همجوشی تکههایی از تجربههای دیگران و خودش، به مجموعهای بدل گشته که بیان همخوانی قمصری در آن هویدا است. او با این همآواییها به رنگ شخصی خود دست یافته است.
گروهی از امکانات همخوانی که دامنهاش از آوای بیکلام در «شعر بی واژه» (۱۱) تا استفادهی ماهرانه از رنگ صداهای ترکیبی خوانندگان در «سخنی نیست» و تا انواع تقلیدهای ناهمزمان، برهمنهی الگوهای تحریری مانند «آینه» و همان طور که اشاره شد به کارگیری حلق مشابه سازها وسعت دارد، در عین این که موسیقی سازی همراه، ویژگیهای معمول موسیقی قمصری را دارد و از این به بعد تفاوت چندانی نکرده است. در نتیجه انگار آلبوم سخنی نیست نوعی گلچین مفاهیم و تکنیکهای همآوایی امروزین است (به استثنای خواندن همزمان نقشمایههایی از چند گوشهی مرتبط در ردیف یا پیوندیافته از طریق منطق درونی یک قطعه برای همآوایی) و همین امر دیدگاهی آیندهنگرانه را به ذهن متبادر میکند؛ این که اگر روزی روزگاری در آینده به گرایشات همآوایی امروز بنگریم یا بنگرند آیا اغلب آفریدههایش را واکنشی به انگیزش ممنوعیت یک رنگ صوتی خاص در دورهای از تاریخ موسیقیمان خواهیم/خواهند یافت؟ یا به این نتیجه خواهیم رسید که پای دلایل موسیقایی دیگری در بین بوده است؟
با گسترش این همآواییها و ورود آهنگسازان دیگر به این وادی به نظر میرسد پاسخ به این پرسشها هر چه بیشتر جنبههای مختلف موسیقایی خود را در معرض نمایش میگذارد.
از این دوره به بعد نقطهی تمرکز توجه از روی هم نهادن ساختارهای دستگاهی خالص به سوی بهرهگیری از تکنیکهایی که تکمیل شدهاند پیش رفته است و نتیجه، کاسته شدن از غلظت و در هم تنیدگی تحریرها و خطوط است و حرکت به سوی خطوط ملودیکی که در حمایت ملودی-رنگ اصلی عمل میکنند. از این رهگذر نوعی بافت پدیدار میشود که یا هموفونیک است یا خطوط موازی (و تقریبا موازی) را به کار میگیرد تا یک ملودی اصلی را بیشتر بنمایاند. و این بازگشتی به دورهی پیش از دلشدگان است از طریق کنار هم نگهداشتن برخی تکنیکهای کرال با همآوایی یا آواز تک ایرانی.
پی نوشت
۱۱- اینجا اگر چه در خود اثر بسیار آشکار اعلام شده خودداری از جلب توجه دوباره به پیوند باسلیقهی نام (شعر بیواژه) با بیواژه بودن یا بیکلام بودن همآوایی، بسیار دشوار است.
۱ نظر