فروغ کریمی استاد فلوت و کین زیولوژی دانشگاه موسیقی وین، از سال ۲۰۰۴ سمت داوری در مسابقات موسیقی جوانان (در رشته فلوت) در اطریش را به عهده داشته است، همچنین او به مستر کلاسهای فلوت در دانشگاه موسیقی لهستان دعوت شده تا متد جدید خود در فراگیری موسیقی و نحوه پیدا کردن آرامش هنگام آمدن به روی صحنه، در مدت کوتاه، را آموزش بدهد. او در سالهای اخیر دعوت به برگزاری سمینارهای بیشماری برای سازهای مختلف مثل ابوا، فاگوت و سازهای دیگری مثل هارپ در سراسر شهرهای اطریش شده است.
فروغ کریمی تنها زن ایرانی در دنیا است که به تدریس و فراگیری در رشته “موزیک
کینه زیولوگی” پرداخته و از دسته بنیان گذاران این روش است. او به همراه حامد پورساعی امسال کنسرتی در تهران داشت که گفتگوی ما با ایشان حول محور این برنامه است.
از کنسرت اخیرتان با حامد پورساعی بگویید!
چقدر خوب می شد که وقتی یک هنرمند به روی صحنه می رود و فلوت می زند یک بلندگو
باشد که صدای واقی ساز را پخش کند! در این مورد اشکالاتی داشتیم؛ من معتقدم
که وقتی صدای سازم را خودم خوب می شنوم باعث می شود که با موسیقی بهتر حرف بزنم
اما وقتی در فلوت فوت می کنم و صدایی مثل چوب بیرون می آید…! (فلوتی که وقتی
در آن فوت می کنم تا چند ثانیه ارتعاشاتش درهوا پخش می شود) دو ساعت ولوم گیری شد ولی صدا ها کاملا تغییر کرد مخصوصا برای گیتار به احترام مردم روی سن رفتیم در حالی که اخلاق حرفه ای حکم می کرد کنسرت را کنسل کنیم یا به تاخیر بی اندازیم ولی ما با احترام به شنوندگان سر موقع مقرر روی سن آمدیم و با همان شرایط کنسرت دادیم.
ما برای حل این مشکل بسیار سعی کردیم و بالاخره درستش کردیم و رفتیم روی صحنه. من فکر می کنم اگر صدا بردار هم با هر سازی آشنا باشد، این مشکلات پیش نمی آید و فکر می کنم صدا برداری هم به هنرمند کمک می کند که تا به روی صحنه رود!
اغلب سالن های ما در تهران میکروفن خوب می خواهد، برعکس خارج که سالن های کنسرتش از ۳۰۰ نفر شروع می شود تا ۳۰۰۰ نفر که از یک میکروفن هم استفاده نمی شود! (بخاطر آکوستیک خوب سالن) حتی برای تک نوازی! شما فکر کنید ۳۰۰۰ نفر نشستند، ویولنیست بدون میکروفن می نوازد و چون ما به این موقعیت ها عادت کرده ایم وقتی کنسرت می دهیم اول باید خودمان را با امکاناتی که شاید سخت هم باشد آماده
کنیم. امیدوارم طی مرور زمان که این کنسرت ها بیشتر می شود این امکانات هم بیشتر بشود.
ما چقدر دلمان می خواست که ۵ تا بیز بزنیم که البته داشتیم ولی به ما نگفته
بودند که بعد از اولین بیز تمام چراغ ها را روشن می کنند!
با تماشاچی ها که صحبت کردم به من گفتند ما فکر می کردیم شما خودتان قرار گذاشتید
چراغها روشن شود و بعد از قطعه اول تمام لامپ ها را روشن کردید تا ما بریم
بیرون! هر دو دفعه این مشکل بود اما ما باید برای سالهای آینده
هوشیار باشیم و هماهنگ کنیم که هیچ وقت چراغ سالن را روشن نکنند تا وقتی که
ما بخواهیم.
هیچ امکانات بهداشتی برای هنرمندان وجود نداشت، در سالنی از ماه پیش قرار بود کنسرت برگزار شود! اتاقی که مربوط به تمرین و ریلکس قبل از کنسرت بود هم با کمال تعجب اشغال شده بود! با تمام این مشکلات و بحث ها و جدل هایی که میان ما و مسئولین کنسرت پیش آمد تصور کنید که با چه روحیه ای روی سن رفتیم!؟
نظر خودتان و مردم راجع به این کنسرت و کنسرت قبلی که با خانم افشار داشتید چی بود؟
هر کنسرتی با هر شخصی حال و هوای خودش را دارد؛ کنسرتی که ما یک دو روز با
خانم لی لی افشار دادیم (چون کنسرت ما را لغو کرده بودند،) من ساعت ۱۲ شب از
وین رسیدم و به ما گفتند شما اجازه کنسرت گذاشتن دارید و فکر کنید ما بیشتر
از ۸ ساعت تمرین کردیم تا رنگ ساز همدیگر را بشناسیم ساعت نوازندگی برای دو
تا کنسرت حال و هوای دیگری دارد تا اینکه از دو هفته قبل از کنسرت خبر داشته
باشی! هر دو نوازنده های گیتار برای خودشان استادانی هستند به سبک و تکنیک های خودشان و در واقع ما موزیسین ها، هیچ وقت
نباید اجازه به خودمان بدهیم که یک نوازنده را با نوازنده دیگری مقایسه کنیم،
برای اینکه روح و روان هر موزیسینی مختص خودش است و این خودش یک هنر است که
هر هنرمندی یک شخصیت و کاراکتر خاصی داشته باشد؛ برای مثال اگر نواختن نوازنده
فلوتی را بشوید بلافاصله از رنگ صدای ساز می توانید او را بشناسید و اینکه تحت
تاثیر چه متدی این ساز را می نوازد حسن ساز زدن هم همین باشد.
در این کنسرت آخر زمان بیشتر بود و ما با استاد پورساعی لحظات خیلی خوبی داشتیم
و خیلی خوب با هم کار کردیم و به نظر من آقای پورساعی فن فوق العاده ای دارند
که در نوازندگی فلوت و گیتار خیلی مهم است که گیتاریست یاد بگیرد، چطور با فلوتیست
نفس بگیرد و چگونه با او همراهی کند… تا حالا همه گیتاریست هایی که با من
زدند خوب بودند ولی آقای پورساعی را اگر از من بپرسید می گویم که فلوتیست بوده! چون بدون اینکه من بگویم جای نفس ها کجاست، هر نفسی را با من گرفت و این، کار را برای نوازنده فلوت خیلی
راحت می کند.
مخصوصا شب دوم وقتی من نظر چند تا هنرمند را پرسیدم می گفتند،
شما عاشق موسیقی تان بودید و خیلی خوب با هم می زدید ما هم از لذت شما بهره
بردیم، یعنی فکر می کنم این خیلی خوب که به شنونده نشان ندهید که من روی صحنه
هستم و برای تو یک چیزی می زنم؛ هدف من از نواختن روی صحنه این است که وقتی
نوای فلوت بیرون می آید، هر کلامش رخنه کند در قلب تماشاچی و شنونده و برگردد،
در واقع من وقتی می روم روی صحنه تماشاچی ها هم با من روی صحنه هستند، یعنی
اجرای من باید یک طوری باشد که تماشاچی ها احساس خستگی نکنند؛ این بار همه خیلی راضی بودند حتی کسانی که موزیسین
نبودند.
خودتان راضی بودید از این کنسرتتان؟
با مشکلاتی که شب اول داشتم شاید بگویم شب اول زیاد راضی نبودم ولی شب دوم خیلی خوب بود و در مجموع همه خوششان آمده بود، کسی که سالن را به ما داده بود و تماشاچی ها و مسئولان دیگر و از ما خواستند که اگر مکن هست سال بعد هم ۳_۴ شب تکرارش بکنیم. مشکل صدا برداری در آن سالن وجود داشت که باعث میشد در هر جای سالن صدا به گونه خاصی به گوش برسد!
پس می شود گفت نوازندگی خودتان بهتر از برنامه ریزی سالن بود!؟
بله. البته آنجا هم سالن بدی نیست و محیط آنجا هم باید مثل اسم آنجا باشد و لبریز از هنر باشد.
وضعیت مطبوعات موسیقی را چگونه میبینید؟
متاسفانه وقتی خبرنگاران بعضی از مجله ها، از فن نوازندگی بی اطلاع هستند و در زندگی فقط چهار تا کنسرت موسیقی کلاسیک خوب شنیده اند به خود اجازه میدهند نقدهای اشتباه و غیر فنی در مورد نوازندگان حرفه ای بنویسند.
۱ نظر