افراد لیست میتوانستند بدون مجوز بروند و ضبط کنند و بعد از ضبط بروند مجوز بگیرند؛ یعنی یک مانع را از جلوی پای عدهای برداشتند. تازه این محدودیت برای کنسرت چند برابر بود و البته شاید هم شأن بالاتری برای کنسرت دادن قائل بودند. موضوع دیگر این است که نسل قبل از ما موزیسینهای شناختهشدهای بودند و از طرف جامعهی محدود موسیقی ایرانی دوستان هم پذیرفته شده بودند. جامعه پذیرای آدم جدید نبود. از طرفی بزرگان آن نسل هم ایران نبودند. فقط مشکاتیان ایران بود که او هم آن کارهای عالی با شجریان را منتشر میکرد. دیگران نبودند. تا میرسیم به سال ۶۷ که آقای علیزاده برگشتند و کنسرت شورانگیز را گذاشتند که نقطهی عطفی بود و یک پتانسیل همهجانبه بعد از آن دوباره به راه افتاد.
آقای طلایی هم سال ۷۱ آمدند و با نوشتن کتاب «نگرشی نو به تئوری موسیقی ایرانی» و «ردیف میرزاعبدالله»، همان ردیفی که من در تولیدش همکارشان بودم، شروع کردند و بعدها بعد از حدود ۱۰ سال قرن گذشتهی میلادی، محمدرضا لطفی بازگشت. به هر حال وقتی که استادان کمکم برگشتند امکانات هم در اختیار آنها قرار گرفت چون همه با شوق میخواستند راه برایشان باز باشد تا کارهای نکردهشان را بکنند و فضا باز شود.
پس با بازگشت نسل قبل از شما و قرار گرفتن امکانات در اختیار آنها در واقع نسل شاگردان خواستند ببینند استادان چکار میخواهند بکنند و منتظر شدند تا گروههایی تشکیل شود تا اینها در آن گروهها باشند.
بله ولی خب آنها طبیعتاً به فکر خودشان بودند. نمیگویم به فکر نسل بعدشان باید میبودند. کار خودشان را میخواستند بکنند حالا یا یک کسی به دایرهشان راه پیدا میکرد و به یک جایی میرسید یا اینکه نمیرسید. مسئلهی بعدی هم نبودن متن موسیقایی چاپشده بود. من خودم وقتی داشتم ردیف میزدم، ردیف میرزا عبدالله در تهران چاپ نشده بود. چیزی وجود نداشت. پروژهی «همساز» هم از چنین نقصانی زاده شد. از اول شروع کردم کارهایی را که اصلاً چاپ نشده بود یا با کیفیت بدی داشت کپی میشد را با دست نتنویسی کردن و اینها را تمیز کردن. رفتم پیش چند نتنویس حرفهای یا آهنگسازان کارکرده که آن دوره با دست خوشنویسی نت میکردند.
آقایان بهداد، فاطمیان و آقای دهلوی، از هرسه نفرشان در این زمینه خیلی آموختم و از این بابت از استادم هوشنگ ظریف که راه آشنایی با ایشان را باز کردند سپاسگزارم. این همزمان شد با اینکه متوجه شدم نرمافزاری هم برای نتنویسی وجود دارد. آن را از آمریکا آوردیم. از طرف دیگر جهانشاه صارمی در کلاسهایش- که من آن دوره به آن کلاس میرفتم- عیدهای نوروز یک قطعه موسیقی بهعنوان عیدی به شاگردان میداد. آن را از منابع خودش کپی میکرد یا میداد برادرش شهرام خوشنویسی میکرد و به شکل یک کارت تبریک به شاگردانش میداد. به ایشان پیشنهاد دادم حالا که کار نتنویسی راحتتر شده، بیایید اینکار را هر فصل انجام بدهیم؛ شروع کردیم به اینکار.
۱ نظر