کنسرت های فورت ونگلر، رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین را بارها شنیدم… هنوز اجرایش را به یاد دارم. اجرای موسیقی شوئنبرگ پله آس و ملیزان (Pellacs and Melizamele) که تحسین مرا بی نهایت بر میانگیخت… ولی از تمام این کنسرتها اجرای موسیقی مجلسی موتسارت بود که در عمق وجودم رخنه کرده بود و آن اجرائی بود که من در آکادمی سینک (Akademic)، شبی از کوارتت کلینگر شنیدم. وقتی که کوارتت کلارینت KV581 به صدا درآمد و در فضا پخش شد، در درونم حسی عجیب و غیرقابل توصیف بوجود آمد، حسی که هرگز نظیر آن در درون من به وقوع نپیوسته بود… به ناگاه دچار حالت روحی عجیبی شدم حالتی که مثل اینکه دست هایم قادر به حرکت نبودند.
من در عشق بی پایانی فرو رفته بودم
موتسارت کسی بود که به من عشق حقیقی و حقیقت زیبایی ها و خوبیها را آموخت و حالا خودم را تحت فرمان موتسارت احساس میکنم، من توسط موتسارت تسخیر شدهام؛ تحت تأثیر او و میراث اش به این خوشبختی نائل آمدم که کودکان را پشتیبانی کنم. چیزی که موجب این رویداد در من شد اجرای کوارتت کلارینت موتسارت بود که با کوارتت کلینگر اجرا شده بود. اجرای آن شب در سینگ آکادمی مانند این بود که موتسارت روح مرا در اختیار خود گرفت و من در موتسارت جاری شدم، بطوریکه من دیگر متوجه حضور خودم نبودم و طبیعتاً این را بعدها متوجه شدم. در انتها سعی می کردم که تشویق کنم، اما قادر به حرکت دست هایم نبودم. تشویقها چه موقع به پایان خود رسید چیزی از آنها نمیدانم مثل اینکه در رویاهایم غرق شده بودم! بالاخره کنترل خود را بر روی دست هایم به دست آوردم اما همچنان مات و متحیر به اطراف خودم مینگریستم، حسی که توصیف آن ساده نبود قلب من منقلب شده بود، از خوشحالی روحم به پرواز درآمده بود. نوری از موتسارت نوری ماورای طبیعی، ملکوتی و شگفت انگیز در من تابیده شده بود.
این اولین بار زندگی ام بود که زیبایی و عظمت موسیقی با چنین جلال و شکوهی مرا به نهایت والای روح انسانیت رسانده بود. برای لحظاتی من به جاودانگی بی کرانی دست یافته بودم که بدن و فیزیک جسمانی را به کلی وانهاده بود. آن شب نمیتوانستم به خواب بروم. موتسارت در من نوری ابدی تابانده بود.
شادابی و شعف حاصل از محبت، مهر و دوستی ناملایمات زندگی را از من دور میکند.
این واقعه در سن بیست و چهار سالگی من در برلین رخ داد. از آن زمان به بعد من از موتسارت نیرو، قدرت و انرژی گرفتم، من بسان کودکی خواهم شد در سینه موتسارت و تا ابد این حس در من هرگز کم نخواهد شد؛ این احساس که موسیقی ماوراء بشری و عشقی ماوراء بشری در موسیقی او نهفته است، هرگز از سینه من بیرون نخواهد شد.
۱ نظر