در کورسوی ناباوری های قریب به یک دهه اجاق کوری در صحنه های موسیقی مندان اَبَر مرد ! ناگهان هیزم آتش چهارشنبه سوری به هر زوری در گرفت و همه از آن پریدند به یک صدا و یک تصنیف که : مردی من از تو زردی تو از من…
حالا کی پرید و کی جهید بماند ولی چه شد که اینگونه شد، داستانی است دردگون که درددل بسیاری جوانان هنر موسیقی نیز در آن مدفون مانده است.
موسیقی ایران در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ با اوج گیری فعالیت بزرگانی مانند محمدرضا شجریان – محمدرضا لطفی – پرویز مشکاتیان – شهرام ناظری – حسین علیزاده و بسیاری اهل دل دیگر آنچنان اوج گرفت که از آن طرف سقف معلای هنر، طشتش در آستانه وارونی قرار داشت که نتیجهء آن آثاری شد که معلوم نیست اگر بد بود چرا تولید شد و اگر خوب بود چرا دیگر تولید نشد؟ مجموعه آثاری که در کارنامه گروه های عارف و شیدا با عناوینی چون چاووش ها هنوز علاقه مندان خاص خود را دارد.
در آن سالها با تولید آثاری مانند “ایران ای سرای امید” شور و امید و جنبش و کوششی ایرانی و ملی پایه گذاری شد که اگر خالقین آن، این سلسله را نمی بریدند امروز تا این مرز بیگانگی از هنر اصیل موسیقی ایران در رسانه و زمانه به موسیقی اصیل ایرانی تاخت و تاز و حتی تجاوز نشده بود ولی افسوس که با ائتلافات و اختلافات درون گروهی و گاهی درون سبکی بدون برداشتی غنی از ضرورت حضور، در جامعه ای نیازمند به موسیقی اصیل، بسیاری آقایان کنارکشیدند و با این استناد که عیسی به دین خود موسی به دین خود! به خانه کاری و فعالیت های روزمزد و شب دزد (!) اکتفا نمودند که اکنون همه مبتلا به عواقب و ارثیه های این موالید نامیمون هستیم.
در شرایطی که انواع اپوزیسیون ها و فراکسیون ها و جبهه ها توانستند برای خود ماده و قانون وضع کنند و یا در شرایطی که کودکان خیابانی و یا دختران فراری توانستند برای خود ردیف بودجه کسب کنند، جامعه دور از اتحاد و انسجام موسیقیدانان اصیل ایران، به هیچ مزیتی در هیچ دولتی دست نیافتند و تنها کشک خود را ساییدند و فوت به آتش همسایه کردند.
در حد فاصل سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۰ نسلی از موسیقیدانان جوان با خون دل خوردن ها و تحمل مرارت ها و تنگ نظری ها و ننگ نگری های مدیران عرصه فرهنگ و هنر و رسانه که فقط و فقط به دلیل عدم حضور بزرگترها و اساتیدشان در روز واقعه بود، سختی ها کشیدند و گاهی با نام سرود و گاهی با نام آهنگ و گاهی با نام تصنیف، قطعاتی را در حجم قلیل، طفیلی بودجه های هنری سازمان ها ساختند و پرداختند تا این کاروان در منزلی شنگیر نشود و همین جوانان با سلام و صلوات نام اساتیدشان را پاس داشتند و زینت بخش هر فرصتی برای اجرا یا حضورشان در صحنه، قطعه ای از اساتید اَبَر موسیقیدانشان بود که این شیفتگی های مازاد، یعنی برای کسی داشتیم می مُردیم که برایمان تب هم نمی کرد، نام و یاد اَبَر آقایان را در فراز نگاه داشت تا اینکه خوشبختانه یا بدبختانه خودشان آنرا به فرود کشاندند که عرض می کنم چگونه…
مردمان جامعه امروز که اساتید ما را در نوا مرکب ها و دستان ها و ترکمن ها و گریهء بید ها و آتش در نیستان ها می شناختند به مدد پاسداری جوانان هنر موسیقی از نام اساتید همچنان به صحنه های کنسرت اساتید تاختند تا باز هم همان قدرت را شاهد باشند که نمی دانیم چرا نشد؟ عجب رسم زیبایی در ورزش کشتی است که کشتی گیر در بهترین بازی خود چهارگوشهء تشک را می بوسد و از آن خداحافظی می کند ولی انگار چون صحنه های کنسرت گوشه ندارد کسی هم عزم گوشه بوسی به سر ندارد ولی قابل توجه اساتید که تنها دستگاه ماهور قریب به چهل گوشه دارد که برای بوسیدن بد هم نیست…! حالا شش دستگاه و پنج آواز دیگر بماند برای بوسه باران نسل فردا!
خالی از طنازی قلم، قابل ذکر است که با دارایی های استادینهء بسیاری از اساتید چه کارها که نمی شود کرد که از کنسرت دادن و من آنم که رستم بود پهلوان … مهمتر است که شاید اشاره به بعضی از آنها بد هم نباشد: یعنی وقتی در مطبوعات عکس بزرگان موسیقی ایران با رجال اجرایی و سیاست گذار موسیقی چاپ می شود که نشان دهندهء جلساتی هنرمندانه بوده است، آیا نمی شود مفاد جلسه، برای اصلاح امور موسیقی اصیل ایران و جوانان موسیقی ایران باشد؟
آیا نمی شود زمانی که ساختار اجرایی دولت در راستای حمایت از اصالت ها و هویت های فراموش شده قرار می گیرد، اَبَر آقایان به جای کنسرت خودشان، به برنامه ریزی و هدایت تیم های جوان و پر توانی همت کنند که دو دهه است نام اساتیدشان را حفظ کرده اند؟ آیا در آستانهء تاسیس دانشکده موسیقی بزرگانی چون دکتر صفوت و نورعلی خان برومند و دیگران برای خودشان و پسرانشان مدرک و مسند قاب می زدند؟ اگر چنین بود که الان آقایان دیگر اَبَرآقا نبودند…! و هزار آیا و اما و اگر که جای بحث و نیشخند و تلخ گزند دارد.
بحمدالله مردم نیز در دومین خیز کنسرتین یک موسیقیدان برجسته، سالن را خالی گذاشتند تا سلیقهء خود را به اساتید یاد آور شوند که یادمان نرود مردم برای دیدن موزه و یا عتیقه جات همیشه وقت ندارند. باید نو اندیشید و نو نواخت و هنوز هم باید حرفه ای بود تا بهترین بود.
شاید خود اساتید هم می دانند که نیازی به ساختن و پرداختن قطعات حرفه ای و ارزش مدار نیست که آنگونه سطحی و ناپخته روی صحنه می روند که حتی مریدان ارشدشان نیز یاغی شده اند.
در این وااسفای کنسرت هایی که اَبَر کنسرت نام گرفت، در تکرار و تمرین های متوالی البته شاهد اجراهایی ارزشمند هم بودیم که نباید نادیده گرفته شود و خدای ناکرده همه را به یک چشم نباید نگریست ولی اینطور که از قراین موجود بر می آید، بعضی از موسیقی های تازه مونتاژ شده، فقط برای اعراب قابلیت اجرا یافته است که قیمت بلیطش هم اعلام می شود، آنهم در بوق و کرنای! که دیگر کسی به بالا بودن قیمت بلیط در ایران ایرادی نگیرد.
آیا براستی در آستانهء تحولات فرهنگی در دولت آقای دکتر احمدی نژاد به محض ایجاد امکان فضای مناسب فرهنگی، باید همه کنسرت بدهند و قیمت های آنچنانی در اجاره سالن ها و سایر هزینه ها را آنچنانی تر کنند؟ آیا بهتر نبود جمیع اساتید بزرگ موسیقی ایران با اجتماع در مجامع هنری و اجرایی فرهنگ و هنر، به جای های و آی های همیشگی با کمی حرف حساب به حل معضل موسیقی اصیل ایرانی برای نسل جوان می پرداختند؟
به درستی که تاوان اقدامی عجولانه و استفاده از امکاناتی که امروز متعلق به نسل جوان باید می شد، همان خالی رفتن سالن کنسرت خواهد بود…! حالا کدام اَبَرمردی مرد است که باز هم کنسرت بدهد و حتی خودش بتواند بلیط هایش را روی سایت ها بخرد که چه ها بشود بازار سیاه…؟ این ماه های پشت ابر شاید گویای این حقیقت است که نکند در دفعات قبل هم حاضرین در سالن ها از ایادی مخلصین موقتی بوده اند که با بلیط های تعارفی در سالن از اول چرت زدند و در آخر دست… خدا داند و بس.
آیا براستی از ابر آسمانگیر اَبَر کنسرت ها، باز هم باران می بارد؟ امید است ببارد، چون جوانان داغ دیدهء هنر موسیقی ایران دیگر طاقت داغ دیدن و خلوت گزیدن را ندارند…انشاءالله هوس صحنه دمی اَبَرمردان موسیقی ما را واگذارد تا جوانان هنر نیز لختی بیاسایند.
و از خداست توفیق و تدبیر…
درود بر استاد عزیز شجریان که همچنان در اوج میخواند و تشنگان اوازش را سیراب میکند.نه تنها در میان نسل جدید بلکه تا سالها کسی به نزدیکیهای هنر او نیز نخواهد رسید
عاشق کنسرت های استاد شجریانم.
نه به خاطر موسیقی اش بلکه به خاطر التماسهای استاد از جناب مرغ سحر!!!
پس باید پس از شجریان موسیقی ایران را پایان یفته تلقی کنیم
نخیر امیر خان ده ها جوان مستعد در جای جای این مملکت هستند که هم بهتر از شجریان می خوانند و هم مستعد تر هستند منتها شرایط برای رشد هنری مهیا نیست و اکثر این جوان ها به دلیل مشکلات مالی و فرهنگی و عدم وجود امکانات جذب کار های دیگر می شوند
مرسی
in hame taft daadi ke begi ahmadinejad tahavvole farhangi ijad karde?!!!!q
من هم با رضا موافقم.
آقایون اینقدر “استاد آواز ایران” گفته اند که ما هم باورمون شده که از شجریان استادتر کسی نیست.
این یگانه استاد آواز خودش هم می داند که به آخر خط رسیده ولی ای کاش این آدم خودخواه و متکبر کمی جسارت و فروتنی زنده یاد اخوان ثالث را می داشت که در یک تک بیتی گفته بود:
رسیده ایم من و نوبتم به آخر خط
نگاه دار ! جوانها بگو سوار شوند
اگر یگانه استاد آواز ایران کمی برای جوانان و آیندۀ موسیقی ایران ارزش قائل بود اینگونه به چاپیدن نمی پرداخت
این روزها اگر کسی واقعن چیزی برای گفتن داشته باشه پنهان نمی مونه . گذشت اون حرفا که آی امکانات نیست و جوانان در گمنامی اند
. نمونه اش معروف شدن محسن نامجو . اگر حضرات رگ غیرت درانده ی موسیقی سنتی اجازه بدن ! باید بگم که این آقا با به اصطلاح لو رفتن کاستش تو اینترنت معروف شد . یا نمونه ی دیگه اش همین زن روستایی که تو یوتیوپ آمار بازدید از فیلم آواز خوندنش از ۸ میلیون گذشته ! اگر بخوام دست از روده درازی بردارم نظر من اینه که موسیقی سنتی ما به درد امروز نمی خوره اصلن جایی نداره تو زندگی مون . قدیم شب که میشد از تو کوچه صدا آواز میومد . تعزیه میرفتی سنتی می خوندن . نمی دونم یارو دوره گرده با تم سنتی جنسش و عرضه می کرد .الان روضه خونامون همه پاپ خون شدن آقا شما دنبال چی هستین ؟ مطمئن باشین امروز اگر چیزی قابل عرضه باشه نمیشه حتی با مشت و لگد مخفی نگه اش داشت .از این بحث های ناله وار مشکلی از این موسیقی و این جامعه ی بی موسیقی حل نمیشه …
سلام
به قول خودتان:
“در شرایطی که انواع اپوزیسیون ها و فراکسیون ها و جبهه ها توانستند برای خود ماده و قانون وضع کنند و یا در شرایطی که کودکان خیابانی و یا دختران فراری توانستند برای خود ردیف بودجه کسب کنند، جامعه دور از اتحاد و انسجام موسیقیدانان اصیل ایران، به هیچ مزیتی در هیچ دولتی دست نیافتند و تنها کشک خود را ساییدند و فوت به آتش همسایه کردند”
که بسیار تامل برانگیزاست!!!!!!
عزیزان نویسنده
به فرض که شجریان از عرصه ی آوازخوانی کنار بکشه
که چی؟
خب خیال شما راحت میشه؟
اگه شجریان کنار بکشه
حتماً اون جوان ها روی کار میان؟
نمیان بابا نمیان
اینقدر شجریان بره کنار نکنید
مگه جای شما رو تنگ کرده
سلام.خواستم درجواب اقای زندبگم موسیقی سنتی مابه دردهمیشه میخوره نه فقط این روزا.درضمن جایی که از استاد شجریان است صحبت درباره نامجو وامثالهم کم لطفی است.
شجریان حافظه موسیقیایی یک ملت است.
کسی که باپشتکاری مثال زدنی به اینجا رسید که نه فقط به خاطر صدای خوب
دوستان هنر!!!!!!!!!!!!
اگر هم نقدی به بزرگان داریم(که من هم با شما هم رایم)لطفن با زباتی در خور یک هنر دوست بیان کنیم
من هم با آقای “رضا”و”علی” هم نظرم
فراموش نکنیم استادان لطفی و شجریان و امثالهم کسانی اند که هنر به دستشان بوسه زده است