این باورکردنیترین اتّهامی بود که میتوانستند به او بزنند، زیرا تا آن زمان هیچ «انسان»ی آنگونه ویولن ننواخته بود! چنین شایعهای در آن عصر کم از ترور فیزیکی نداشت و نیکولو را مجبور به ترک سرزمین مادری و مهاجرت به وین میکند. در آنجا با شوبرت آشنا میشود و مورد حمایت او قرار میگیرد و پس از چندی آوازهاش ابتدا پاریس و لندن و پس از چندی تقریباً تمامی شهرهای مهم اروپا را تسخیر میکند.
این موفقیتها هرچند برای مدتی محدود سایۀ سنگین فقر را از «سر» او کنار میزند – تا جایی که در دوران اقامتش در پاریس حتی به حمایتِ مالی از برلیوز نیز برمیخیزد –، «سرنوشت» اما از این سایه هرگز بهدر نمیآید و دیری نمیپاید که نیکولو به موطن اصلیاش بازمیگردد. موطن اصلی او نه «جنوا»ی ایتالیا، که «رنج» بود؛ همان موطن ازلی-ابدیِ بسیاری از هنرمندان بزرگ که در زادگاهشان بیگانهاند، آنهم دقیقاً با اتهاماتی از قماش «همدستی با شیطان»! کلیسای کوتولهها و مردهها بر این عقیده آنقدر راسخ بود که برای چند سال پیاپی از دفن پیکر او در قبرستان کاتولیکی جنوا جلوگیری میکرد، غافل از اینکه تنها زندۀ زمانه هماو بود؛ موسایی که عصای اعجازش «آرشه» بود، در دریای عمیق و موّاج ویلننوازی. این دریا همچنان دو نیمه دارد، «قبل از پاگانینی» و «بعد از پاگانینی»، که با خطِ خشکِ اعجازِ عبور او از هم جدا شدهاند.
کاپریسهای او مشحونند از دشوارترین ظرائف و نفسگیرترین جلوههای تکنیکی ساز ویولن. آرپژها و پاساژهای برقآسا، دابلاستاپها-تریپلاستاپها-کوآدروپلاستاپهای دهشتناک، شیفتپوزیسیونها و فلاژولههای محیرالعقول، اسپیکاتوها و سالتهلاتوها و دیگر دشواریهای استفاده از آرشه، پیتزیکاتوهای دست چپ، در کنار نوسانات تمپو و اعوجاجات دینامیک از آثار او و بالاخص کاپریسهایش چنان هزارتوی هولناکی ساختهاند که تا کنون کمترین نوازندهای جرأت و یارای نزدیکشدن بدانها را داشته است. در زمان اقامتش در وین، طی اجرایی از قطعۀ مشهورش و برای قدرتنمایی هرچه تمامتر، در هر قسمت از اجرا یکی از سیمهای ویولن را از کار میاندازد!
یکی از روزنامههای وقتِ وین در این مورد چنین مینویسد: «پاگانینی قسمت اوّل را روی چهار سیم و قسمت دوّم (واریاسیونها) را روی سه سیم، قسمت سوّم (پولونز) را روی دو سیم و قسمت چهارم (آداجیو) را روی یک سیم نواخت. تنها کسی میتواند او را مغلوب کند که بتواند قسمت پنجم (رُندو) را بدون سیم بنوازد!».
در میان نوازندگان برجستهای که تا کنون بهگونهای مطبوع و مقبول توانستهاند از پسِ دشواریهای طاقتفرسای اجرای کاپریسهای او برآیند، نامهایی چون شلومو مینتز، سالواتوره آکاردو، مایکل رابین و ایتزاک پرلمن بیش از بقیه زبانزد است. اگرچه اجرای رابینِ آمریکایی به لحاظر المانهای فنی بسیار مورد ستایش قرار گرفته، امّا، با عنایت به تعبیر جرالد لوینسن که آثار موسیقایی را «ساختارهای صوتیِ صرف» نمیداند، شخصاً شورمندی و روحمندیِ روایتِ پرلمن را از کاپریسهای ۲۴گانه بسیار میپسندم. و ایبسا مدیران و کارشناسان “EMI” هم که یکی از مهمترین و معتبرترین ناشران موسیقی دنیاست، در این مورد با بنده همعقیده و همسلیقه باشند؛ چراکه اجرای مذکور را در زمرۀ مجموعۀ معروفِ «ضبطهای برتر قرن»شان قرار دادهاند!
پس از مرگش تا پنج سال او را دفن نکردند…پاگانی نی آثار بسیار زیبایی برای ویولن و گیتار و ویولن سولو و ارکستر و آثار تکنوازی به غیر از کاپریس ها و… دارد که شایسته است به آنها نیز پرداخته شود