«موسیقی یا برنامه؟»
حتا نیازی نیست که کار به جستجوی زاویههای پنهانتر و پسِ پردهی تولید چنین آلبومی، همچون شبههی ارتباط سفارشدهنده (فدراسیون کشتی) با آهنگساز -که احتمالا تاثیرش را بر انجام سفارش به سختی میتوان اثبات کرد- یا تصحیحات مشقفانهی احتمالی رهبر/آهنگساز کهنهکار روی اثر یک آهنگساز تازهکار -که برخی علامتهای سبکشناختی در اثر ظن آن را تقویت میکند-، بکشد تا یک پوئم سمفونی جمع و جور ۱۸ دقیقهای نه تنها از کاری که برای آن تصنیف شده، یعنی بزرگداشت یک قهرمان ملی باز بماند بلکه به عنوان اثری فارغ از آن هم.
کافی است که سایهی همان ویژگیهای بند نخست را که اتفاقا هر یک جداگانه اندک نقاط مثبت قطعه هستند از سر آن کنار برود تا خود اثر را ناتوان از ایستادن بر پای خویش ببینیم. اگر چنین شود آنچه باقی میماند چیزی نیست جز چند ملودی ایرانی بسیار معمولی (مثلا در میانهی بخش سوم توسط زهیهای بم)، اینجا و آنجا اندک شباهتی به سرمشقهای دورهی رومانتیک، شخصیت صوتی خواننده که در اپراهای عروسکی تثبیت و تبدیل به یک «تیپ» شده، و دو سه تصنیفواره که به حساب اثرِ یکپارچه تکه تکه (حتا درون بخشها) مینمایند و به عنوان تصنیف مجزا بیش از حد سرگردان.
این مساله مسالهی تنها یک اثرِ تختی نام نیست. دشواریای است که کلیهی پوئم سمفونیها یا از آن کلیتر هر اثر موسیقی برنامهای را تهدید میکند. شاهکارهای این ژانر (مثلا «چنین گفت زرتشت» ریشارد اشتراوس یا «سمفونی فنتستیک» هکتور برلیوز) نه از آن رو که برنامهی مهم و ژرفی دارند شاهکاراند بلکه چون خودبسندهاند و بیاینهمه نیز هنوز آثار موسیقایی برجستهی دستنیافتنی باقی میمانند، بهحق شاهکار خوانده میشوند.
***
پوئم سمفونی «تختی» ساخته پوریا خادم، اثری است که در چهار قسمت بر اساس ابعاد مختلف زندگی “جهان پهلوان تختی”ساخته شده است . قسمت اول این پوئم سمفونی در مورد “جهان پهلوان تختی” به عنوان یک اسطوره پهلوانی است.
قسمت دوم در مورد “غلامرضا تختی” بعنوان یک قهرمان بزرگ کشتی در جهان و قدرت فنی و بدنی وذهمچنین زورآوری این شخصیت ملی است و قسمت سوم راجع به ویژگیهای شخصیتی” پهلوان تختی” و ارتباط عمیق و عاطفی این قهرمان بزرگ با مردم است که از تختی یک پهلوان میسازد. اما قسمت چهارم مرگ “جهان پهلوان تختی” و مرثیهای برای وی را روایت میکند.
۱ نظر