پیشدرآمد:
از اواخر دههی شصت، ناظر و پیگیرِ اتفاقات و جریانهای فکریِ هنر در ایران بودهام. بهنظر میرسد، اغلبِ کسانی که حرفی نو در حوزهی نظر و اندیشهی هنر در ایران داشتهاند، آن را از اندیشمندان علوم انسانی اخذ کردهاند و ترجمه و برگردانش را در حیطهی هنر، بسط و نشر دادهاند. البته هنرمندان صاحبفکر و اندیشه هم در هنرِ ایران دیده میشوند، ولی انگشتشمارند.
در اواخر سال ۱۳۷۴ مقالهای نوشتم با عنوان «تأملی در سه کتاب از محمدرضا درویشی» که نقدی بر نظرات و آرای محمدرضا درویشی در کتابهای «سنّت و بیگانگی فرهنگی در موسیقی ایران»، «نگاه به غرب» و «گفتوشنود محمدرضا درویشی با ناصر حریری» بود.
مقالهی یادشده در وانفسای فرهنگی و مطبوعاتیِ آندوره، امکان چاپ و نشر نیافت و متن دستنوشتهی آن در میان اهل موسیقی دستبهدست میگشت. خودم مقاله را در اختیار برخی از ایشان گذاشته بودم تا هم بازخورد نظراتشان را بشنوم و هم احتمال چاپ مقالهای مفصّل را در نشریات نحیفِ آنروزگار، امکانسنجی کنم.
در آبان ماه ۱۳۷۵ شنیدم که برخی، مقالهام را همراه با نامهای جعلی و گویا تهدیدآمیز، از طرف من به حوزهی هنری که محل کار و فعالیت محمدرضا درویشی بود و نیز برخی از مراکز دولتی فرستادهاند. برای بررسی و اطمینان از صحّت و سقم موضوع با درویشی تماس گرفتم و ایشان که تصوّر میکردند من مسبّب قضایا هستم، ضمن ابراز گلایه از من، صحت موضوع را تأیید کردند.
فردای همانروز دو تن از دوستان ایشان تلفنی تماس گرفتند و از من خواستند که به نحوی مانع ادامهی ماجرا شوم تا جشنوارهی موسیقی حماسی که قرار بود توسط واحد موسیقیِ حوزهی هنری و با دبیریِ محمدرضا درویشی برگزار شود، لطمهای نخورَد. یکی شادروان پرویز مشکاتیان بود و دیگری جهانگیر نصریاشرفی که نامهی مفصّلی نیز برایم نوشت.
من که در آنزمان جوانی بیتجربه بودم اگرچه امروز جوان نیستم ولی هنوز بیتجربهام و خام در اینباره با دوست بزرگوارم مقصود فراستخواه مشورت کردم و ایشان نخستین جملهای که گفتند، بیتی از حافظ بود: «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ بهغمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد» و بعد پیشنهاد کردند که نامهای به حوزهی هنری بنویسم، موضوع را توضیح دهم و رونوشت آن را به دیگر مراکز دولتی ارسال کنم.
پس از صحبت با محمدرضا درویشی و دوستانشان نامهای نوشتم و در بیستویکم همان ماه آن را به حوزهی هنری ارسال کردم. متن نامه چنین بود: «مدیریت محترم [واحد موسیقی] حوزهی هنریِ سازمان تبلیغات اسلامی، جناب آقای محمد جلیلپور/ با سلام و احترام/ ضمن آرزوی موفقیت به استحضار میرساند، اینجانب فرهود صفرزاده نویسندهی مقالهی «تأملی در سه کتاب از محمدرضا درویشی» به قصد و نیّتِ برقراری یک گفتگوی منطقی در فضای سالمِ فرهنگی و هنری، مقالهی فوقالذکر را نوشته و در ضمن، آن را به هیچ مرکز یا نهاد دولتی ارسال نداشتهام.
متأسفانه بهعلت اقدام غیراخلاقیِ برخی افراد غیرهنری، جوّ ناسالمی علیه محقق گرامی جناب آقای محمدرضا درویشی بهوجود آمده و در حال حاضر، فضای سالمِ فرهنگی برای این بحث وجود ندارد. لذا بدینوسیله اعلام میدارم، هیچ موسسه یا نهادِ انتشاراتی و فرهنگیهنریِ دولتی یا غیردولتی که این مقاله را چه از طریق اینجانب و چه از طرق ناصحیح دیگر دریافت داشتهاند، اجازهی چاپ و نشر آن را ندارند. بدیهی است، پس از فراهم آمدنِ زمینهی مناسب، حذف جریانات برخی افراد غیرهنری و روشن و شفّاف شدن قضایا، اینجانب بهنحو مقتضی اقدام به چاپ مقالهی فوقالذکر نموده و امیدوارم امکان انجامِ صحیح و اصولیِ این گفتگو بهوجود آید. به امید اعتلای هرچه بیشترِ فرهنگ و معرفت جامعهی موسیقی ایران./ با تشکر/ فرهود صفرزاده/ ۲۱ آبان ۱۳۷۵»
با این نامهنگاری، مشکل پیش آمده برای ادامهی فعالیت درویشی رفع شد و من دیگر اقدامی برای چاپ مقالهام نکردم. پس چرا اکنون اقدام به انتشار آن میکنم؟ آیا «فضای سالم فرهنگی و هنری» برای «برقرای یک گفتگوی منطقی» که در انتظارش بودم، فراهم شده است؟
خیر! نه تنها فضای سالمی بهوجود نیامده است بلکه دیگر امیدی هم به ایجاد فضا و زمینهی مناسب فرهنگی برای نقد و گفتوگو دربارهی مباحث هنری بهویژه هنر موسیقی در ایران نیست ولی ارجاع به مقالهام در برخی از نوشتهها مرا برآن داشت تا نسبت به انتشار مقاله اقدام کنم. (ن.ک. نصریاشرفی۱۳۸۴: ۵۸، مختاباد۱۳۹۱: ۹۲) چرا که اشاره به یک مقالهی چاپ نشده و ارجاع به نوشتهای که همگان امکان مراجعه به آن را ندارند، میتواند موجب سردرگمیِ مخاطب و پیچیدگیِ موضوع شود. اغلب اهل هنر و موسیقی از سال ۱۳۷۵ تاکنون تصوّر مبهمی از این مقاله داشتهاند و هرکس از ظنّ خود یار شدهاند یا نقدی بر آن داشتهاند. به همین دلیل، تصمیم گرفتم مقالهام را بازنویسی و منتشر کنم تا در دسترس علاقمندان و اهل موسیقی باشد و ابهامزدایی و روشنگری در اینباره صورت گیرد.
در مقالهی «تأملی در سه کتاب از محمدرضا درویشی» مطالبی را دربارهی هویتِ خودی و فرهنگِ غیرخودی نوشته بودم. طرح آن موضوع در اوایل دههی هفتاد موضوعیت و تازگی داشت. نوشتن دوبارهی آن مباحث، بهنظر میرسد طرحِ موضوعی تکراری و شاید خستهکننده برای خوانندهی امروزی باشد. هر خوانندهی مطّلع و فهیمی با مطالعهی مقالهی حاضر، به طرز تلقّی محمدرضا درویشی از هویّتِ خودی و فرهنگِ غیرخودی پی میبرَد و انتقادهای وارده را نیز درخواهد یافت. پس نیازی به توضیحِ واضحات نیست.
دربارهی نقلقولهایی که درویشی از دو کتابِ داریوش شایگان کرده و به آنها ارجاع نداده است نیز باید گفت، من خودم را نه نگهبان آثار شایگان میدانم و نه آموزگار آیینِ نگارش! محمدرضا درویشی در منش هنری و مشی نوشتاریاش شیوهای دارد که بیشک بنا به عللی به آن منش و سلوک رسیده است. درویشی حتا وقتی مطلبی را عیناً از داریوش شایگان نقل میکند، بدون اشاره به نامِ او، از وی با عنوان «یکی از اندیشمندان بزرگ معاصر» یاد میکند. (ن.ک. درویشی ۱۳۷۳/ج: ۹، شایگان۱۳۵۶: ۲۶۲) البته او بعدها به تأثیرپذیریاش از اندیشههای شایگان اشاره کرده است: «در [کتاب سنت و بیگانگی فرهنگی در موسیقی ایران] من بهشدّت تحت تأثیر نگرشهای استاد فرزانه و متفکر معاصر، داریوش شایگان بودم. سیر تحوّل اندیشهی این متفکّر همیشه برایم جالب بوده است.» (درویشی۱۳۸۳: ۳۷)
جناب آقای محمد رضا درویشی از انسان های والا و بسیار شریف و مهربان و از بهترین پژوهشگران در حوزه موسیقی نواحی ایران هستند. ایشان از شاگردان بسیار خوب استاد زنده یاد مرتضی حنانه هستند. خداوند متعال همواره حافظ و نگهدارشون باشه
زحمات و آثار استاد درویشی چه در حوزه تولید و چه تحقیق کم نظیر یا بی نظیر است.گرچه حوزه نقد موسیقی و پیرامون آن هم در این فضا بسیار کژدار و مریز ادامه حیات دارد.