گر تو بهتر می زنی بستان بزن
از روزگار سرودن مولانا تا امروز این مصرع از دفتر چهارم مثنوی گزینگویهای مشهور شده است. آن را همراه ضربالمثل دیگر، «کنار گود نشسته میگوید لنگش کن»، برای رد نقد به کار میبرند (گرچه تنها کاربردشان این نیست). با آوردن این مصرع تلویحا از منتقد میخواهند تنها به شرطی نقد کند که بتواند کاری بهتر یا همسنگ اثری که نقدش میکند، انجام دهد (و اینجا هم مقصود از «نقد» اغلب داوری منفی است). در حقیقت گویندهی این جمله میخواهد «مرجعیت» نقد و منتقد را برای خردهگرفتن بر این یا آن اثر زیر سوال ببرد.
در نظر اول این حرف بسیار منطقی و قانعکننده به نظر میرسد. اما آیا واقعا اینطور است؟ آیا ما فقط حق ابراز نظر در مورد کارهایی را داریم که خودمان میتوانیم انجامشان دهیم؟ حتا تجربهی زندگی روزمره میگوید؛ نه لزوما. پس در اینجا نکتهای گمراهکننده مخفی شده است. آن مصرع و همهی همتایانش به «کار عملی» اهمیت بیشتری از کار نظری میدهند و یکی را لازمهی دیگری میدانند و با تعداد دیگری ضربالمثل مثل «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» نیز پشتیبانی میشوند. آنها نمیگویند فلان و فلان گزارهی فلان نقد «نادرست» است بلکه میگویند چون نویسندهاش نمیتواند معادل اثر هنری مورد نقد را بیافریند یا اجرا کند، «حتما درست نمیگوید».
روشن است که اینجا پای مغلطهای منطقی به میان آمده است. گویندگان دانسته یا نادانسته، دانایی دربارهی یک چیز را در مقابلِ/به جایِ توانایی انجام آن قرار دادهاند. هنگامی که به این شکل به موضوع بنگریم نامربوط بودن این ضربالمثلها فورا آشکار میشود. مرجعیتی که برای نقد موسیقی لازم است نخست «آگاهی» است و سپس «توانایی نوشتن». درست است که در هر نوع کنش انتقادی حضور نوعی دانش مرتبط ضروری است (شکل به دست آمدنش اهمیت کمی دارد) اما توانایی انجام خودِ کار هنری کمترین موضوعیتی ندارد، زیرا بودن و نبودنش اثری حتمی روی عمل نقد نمیگذارد.
این نوع تقابل میان عمل موسیقی و عمل نقد تاریخی دراز دارد و تا این لحظه نیز حل نهایی نشده است. همیشه توان نوازندگی یا آهنگسازی نویسندگان با برجستهترین هنرمندان سنجیده و مرجعیتشان به چالش کشیده شده است. از مغلطه برای نپذیرفتن مرجعیت نقد در کل یا ادعای نادرستی یک نقد در جزء، که عبور کنیم این جمله اگر جدی گفته و پذیرفته شود منجر به تعریف مجدد کنش نقد میگردد. در حقیقت چنین جملهای تنها در یک صورت میتواند معتبر باشد؛ این که اعتقاد داشته باشیم کار نقد آفریدن اثر دیگری است. و این آشکارا با نقد به معنی امروزینش مخالف است.
۱ نظر