«شیوهی نوازندگی» در موسیقی ما چه معنایی دارد؟*
اگر در موسیقی کلاسیک غربی کار میکنیم دادن جواب همهفهم به این سوال نسبتا ساده است. یعنی روشی که هر نوازنده آثار را مینوازد. بخشی به رابطهی فیزیکیای که یک نوازنده با سازش دارد مربوط است، یعنی مسائلی مثل روش دست گرفتن ساز یا پشت ساز نشستن، نحوهی انگشت گذاشتن، انتقال نیرو به ساز (تقریبا اِکول) و … بخشی هم به مسایل صوتی، مثل صدایی که از ساز درمیآورد، دامنهی شدت و ضعفهایی که میتواند به هر نت یا پاساژ بدهد، شیوشهای مختلفی که میتواند هنگام نواختن هر نغمه یا تکنیک ایجاد کند و بخشی هم به مسایل تکنیکی مثل دامنهی ویبراتوها و از این قبیل.
در آن موسیقی اغلب نوازندگی از آهنگسازی کاملا جدا شده و نوازندهها کارشان این است که قطعههای از پیش ساختهشده را فقط بنوازند (حتا قطعهی خودشان). آنها اغلب دخل تصرفی در محتوای قطعه نمیکنند. البته بعضیهایشان اجرای مخصوص به خودشان دارند که به آن تفسیر میگوییم و بعضی هم ویراست (اِدیت) خاص. اما به هر حال حتا در عجیبترین تفسیرها از یک قطعه هم ممکن نیست نوازنده سرخود یک تم را تبدیل به دیگری کند یا چند آکورد را به دلخواه ننوازد.
حالا بیایید این وضعیت را با موسیقی کلاسیک خودمان مقایسه کنیم. در این موسیقی، مخصوصا شکلهای تکنوازانهی سنتیاش، با این که موسیقیدان در عمل «نوازنده» است اما کاری که واقعا میکند به چیزی که قبلا گفتم شبیه نیست. او همزمان چیزهایی را خلق میکند و خودش هم مینوازد. یعنی هم آهنگسازش است و هم نوازندهاش. در خیلی از نمونهها باوجود این که قطعه را خود نوازنده از قبل ساخته (به هر حال فاصلهای بین نواختن و آهنگسازی گذاشته) اما فقط خودش اجرایش میکند. و چون هیچ وقت نوازندهی دیگری اجرایش نمیکند باز هم نوازندگی و آهنگسازی گرهخورده به هم میماند.
در چنین وضعیتی، وقتی از شیوهی نوازندگی یک موسیقیدان حرف میزنیم خواهناخواه بعضی از ویژگیها درمورد «شیوهی نوازندگی» از آب درمیآید و بعضی هم در مورد «شیوهی آفرینش» موسیقی. مثلا دربارهی شیوهی نوازندگی یک نوازنده میگوییم هرگز از «تکیه» استفاده نمیکند یا دربارهی نوازندهی دیگری میگوییم بیشتر مایل است از یکی از مناطق سازش استفاده کند (مثلا فقط بالادسته تار یا سیمهای سفید سنتور) یا حتا میگوییم این نوازنده الگوهای مضرابی متنوعی دارد یا جملههای بلند میسازد. مشخص است که اینها بیشتر دربارهی نوع موسیقیای است که یک نوازنده میتواند خلق کند تا دربارهی نوع نواختن چیزی که خلق کرده.
به این فکر کنید که در یک فرض تخیلی اگر قرار میشد چند نوازندهی دیگر هم همان قطعه را جداگانه اجرا کنند آیا دیگر اجازه داشتند مضرابگذاریاش را عوض کنند؟ آیا اجازه داشتند به میل خودشان تزئیناتش را کم یا زیاد کنند؟ جواب این سوالها بسته به هر موسیقی فرق میکند.
درموسیقی ما نوازندگی و آفرینش موسیقی حسابی به هم گره خوردهاند و جدا کردنشان به این سادگی نیست. پس وقتی در این موسیقی از شیوهی نوازندگی صحبت میکنیم کموبیش از شیوهی خلق هم صحبت میکنیم. نوازندگی اینجا همیشه تاحدودی آفرینش است نه بازآفرینی. البته به ندرت موسیقیدانهایی در تاریخ موسیقی ما بودهاند که چون برای گروههای موسیقی یا برای سازهای دیگر هم قطعههایی مینوشتهاند ویژگیهای شیوهی نوازندگیشان را میتوان تاحدودی از شیوهی آفرینش موسیقیشان جدا کرد. مثلا فرامرز پایور یکی از نمونههاست. اما باز حتا در این نمونههای نادر هم نمیشود کاملا شیوهی نوازندگی را جدا کرد.
پینوشت
* نوشتهی مختصر حاضر پیش از این در سه قسمت در بخش متن و حاشیهی رسانهی نویز منتشر شده است.
۱ نظر