مُشک آن است که عطار بگوید!
در ایران امروز تقریباً همراه هر آلبوم، فارغ از رسانهاش، دفترچهای حاوی اطلاعات میتوان یافت. عجیب نیست. در اغلب جاهای دیگر دنیا هم رسم است. بههرحال مخاطبان آلبومهای موسیقی لازم دارند بعضی اطلاعات را دربارهی نام قطعات، آهنگسازان، نوازندگان و… بدانند. از طرف دیگر با توجه به قوانین انتشار و حقوق معنوی امروزین درج بعضی اطلاعات ضروری است. ما دربارهی این نوع دادهها صحبت نمیکنیم بلکه دربارهی بیانیهها، توصیفها و تحلیلهایی حرف میزنیم که سعی اصلیشان نشان دادن اهمیت و ارزش آلبوم یا ارائهی راهی برای چگونه شنیدن آن است. به زبان ساده آنها که در کارِ ایناند که بگویند «آلبوم بااهمیت است» یا «آن را فلان طور باید شنید».
هر چه آثار یا آلبومها کلاسیکتر یا بهاصطلاح جدیترند، بیشتر و مفصلتر از این نوع نوشتهها در آنها به چشم میخورد. در نگاه اول به نظر میرسد که چنین نوشتههایی بسیار سودمند و راهگشاست و به مخاطبان برای شنیدن کمک میکند. اما نگاههای عمیقتر احتمالاً جنبههایی مشکلآفرین از موضوع را نشان خواهد داد. اغلب این نوشتهها توسط بهترین موسیقیدانان و موسیقیشناسان و منتقدان نوشته شده است. درنتیجه برای بیشتر مخاطبان (و حتی گاهی برخی منتقدان) مقهورکننده است. آنها حکمهایی دربارهی آثار صادر میکنند که به خاطر جایگاه گویندگان (و نه لزوماً محتوای حکمها) بهسادگی نمیتوان از زیر سایهی سنگینش بیرون آمد، پس بر درک ما از قطعات موسیقی تأثیر میگذارد یا بهتر بگوییم حتی سلطه مییابد.
مساله این نیست که در بینشان درست و نادرست وجود دارد که قطعاً دارد، بلکه این است که به دلیل شرایط خاص نوشته شدن چنین نوشتههایی نمیتوان بهسادگی اهمیت حقیقیشان را از بزرگنماییهای بیهوده تشخیص داد. این نوع نوشتهها گاه سفارش ناشر/مؤلف است، گاه بیانیهی هنرمند(ان) به دست خودشان یا دیگری است، گاه رابطهی دوستی و گاهی هم رابطهی استاد-شاگردی میان نویسنده و صاحب اثر(ها) در آنها برقرار است (اگر جز این هم باشد بعید است بتوان در دفترچهی یک آلبوم حقایق تلخی را دربارهی آن طرح کرد پس ناچار دفترچهها سویهی مثبت دارند). همین کارِ تشخیص را بسیار دشوار میکند، چون همدلی و جهتگیری مثبت حاصل از این ارتباطها را بهسختی میتوان از ارزیابی کارشناسانه جدا کرد.
اما، اشکال مهمتر، (علت وجودی) در ارتباط آثار با مخاطبان نهفته است. در حقیقت وجود نوعی رژیم خوداظهاری پرده از ابهام در ارتباط برمیدارد، چنانکه گویا باید همیشه هنرمند (یا وکیلش) از ترس ناگفته ماندن پیام اثر، خود را به اثر سنجاق کند و جبراً میانجی ارتباط شود. فکر کنید، چقدر عجیب میشد اگر مثلاً حافظ یک راهنما دربارهی تکنیک و معانی و بیان و سبک همراه غزلهایش میکرد!
۱ نظر