گفتوگو با «دیگری» متن
متن نیز «دیگری» دریافتکننده است. نه چون از آنِ دیگری است یا از فرهنگ دیگری است بلکه چون خود «دیگری» است. فارغ از این که از ورای آن مؤلف را ببینیم که در بخش نخست دیدیم، خواهناخواه دیگری است. خود متن امری است جدا از «خود»، ممکن است لحظهای به درون بیاید اما ماندگار نمیشود. متن جزئی از هیچ دریافتکنندهی مثالیای نیست همچنان که حتا جزئی از مؤلفش هم نیست. از این رو متن بیش از هر مؤلفهی دیگری نیازمند مفاهمه و دریافت است. حلقهی آنچه تاکنون گفته شد به یاری درک دیگری متن است که کامل میشود.
پرسشهایی چون مرز استقلال متن موسیقایی کجاست؟ کجا با «خود» (یا همان من) مرزبندی میکند و هستیاش را حفاظت میکند؟ نقشش در منطق بازی گفتوگو چیست؟ همه بر «دیگری» بودن آن صحه میگذارند. نیاز به گوش فرادادن به این «دیگری» و سپس بازگوی چیزی به آن، در این پرسشها موج میزند. «دیگری» متن صدای ناشنیدهای دارد. نقش کنش معطوف به گفتوگو اینجا به صدا درآوردن آن چیزی است که خاموش مانده. و چنانکه آشکار است این کنشی است تفسیری.
در پی هویدا شدن سرشت تفسیری این شکل از گفتوگو پای نوعی خاص از دریافتکننده به میان میآید که پیشتر به میان نیامده بود. دریافتکننده تا پیش از این موجودی بود که به درک خودش از موسیقی شکل میداد. او تا آنجا که مربوط به تولید صدای موسیقایی بود منفعل عمل میکرد (۹). تنها میشنید.
اگر دو مسئلهی پیشین، دو حوزهی بازیگری گفتوگو و موسیقی، قلمرو کنش تعاملی انتقادی دریافتکنندگان بود اینجا قلمرو همزمان کنش دریافتکنندگان و اجراکنندگان است. کردوکار دریافتکنندگان صرف را پیش از این دیدهایم. کنش انتقادی آنها از سنخ لذت زیباشناختی است و بروزش در فضای عمومی نیز از سنخ زبان. بنابراین تمرکز بر دستهی دوم است که ویژگیهای متفاوت گفتوگو با «دیگری» متن را ظاهر میکند.
متن سخنِ گفتهشده است. اما در عین حال ساکت است. اجراکننده که خود نوعی دریافتکنندهی خاص هم هست قرار است متن ساکت را به صدا درآورد. یعنی همان صداهای ناشنیده در متن یا شیوههای ممکن متعین شدن متن را بیابد و عرضه کند. نخستین ویژگی این شکل گفتوگو همینجا از پرده بیرون میافتد. چنین گفتوگویی تفسیر است اما تفسیری غیرزبانی، تفسیر موسیقی در موسیقیبودن خودش، در غیرکلامیترین پدیدهی هنری شناختهشده یا تحویل موسیقی به موسیقی. و دومین ویژگی این که اجراکننده هم از طریق این تفسیر سخنِ گفتهشدهی مؤلف را متجلی میکند و هم از طریق تفسیرِ خودش از آن (۱۰)، گفتوگوی برابر و اصیلی میسازد. اگر از ساختن و باقی گذاشتن متن موسیقایی موقتاً چشمپوشی کنیم همهی گفتوگو در کار اجراکنندهای رخ میدهد. چنین تفسیرکنندهای تکگویی مؤلف را میشکند. با او برابر مینشیند (اگر نه کاملاً دستکم قدری نزدیک به برابر). از سر گفتوگو با «دیگری»ِ متن به تعاملی دست پیدا میکند و هر بار از دل منطق گفتوگویش یکی از شکلهای بودن اثر را به جهان میآورد. متن نیز پیش از این با آبستنیِ امکانات نهفتهی تفسیری، آوردهی خود را بر سر میز گفتوگو گذاشته است.
بازگشت به آغاز؛ زبان
گرچه پرسش نخست حاشیهی این تأملات کوتاه بود و تنها حکم فاش کردن نهانگاههای گفتوگو در دل موسیقی را داشت اما اکنون پس از کاویدن چند شکل گوناگون از گفتوگو و نسبتش با موسیقی میتوان به همان حاشیهی نخست بازگشت و پارادوکسی را که منتظر نشسته دید و پرسید: تمایز ریزبینانهی میان دریافت و شنیدن به کنار، آیا توان موسیقی برای فرارفتن از مرزهای خودش (حتا در کمینهترین صورتبندیای که میتوانیم از این خصلت داشته باشیم)، توانش برای همدلانه آغازگاه گفتوگوی انسانی شدن، به آن دلیل است که اصلاً از گفتوگو به معنای معمول سر باز میزند و در دام مفاهمهی معنای ارجاعی نمیافتد؟ یا به این دلیل است که باز در یک موقعیت پارادوکسی دیگر نوعی زبانی عمومی است که عمومیتش را از امکان تبدیلشدن لحظهای به یک زبان خصوصی برای هر دریافتکنندهی متصور میگیرد؟
پینوشت
۹- به دلایلی اینجا «منفعل» را باید با احتیاط بسیار زیاد به کار برد، ازجمله این که در چنین فضای گشوده به گفتوگو و تفسیری (حتا در بخش نخست بهتنهایی) سخن گفتن از انفعال تنها در معنایی خاص و نزدیک به سطح فیزیکی میتواند معتبر باشد.
۱۰- هر اجرای متفاوت از اثر موسیقایی «الف» تا آنجا که ۱- هنوز میتوان گفت این «الف» است و ۲- میتوان گفت این با همهی «الف»های دیگری که تا الآن شنیدهام از بابت فلان و فلان فرق دارد، یک تفسیر است، یعنی یک معنای تازهی نسبت دادهشده به متنی (یا همان خوانش تازه از متن موجود) که منتظر تعامل ایستاده است.
۱ نظر