فرم پیشدرآمد یا همخانوادهی مختصرترش، مقدمه، به عنوان یک سرمشق تصنیفی جز با متر کندرونده و سنگین (یا کمی سبکبالتر ۱۰در مورد مقدمه)، جایگاه اجرا در متن یک اجرای دستگاهی (به ندرت در جایی جز آغاز، اجرا میشود) و پردهگردانی مرتبط با دستگاه یا به اصطلاح حرکت بر روی سیر گوشههای دستگاه (آن هم نه در همهی موارد)، ویژگی حتمی دیگری ندارد. در متن سرمشق پیش درآمد و مقدمههایی که تاکنون ساخته شدهاند در اندک مواردی میتوان نمایی از یک ساختار متن و جملهی برگردان را نیز تشخیص داد (برای مثال پیشدرآمد ماهور درویش خان (۲)). اما نظریهی موسیقی ایرانی در مورد فرم که چندان هم گسترده نیست، اجباری در این مورد قایل نیست.
از بند یا متن و برگردان که صرفنظر کنیم اما، یک ویژگی در ساختار چنین آثاری به چشم میخورد آن هم روند خطی گسترش جملات است. بدین معنی، کمتر پیش میآید که جملات جز تکرار محلی به شکل متقارن و صرفنظر از برگردان، به شکلهای دگرگون شده یا دورتر از محل ظهور اولیه دوباره تکرار شوند. تغییرات متریک و سرعت گفتار موسیقی هم، اگر نه به کمیابی ویژگی قبل، اما نسبتا کمیاب و بیشتر در میان نمونههای متاخر دیده میشود. بر همین اساس این سرمشقها یا الگوهای آهنگسازی را میتوان تقریبا دارای سرشتی خطی و نسبتا یکنوا دانست.
به هر روی، چه بیداد را پیشدرآمدی سنگین بشماریم و چه مقدمهای، و چه فارغ از هر گونه شباهت یابی با یک کهنالگو آن را قطعهای آزاد به حساب آوریم که در آغاز یک مجموعهی دستگاهی قرار گرفته است، در فرم این قطعه نکاتی هست که تنها از راه تجزیه و تحلیل دقیق آشکار میشود. چنین بازخوانی دقیقی بنیانی ایجاد خواهد کرد تا جایگاهی را که این قطعه در یک دوره از تاریخ موسیقی ما و همچنین در میان آثار خود پرویز مشکاتیان دارد بهتر بشناسیم و از این رهگذر گامی به سبکشناسی آثارش نزدیکتر شویم.
حافظهی فرمی و درآمیختگی هنرمندانهی پارههای آهنگ
موسیقی هنری است بسیار در بند زمان، بدین معنی که نغمههای آن یکی پس از دیگری اجرا میشوند و به همان ترتیب که به صدا درمیآیند قابل شنیدن هستند. مخاطب نمیتواند از اجرای موسیقی سبقت بگیرد یا در یک لحظه همهی موسیقی را بشنود. حتا اگر مخاطب را از بردارندهی تمام یک قطعه فرض کنیم که قادر است لحظه به لحظهی آن را در ذهناش بازسازی کند او مجبور است این سفر ذهنی را به شکل خطی و ترتیبی انجام دهد. رفتن از نغمهی نخست به نغمهی دوم مستلزم بردباری تا پایان زمان کنش نغمهی اول است.
پی نوشت
۲- دو تجزیه و تحلیل انجام شده از این قطعه که با هدفهای متفاوتی انجام شده است هر دو بر نقش ساختاری یک جملهی بازگشت در این پیشدرآمد اشاره میکنند (ذوالفنون ۱۳۸۰: ۵۱) و (Azadefar 2006: 223).
۱ نظر