اندیشیدن و مهار طیفهای صوتی در جهت بیان هنری توانایی دیگری است که او از آهنگسازان فرانسوی اواخر قرن بیستم وام گرفته است، اما آن را هم به شکلی شخصی و بهویژه مرتبط با تکنیک بسط و گسترشی که پیش از این در مورد آن صحبت کردیم به کار میگیرد.
موسیقی «اسپکترال» یا «طیفی» بر پایهی مهار آگاهانهی طیف صداها در جهت بیان هنری در فرانسهی چهار دهه پیش شکل گرفت. هر صدایی که میشنویم از صداهای فرعی دیگری تشکیل یافته که به آنها مولفههای طیف یک صدا میگویند.
این صداهای فرعی بیش از این که در تشخیص ارتفاع موثر باشند در شناخت رنگ و کیفیت صدا موثراند. برخی از آهنگسازان در دههی هفتاد قرن گذشته بر اساس همین خاصیت صداها قطعاتی را ساختند و روش آهنگسازی ویژهای را بهوجود آوردند.
صاحبنسق تکنیکهای موسیقی طیفی را هم به کار میگیرد، اما مرتبط با زبان موسیقایی خودش و البته در پیوندی نزدیک با تکنیک غربال. در جریان شکل گرفتن یا از هم پاشیدن یک موضوع موسیقایی بخشهایی از بافت از تجزیه یا ترکیب طیفی مرتبط با موضوع در گذر ساخته شده.
به نظر میرسد توجه ویژهی وی به رنگ صداهایی که از سازهای مختلف شنیده میشود و کوشش در جهت آفریدن رنگ صداهایی که اغلب اوقات فقط از یک مولد صدای الکترونیکی میتوان انتظار داشت، همگی از گرایش وی به تکنیکهای این گونهی خاص از موسیقی سرچشمه میگیرد.
به طور مشخص قطعات «زرمان» و «دِژاوو» (آشناپنداری) گسترش خود را مدیون غربالگری هستند، به نحوی که در کتابچهی آلبوم نیز به این موضوع اشاره شده است. با این حال و از منظر بهکارگیری غربال برای گسترش، قطعات «ده»، «حصار» و از همه مهمتر «کَوَ» آثار جالب توجهتری هستند.
همان طور که پیش از این هم گفته شد سوی افزاینده و رو به تکامل غربال چندان نو نیست به عکس، نمونههای کاهنده، دو سویه و لحظهای این فن است که بدیع مینماید.
در قطعهی «ده» که ترکیب سازی آن شباهتی با سمفونی (اپوس ۲۱) «آنتون وبرن» دارد، بر خلاف آغاز قطعه که الگوهای شکل یافته با یادآوری موسیقی اوایل قرن بیستم به گوش میرسند، ناگهان در میانه آهنگساز راه خویش را عوض میکند و به غربال روی میآورد، لاجرم به نظر میرسد که سوی کاهندهی غربال ظاهر شده و ساختارها رو به سوی فروپاشی دارند، اما مشاهده میکنیم که پس از یک فاز واپاشی، دوباره شکلگیری مادهی موسیقایی قطعه آغاز میشود و تا جایی پیش میرود که برخی از عناصر اولیه را به وضوح دوباره میبینیم.
«حصار» یک مقدمهی بسیار کوتاه از شکلگیری با غربال دارد، اما بیشتر آن روی سکه را به نمایش میگذارد؛ فروپاشی. این قطعه که در ابتدا به خوبی فضای حصار چهارگاه را در ذهن تداعی میکند و برای شنوندهی ایرانی آشنا است، به تدریج با حذف انتخابی بخشهایی از مواد و مصالح مدال از ریخت میافتد، تغییر شکل داده و به تدریج محو میشود به شکلی که در پایان عملا قطعه در آستانهی مرگ در سکوت قرار میگیرد.
به بیان دیگر پیش از این که پایان حقیقی فرا برسد سکوت و تجزیهی طیفی قطعه را در خود فرو میبرد. بدین ترتیب مصالح صوتی حصار، مرگی آرام و تدریجی، یک احتضار طولانی، از هم گسستنی بر مبنای غربال و واپاشی طیفی است. اما چنان که پیش از این هم اشاره شد از همهی اینها قابل توجهتر لحظهای شدن این واپاشی و شکلگیری در متن قطعهی «کَوَ» است.
۱ نظر