«راز ماندگاری قطعاتی که بر اساسِ ترانههای ملکالشعرای بهار ساخته شده، چیست؟» رازِ جاودانگی آثاری چون «بهار دلکش»، «ای شکستهدل»، «ز من نگارم» و «مرغ سحر»؟ این موضوعی است که ذهنِ بسیاری از جمله مرا به خود مشغول کرده است؛ چرا که براساسِ قراینِ موجود «محمد تقی بهار» خودش نیز چنین تصوری از این آثار نداشته است؛ در حالیکه هماکنون بسیاری از ترانههای او ماندگارتر از شعرهایش شده است و شنوندهها و خوانندگانِ بیشتری دارد؛ اما مهمترین دلیلِ این موضوع را میتوان در همنشینی «بهار» با موسیقیدانانِ بزرگِ همعصرِ او دانست.
موزیسینهایی که با دربار قاجار ارتباط داشتند و نمونهی آن «جهانگیر مراد» – حسامالسلطنه- است که آهنگِ تصنیف «ای کبوتر از آشیان کناره کردی» را نوشت یا دیگر موسیقیدانانی چون درویشخان و شاگردانِ او چون مرتضی نیداود.
در همکاری او با اهالی موسیقی، حتی یک چهرهی متوسط نیز نمیبینید؛ او تنها با تمامِ چهرههای شاخص همکاری میکرد و به همین خاطر تمامی کارهایش خوب و بسیاریشان عالی است و بنابراین رازِ ماندگاری آثار او را باید در تلفیقِ مناسبی دانست که میان شعر و موسیقی رخ داده است؛ شما زمانی که «بهار دلکش رسید و دل بهجا نباشد» را میشنوید، به نظر میرسد که شعر و موسیقی را یکنفر ساخته است؛ ما سندی نداریم که بگوییم اول شعر سروده شده و بعد آهنگ ساخته شده است یا برعکس؛ در واقع تنها به ماحصلِ اثر کار داریم نه روند شکلگیری آن؛ اما با این وجود تلفیقِ عمیقی و درونیای میانِ کلام و پیوند رخ داده است. در تاریخ موسیقی معاصر، نمونههای این تلفیقِ درست بسیار است که از جملهی آن میتوان به همکاریهای میان مرتضیخان محجوبی و رهی معیری و همچنین همایون خرم و تورج نگهبان اشاره کرد که نتیجهی آن خلقِ آثاری است که با همنشینی و مجالستِ ذهن و روح شکل گرفته و همکوکی دلها.
او ترانههایش را بر حسب ذوقورزی آزاد و شکوفایی طبع در محیطی دوستانه مینوشت که سرشاز از خلوتِ دوستانه بود. صفای اهل هنر در اواخر دوران قاجار و اوایل دورانِ پهلوی، خود عاملِ مهمی در خلقِ آثارِ باشکوه داشت؛ هرچند «بهار» در زمانی این آثار را نوشت که ترانهسرایی به هیچعنوان جدی گرفته نمیشد؛ در دوران پیش از مشروطه، حتی آن را کاری سخیف میدانستند و شاعر بزرگِ همعصرِ او – ایرج میرزا- وقتی قرار است به عارف طعنه بزند به او میگوید: «تو شاعر نیستی، تصنیف سازی.» بر اساسِ همین نگاه است که دیوانهای متعددِ بهار که به همت «احمد نیکو همت» منتشر شده است، ترانههایش جای ندارد و بعد از سالها «عارف قزوینی» با ملیکردن موضوع ترانهها به آن هویتی دوباره داد.
از میانِ تمامی آثارِ «بهار»، قطعهی «مرغ سحر» است که از همه معروفتر است؛ این ترانه در روزگار کنونی توانسته است کارکردِ یک سرود ملی را داشته باشد – اگرچه به هیچروی فرم سرود ندارد- دلایل این موضوع میتواند به اندازهای پیچیده باشد که شاید جامعهشناسان و تحیلیلگران نیز نتوانند دربارهی آن نظر قاطعی بدهند و این امر را به درستی بشکافند؛ اما بررسیها نشان میدهد که «مرغ سحر» تا ۲۵ سالِ گذشته، به اندازهی امروز محبوبیت نداشت.
این اثر را ۹۰ سال پیش برای اولین بار ملوک ضرابی خواند و بعد از آن قمرالملوک وزیری آن را به اجرا درآورد. در اوجِ دورانِ ارکستر «گلها» این اثر با تغییراتی در شعر که استاد پیرنیا آن را انجام داد، توسط زندهیاد «نادر گلچین» اجرا شد که مورد تایید استادِ سختگیری چون «حسن کسایی» قرار گرفت و پس از آن، آقای شجریان آن را به اجرا درآورد؛ اگرچه خود من اجرای زندهیاد «گلچین» را به تمامی اجراهای قبل و بعد از آن ترجیح میدهم؛ در این میان آقای شجریان کاربردِ دیگری برای این قطعه قایل شدند و از آن به عنوان نمادی برای اعتراض هنرمندانه یا تظاهر به اعتراض استفاده کردند.
و نکتهی پایانی آنکه در بررسی آثار «ملکالشعرای بهار» نباید این موضوع را نادیده گرفت که آثاری که او نوشته «ترانه» است نه «تصنیف». «ملکالشعرای بهار» برخلاف مصنفانی چون شیدا و امیرجاهد تنها شعرِ اثر را میگفته است و موسیقی را دیگران خلق میکردهاند.
۱ نظر