در چنین شرایطی حتی امر هنری که دیگر نقش وجودی خود را از کف داده و با فاصله گرفتن از نقش اثرگذار و هستی بخش خود، تنها به یک ابزار در دست قدرتها و یا حتی یک شیء تزئینی بدل شده است، ناتوان از ایجاد بسترهای یک جریان تاریخی نوشونده و پویا به ورطه های تکرار و فراموشی فرومیغلتد و فرد مصداق جریان کلی جامعه، اندک اندک خود را در مغاک توهم غرقه می یابد: از نگاه اراده گرایانه و کوشش بیهوده برای اعمال آن به واقعیت جریان تاریخی، تا اشکال گوناگون جزم اندیشی و حتی غرقه شدن در بسترهای فروبستۀ تجرید و تفکر محدود انتزاعی، همه و همه به نظر می رسد که محصول چنین وضعی باشند.
اما بحران موجود به همینجا خلاصه نمی گردد؛ چرا که این شکاف وجودی، که بی وقفه عمیق و عمیق تر می شود، اشکال تازه ای از بحران را نیز هر لحظه با خود آشکار می سازد. فقدان یک جریان تفکر انتقادی و اساساً یک جریان تاریخی پویا از تفکر، که خود نیز یکی از پیامدهای همین سلسله تضادهاست، جریان سنت تاریخی ما و هنر ما را در سیر طبیعی خود دچار تأخر قابل توجهی نیز نموده است.
بیان یک مصداق در اینجا روشنگر خواهد بود:
فهم مسائل موسیقی ما در تمامیتشان، بدون درنگریستن در بسترها و ابعاد گوناگونی، که توسط آنها و در درون آنها تجلیات انواع گوناگون نغمه امکان پذیر و آشکار می شود، ممکن نیست. در اینجا نقش آهنگساز یا نوازنده در مقام موسیقیدان از یکسو و نقش سازندۀ ساز از سوی دیگر حائز اهمیت است. نخست، این نوازنده یا آهنگساز است که به پشتوانۀ حوزۀ عمل خود، نیاز به تجلی انواع تازه ای از نغمه را احساس می کند. البته این همیشه بدین معنی نیست که آهنگساز یا نوازنده بدرستی از این نیاز آگاه است؛ بلکه گاه این سازنده است که با نگاهی دقیقتر، گسترۀ امکان ها و نیازها را تشخیص و در نسبتی دیالکتیکی با هم پیوند داده و تجلی امر مورد نیاز را که پیشتر در واقع چیزی نبوده است جز همان امر آرزو شده، در واقعیت امکانپذیر می سازد. تمامی روند انکشاف و تجلی این نیازها در واقعیت، نیازمند مشارکتی است که تنها بواسطۀ حضور در یک گفتمان انتقادی واحد می تواند شکل بگیرد. اگر این نیازها و آرزومندی ها نتوانند به شکلی درخور در واقعیت تجلی پیدا کنند، فقدان موجود به مرور خود را بصورت بحران آشکار می سازد.
امروز می توانیم ببینیم که مقولاتی که نوازندۀ حرفه ای در روزگار ما بعنوان ضرورت های حرفه و عمل خود با آن مواجه است، تا چه اندازه با گذشته فرق کرده اند. اکنون برخلاف گذشته، ضبط استودیویی و اجراهای خصوصی و عمومی به عنوان یکی از ارکان اصلی فعالیت حرفه ای نوازنده شمرده می شود؛ البته این مورد نیز در روزگار ما خود دستخوش تغییرات پرشتابی شده است. اما در مجموع می توان گفت که تحولاتی اینچنین، بدون دگرگونی های ژرفتر در واقعیت تاریخی که بسترهای لازم و ضروری را برای ظهور هر یک از این صوَر جدید و بدل شدن آنها به ارکان مهم و اساسی یک فعالیت فراهم می سازند، میسر نمی گردید.
۱ نظر