گزارش دوم: دانش
دانش تجربی که آن هم چندان مورد پسند عرفا نیست و گاه آن را حجاب راه رهروان دانستهاند، به وفور در کتاب برای متقاعد کردن خواننده به درستیِ سخنی که نویسنده میگوید استفاده شده. هر چند که تفکر او دانش را چندان در شناخت به معنای عرفانیاش موثر نمیداند اما ابراز امیدواری میکند که همین عامل از درگاه رانده شده روزی به یاری اندیشهاش بیاید: «میتوان با اطمینان گفت که به مدد دستگاههای علمی، انشاالله در آینده نزدیک همهی این مطالب اشراقی و عرفانی هم به مرحلۀ اثبات خواهد رسید.» (ص ۵۴) همینجا نکتهای کلیدی در اندیشهی او و البته بسیاری از همفکرانش آشکار میشود؛ درستی یا نادرستی چیزها را کاربردشان در نسبت با پیشفرضهای فکری آنان معین میکند.
یعنی درستی یا نادرستی دانش (یا هر راه شناخت دیگری) باید با تایید تفکر عرفانی مشخص شود. در متن کابرد اصطلاحاتی مانند «معنویت راستین و علمی» (ص ۶۴) (۱۰) یا نقل قولهایی از دانشمندان مشهور نشان از این دارد که ضمن انکار دانش به عنوان یکی از ابزارهای اصلی شناخت حقیقت، آنگاه که همزبان آنان باشد، برای تایید نقل میشود.
در ضمن قدرت متقاعد کننده و جادویی دانش در قرن بیستم را نیز نویسنده به خوبی درک کرده و برای اثرگذاری بر خوانندگانی که آشنایی میانه (یا کمتر) با علوم تجربی دارند، پارههایی از نظریات علمی را برای تایید سخنان خود میآورد. از همین رو در ظاهر دانش را گرامی داشته و از آن مدد میجوید اما در سطح روشها درست همانجا که سخن علم تجربی را به کار میگیرد عکس روشهای آن عمل میکند.
صاحبان این اندیشه اعتقاد عمیقی به کارساز بودن علم برای شناخت ندارند. بنابراین اولین نمود نگاهشان به علم در بیدقتی ظاهر میشود. گزارههای علمی ذکر شده در متن کتاب اکثراً از کتابهای عامه فهم علمی (۱۱) نقل شده و حتی نسبت به زمان نگارش مقالات هم مطالبی قدیمی است. نوعی ترس از امر ناشناخته هم در این نگاه به علم، مانند ترسی که همهی انکارکنندگان از امر انکار شده دارند، وجود دارد.
این ترس در نقل قولهایی که نویسنده از «آلبرت انیشتین» به عنوان حجت میآورد قابل دیدن است. همه جا او را «پروفسور» (ص ۱۳۲) مینامد که در ایران عنوانی بزرگ است (و البته در کتابهای علمی کمتر نام انیشتین به این شکل میآید) و از او به عنوان «بزرگترین دانشمند قرن» نام میبرد. جالب اینجا است که نقلقولهای او را درست در مورد همان مسایلی میآورد که بعداً جریان علم نشان داد انیشتین بر خطا بوده است! (۱۲)
بیدقتی در استفاده از دانش تجربی به قدری زیاد شده که گاهی نوشتهها به طنز شبیهتر است تا هر چیز دیگری. در این روش خیلی مهم نیست که نتیجهی یک کار علمی، اشتباه به کار رود بلکه مهم این است که گفتهای که پیش از آن مطرح شده مورد تایید قرار گیرد. بهترین نمونه از این دست مثالهایی است که او برای توضیح جاذبهی جمادی میآورد: «اول، جاذبۀ ذرات بنیادی که میدان جاذبهی هستهای را به وجود میآورد. […] الکترونها که دور هستهی خود میگردند […] یک میدان جاذبۀ مخصوص به خودشان دارند که به آن میگویند میدان جاذبۀ هستهای.» (ص ۵۸) منظور از جاذبه در این جمله نیرویی است که باعث چرخش الکترونها به دور هستهی اتم میشود و نامش نیروی الکترومغناطیسی است.
این نیرو را در فیزیک نمیتوان جاذبه نامید چرا که هم به صورت جذبی عمل میکند هم دفعی. «دوم، جاذبهی ملکولی و شیمیایی: این نیرو منشا قوۀ التصاق چسبندگی است که موجب ترکیب اتمها میشود، اتمها به هم میچسبند و ملکول را به وجود میآورند…» (ص ۵۸) چسبندگی اتمها را با یکدیگر پیوند نمیزند همینطور جاذبهی شیمیایی نیست که باعث ترکیب ملکولها با یکدیگر میشود بلکه اینجا نیز همان نیروی الکترومغناطیسی است که در سطح خُرد باعث ترکیبات شیمیایی میگردد.
پینوشتها
۱۰. بررسی کوتاهی بر مراجع درج شده در پینوشتهای کتاب، بیش از همه به نوشتههای نورعلی و بهرام الهی اشاره میکند که نشان دهندهی ارادت صفوت به این دو تن است. از دومی به کتابی با عنوان «معنویت یک علم است» اشاره شده که نمونهی خوبی از این نوع رابطهی عرفان با دانش تجربی است و به نظر میرسد در این مورد صفوت تحتتاثیر او است.
۱۱. میان اعضای بعضی جریانهای فلسفی در فرانسه نیز اینگونه بهکارگیری علم مرسوم بود. شاید این روش را صفوت در محیط دانشگاهی فرانسه در هنگام تحصیل و تدریس آموخته باشد.
۱۲. عدم پذیرش بنیادهای فیزیک کوانتومی که سالهای سال انیشتین را به خود مشغول داشته بود. در حقیقت او به نظریهی کوانتومی ایرادی زیباشناختی وارد میکرد. در حال حاضر تعبیری که او نمیپذیرفت پذیرفته شدهترین تعبیر موجود از نظریهی کوانتومی در نزد فیزیکدانان است.
فرهنگ و آهنگ شمارهی ۲۳ و ۲۴
۱ نظر