تارا کمانگر هنرمندی است که بیشتر به عنوان پیانیست شناخته شده در دنیای موسیقی، هر چند ویولن را هم از سه سالگی همزمان با پیانو آموخته، با رپرتواری وسیع که از باخ تا بهزاد رنجبران را در بر میگیرد. تارا فارغاتحصیل ممتاز انسان شناسی است از هاروارد، و دانش آموخته بورسیه آکادمی سلطنتی موسیقی در لندن. او مثل هنرمند محبوبش حسین عاشق ایران است و شنوندگانش را با اجرای آثار کمتر اجرا شده از امینالله حسین، لوریس چکناوریان، گلنوش خالقی، و دکتر هرمز فرهت غافلگیر میکند. او هماکنون ساکن کالیفرنیاست در ایالات متحد.
تازگی ویدیویی دیدم که در کنسرتی ویولن نواختهای. میدانم که از اوان کودکی ویولن و پیانو را همزمان آموختهای، ولی برای پیانیست حرفهای قدری عجیب بود این کار. خودت چه میگویی؟
همان طور که گفتید من هر دو ساز را از سه سالگی یاد گرفتهام. پدرم ویولن میزد و مادرم پیانیست بود، این بود که از همان کودکی عاشق هر دو شدم. به نظرم میرسد نواختن دو ساز در حد حرفهای خیلی کمک میکند به شناخت موسیقیدان. در پیانو، وقتی نتی را میزنی، دیگر نمیتوانی بلندی صدا یا تن آن را تغییر دهی، به تدریج صدا میمیرد به تعبیری. ولی در ویولن، مثل صدای خواننده، میتوان نت را به دلخواه کشید، ویبره به صدا داد یا نداد، و حتی یک نت واحد را کرشندو یا دکرشندو زد. گاهی که موقع تمرین روی پیانو از صدادهی یک ملودی راضی نمیشوم، به سراغ ویولن میروم، حس و نحوه بیان ملودی را روی ویولن در میآورم، بعد به پیانو برمیگردم و آن را کپی میکنم.
در آهنگسازی هم نواختن هر دو ساز را مفید یافتهام، به همان راحتی که میتوانم برای پیانو تصنیف کنم، برای زهی ها هم میتوانم بنویسم. این را هم اضافه کنم، تا وقتی فقط پیانو میزنم تنها هستم، و تنهایی را حس میکنم، گاهی. ولی به لطف ویولن، میتوانم در ارکسترها و گروههای مجلسی هم بنوازم و دوستانی موسیقیدان پیدا کنم. یادم آمد وقتی محصل دبیرستان بودم، همزمان در سه ارکستر ساز میزدم.
حالا با کدام ساز راحتتری و به کدام شور و شوق بیشتری داری؟ بگذار این طوری بپرسم: وقتی به شدت ناراحتی و غصهای در دل داری، رومانس سل ماژور بتهوون را گوش میکنی (یا میزنی) یا بالاد سل مینور شوپن را؟
به طور کلی پیانو را ترجیح میدهم، چون رپرتوار پیانو انتها ندارد، تا آخر عمرم هم نخواهم توانست همه کارهای مورد علاقهام را یاد بگیرم. به علاوه، پیانو ارکستری است برای خودش. ملودی اجرا میکند، هارمونی را هم همزمان میدهد. بسته به این که چطور بنوازیدش، میتواند سازی چکشی یا تغزلی باشد. سخنی نقل شده از هنریش نیهاز(۱)، مضمونش این که پیانیست با مغزش رهبری میکند این ساز ارکستر گونه را که نوازندگانش انگشتها هستند. برگردیم به سؤال شما… لحظههای زیادی پیش آمده که بسیار غمگین بودهام، موسیقی جانم را رها کرده و این یکی از دلایلی است که عاشق موسیقی هستم.
یکی از این موارد که به خاطر دارم: پانزده سال داشتم، دوربین گران قیمت مادرم را گم کردم.
بد حسی داشتم. شروع کردم به زدن دومین تم از دومین موومان از دومین کنسرتوی راخمانینوف، همین طور زدم و باز زدم تا حالم بهتر شد. در دبیرستان هم هر وقت مشکلی داشتم سوناتهای پروکوفیف را با تمام وجودم میزدم. به طور کلی هر وقت غصهای دارم یا به آثار پیانوی راخمانینف گوش میدهم که زیبایی موسیقی مستغرقم کند و اندوه را به دوردستها بفرستد، یا به موسیقی متن فیلمهای محبوبم از دهههای شصت و هفتاد گوش میدهم، از قبیل کارهای انیو موریکونه، هنری مانسینی و فرانسیس لایی. با شنیدن این آثار صحنههای فیلمها را مجسم میکنم و به خودم یادآوری میکنم که زندگی چه زیبا و رومانتیک میتواند باشد.
در ویدیوهایی که گفتم تازگی دیدم، با هنرمندان پاپ برنامه اجرا کردهای، مثل کیوسک و محسن نامجو. نکند قصد داری به طور جدی به سمت تاریک هنر بروی، به تعبیر من، یا باید این را فقط تجربهای موقت تعبیر کرد؟
من این دو را موسیقیدانهای پاپ نمیدانم. ترانههای نامجو متاثر است از بلوز، راک، و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کیوسک ملغمهای منحصر به فرد است از بلوز، راک، جاز، ایرانی و موزیک کولی. من ژانویه گذشته با این دو موسیقیدان آشنا شدم، توسط دوستان مشترک در کالیفرنیا. بعد از آن اجراهایی متعدد با آنان داشتهام در استنفورد، بیبیسی فارسی، انستیتو هنرهای معاصر لندن و در هلند.
از این همکاری چند ماهه هم همان قدر لذت بردهام که از همکاری بیست ساله با سایر موسیقیدانان. این هر دو بسیار با استعداد هستند و درهای بداهه نوازی و موسیقی بلوز و راک را به روی من تازه کار در این زمینه گشودهاند. همین طور هر دو متواضعند و کار کردن با آنان آسان است، کمتر موسیقیدانی چنین است خیلی خوشحالم که در آینده هم با آنان برنامههای بیشتری خواهم داشت.
با این همه، نقطه قوت من همچنان موسیقی کلاسیک خواهد ماند. همواره هم خود را پیانیست کلاسیک معرفی خواهم کرد. الآن به همان اندازه که روی این برنامهها کار میکنم به تمرین آثار کلاسیک هم میپردازم. هم اکنون به ضبط آثاری از راخمانینف، چکناوریان، امینالله حسین، گلنوش خالقی و دیگران اشتغال دارم. هفته پیش هم در نیویورک یک رسیتال پیانوی کلاسیک داشتم. در ضمن دارم روی تریپل کنسرتوی بتهوون کار میکنم که قرار است بهار آینده با ارکستر سنفونیک اوکلند اجرا کنم.
پارت ویولن یا پارت پیانو؟! دو سولیست دیگر انتخاب شدهاند؟
من پیانو خواهم زد. قرار است ویولن را سیروس بروخیم بنوازد و ویولنسل را آرش امینی
من با اطلاعات محدود آماتوری گفتم پاپ، مقصودم هر موسیقی غیر کلاسیک بود، به سیاق همین لفظ کلاسیک که به همه انواع باروک و رومانتیک و امپرسیونیستی گفته میشود، یعنی هر نوع موسیقی غیر پاپ! بگذریم… به طور کلی، فکر میکنی موسیقیدان کلاسیک تا چه حد و اندازه میتواند به محدوده پاپ (با تعریف من) وارد شود؟ بگذار مثالی بزنم: پاواروتی در دوران متاخرش با چندین خواننده پاپ (باز هم با تعریف من!) کار کرد و بعضی از آثار بسیار زیبای حاصل از این همکاری جاودانه شدند، از قبیل ترانه “دوستت دارم و سپس نه” با سلین دیان. بگذار حرف آخرم را بزنم، بعضی از کلاسیک دوستان افراطی این را ذنب لایغفر میدانند!
من هرگز ارادتی به موسیقی پاپ نداشتهام. ولی از حدود ده سال پیش، به موسیقی متن فیلمهای دو دهه شصت و هفتاد هالیوود و فرانسه و ایتالیا علاقه پیدا کردهام. همین طور دوستدار موسیقی جاز، لاتینی و خاور میانهای شدهام. به همین دلیل ویولن سبک عربی و سنتور و تنبک را هم یاد گرفتهام. این بخت را داشتهام و این وقت را که به انواع موسیقی از سراسر جهان گوش بسپارم. این امر در عصر اینترنت آسان شده، به لطف وبسایتهایی مثل یوتیوب و آیتیونز.
این را هم بگویم این را نمیپسندم که موسیقیدان خودش را به یک نوع موسیقی محدود کند، آن هم در این دور و زمان. چنین حصار کشیدنی به دور خود از نظر من بیمعنی است، بامزه است که موسیقیدانان کلاسیک هم در تاریخ موسیقی، همیشه از موسیقی پاپ و فولکلور مثل لالایی تاثیر گرفتهاند، حتی از موسیقی سایر ملل.
آزارم میدهد این که نقادان موسیقی کلاسیک آهنگسازان با سابقه کار در موسیقی جاز یا موسیقی فیلم را بیاعتبار جلوه میدهند. مثلا ببینید، امینالله حسین ترانههایی به سبک جاز تصنیف میکرد و با نام آندره گوسلن انتشار میداد، شاید به همین دلیل! همان طور که گفتید، خود موسیقیدانان کلاسیک هم از امتحان سایر سبکها واهمه دارند. اما هستند موسیقیدانانی مثل یویوما و ایزاک پرلمن که حصارها را میشکنند. شخصا امیدوارم این طرز فکر با پدیده اینترنت و گلوبالیزاسیون دوام نداشته باشد.
خوب، بحث قدری طولانی شد. رشته کلام از دستت نرود تا بعد ادامه دهیم. مرسی.
توضیح (۱) هنریش نیهاز پیانیست و معلم پیانو بود، اهل روسیه شوروی یا کیف در واقع، در سده پیشین. مدرس کنسرواتوار مسکو بود و کتاب معروفی هم دارد با عنوان هنر پیانو نوازی. با هوروویتز دوستی نزدیک داشت.
اصل این گفت وگو به انگلیسی بوده و مصاحبه کننده به فارسی برش گردانده، لذاست که شباهت سبک بیان مصاحبه کننده و مصاحبه شونده نباید موجب حیرت شود.
آیا رپرتوار ویلن انتها دارد؟ هرگز. قدمت و توانایی های ذاتی ویولن باعث شده ویولن دارای رپرتواری بی انتها باشد.
با تشکر از جناب فاریا به خاطر تهیه این مطلب، فکر می کنم اگر خانم کمانگر و خوانندگان محترم مقاله ای رو که پیشتر در همین سایت در رابطه با نامجو http://www.harmonytalk.com/id/1220توسط آقای پورقناد نوشته شده مطالعه کنند، نیازی به این تفاسیر در رابطه با پاپ نوازی( به معنی موسیقی غیر کلاسیک) موسیقی دانان شاخه کلاسیک و این دست توجیهات نباشد.ضمن اینکه چگونه هنرمندی که راخمانینوف می نوازد و درک در این سطح از موسیقی داردو می تواند با نامجو که حتی نمی تواند ستارش را کوک کند بنوازد؟ این یک پارادوکس جالب و سوال بر انگیز است.
in khanom dar havashie mosighi hastan va faghat az dor istadan va migoyand ke mosighie kelassic che zibast.
اگر ایشون عوض این صورت و فرم ظریف ، سیبیل هم داشتند(پسر بودند)،باز هم کیوسک و نامجو حاضر میشدن با ایشون برنامه اجرا کنند؟؟؟ (((:
” این دو را موسیقیدانهای پاپ نمیدانم. ترانههای نامجو متاثر است از بلوز، راک، و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کیوسک ملغمهای منحصر به فرد است از بلوز، راک، جاز، ایرانی و موزیک کولی”!!!!!!!
با خوندن این تشبیه ها ، یاد آش رشته افتادم !!! با اینکه همه چی توش هست ( از نخود لوبیا تاااااا کشک و سبزی های مختلف و رشته و و…) ولی خیلس خوش مزه هست ! ولی…. ولی…. وقتی یه کمی بیش از حد بخوری ، چنان نفخ میکنی و شکم درد میگیری که وا ویلاااااا
به نظر من خانم کمانگر موسیقی کلاسیک را هم مثل موسیقی نامجو و کیوسک تفننی فرض می کنند و فقط به کلاسش می اندازند،هروقت صحبت از اجرا های بزرگ میشه،کلاسیک و هروقت صحبت آش رشته درست کردن این آقایون میشه،موسیقی بلوز راک سنتی ایرانی جاز کولی ملغمه ای منحصر به فرد از بلوز(به جای این اسم جدید هم می توان گفت زیر مجموعه ی پاپ).
اگر این دوستانی که به ایشون انتقاد داشتند پاراگراف آخر را بخوانند جوابشان را از خود “تارا کمانگر” خواهند گرفت.
چیزی که جامعه کوچک موسیقی ما را سخت گرفتار خودش کرده و اجازه جلو رفتن را به ما نمی دهد. همین اتحاد نداشتن و یک دل نبودن است و این که به جای نقد موسیقی برای پیشرفت آن، همدیگر را نقد می کنیم به قصد …
avalan violon sazi nist ke beshavad an ra hamrahe saze dige be soorate herfeie yad gereft va khod mostalzame vaghte ziad ast.dovom inke mosicianhaye celassic gahi baraye tafrih va dastresi be ameye mardom ke musighi classic nemidanand dast be in kar(pop)mizanand va nabayad anha ra amator farz kard
دوستان عزیز در مورده این هنرمند جوان تحقیق کنید.. بعد به اون حمله کنید.
او از بجگی نبوغ داشته واموزش اصولی دیده
و تونسته به درجات عالی نوازندگی برسه..
اصلا هم ربطی نداره که چرا ۲ ساز میزنه
خوشبختانه هر دو رو بسیار پرقدرت مینوازند
واقعا پر قدرت …..
در مورده همکاری با نامجو اینو بگم الان در خود امریکا و اروپا موسیقی های تلفیقی
یا فیوژن مورده توجه هستند..البته برای عام مردم.. نمونه بارزشم فیلمای این سالهای هالیوود مثل فیلم تروا…..
و خیلی از هنرمندا برای جلب نظر مردم در این کارا فعالیت می کنند. جالب اینکه بعده همکاری میگن این سبک ما نیست…
این حرف یعنی رد همکاریهاشون…و الا موزیسین ها از کاری که انجام میدهند دفاع می کنند.
واقعا عالی بود من که به عنوان نوازنده پیانو فقط افسوس خوردم .
با تشکر
من واقعا نمی فهمم منظور از نوازندگی پرقدرت که دوستمون اشاره کردند چیه!!!
آقای دیوید دوبال حتی نوازندگی آلفرد برندل و ویلهلم کمپف رو “پر قدرت” نمی دونه (این دو از پیانیست های واقعا بزرگ هستند)، اون وقت نوازندگی خانم کمانگر پرقدرته؟ اجرای یه قطعه، حتی از نوع دشوارش دلیل بر نوازندگی پرقدرت نیست…
خیلی خوشحالم که با چنین فردی آشنا شدم.ولی حیف که وجود این طور افرادی حالا چه نوازنده و چه خواننده دختر و زن که بتوانند اجرا کنند به صورت تکنوازی در این مملکت وجود ندارد و حتما یک آقا درکنار آنها باید باشد.
با امیر موافقم
شاید قطعات دشوار رو بتونند اجرا کنند، اما نوازنده پر قدرتی نیستند
لطفا به اجرای بالاد شماره ۱ شوپن با اجرای هورویتز گوش کنید
اون وقت شاید عادلانه تر قضاوت کنید
خانم کمانگر شاید نوازنده خوبی در پاپ و تا حدودی کلاسیک باشند
ولی مطمئنم اجراهایی از موسیقی کلاسیک که تا همیشه بهش گوش سپرده بشه و الگوی هنرجوها و پیانیست ها باشه نمی تونند ارائه کنند
ta mozalate beyne khodetuno hal konid 200 saal tul mikeshe
۶ تا کامنت اول رو که خوندم بازم آهی کشیدم و گفتم ای داد، باز ایرانی بازی شروع شد. این روز ها ایرانی یعنی خدا را بنده نبودن، یعنی ادعایی که آدم را تکه تکه می کند. عزیزان، ای انسانها، کاش قبل از دماغ بالا کشیدن و اینچنان پر ادعا حرف زدن کمی به آثار وی گوش می دادید و بعد می گفتید آیا لذت بردید یا نه ؟!!! گوش نداده فقط به حرفها انتقاد می کنید ؟… بینم اسم کدام یک از شما را اگر در گوگل سرچ کنیم به جز صفحه فیس بوکتان، لینک دیگری پیدا می شود ؟ ای پر ادعاها، کدامی شما در هاروارد تحصیل کرده اید یا می توانید تا ۱۰۰ سال آینده خواب بورسیه شدن در آکادمی سلطنتی لندن در موسیقی را ببینید. میان این همه سبکهای سنتی کسل آور و آن همه پاپ بنداز بالا کیوسک جزو معدود گروه هایی است که ملودی و هارمونیک دارد، موسیقی دارد و روی آن کار شده… یا گوش شما آنقدر از ادعا پر شده که خود را پدر بتهون فرض می کنید یا آنقدر بنداز بالا گوش کرده اید که از یاد برده اید موسیقی یعنی آوای دلنشینی که از سازی بر آید…. آقایون، خانمها.. اینقدر جو گیر نباشید.. اگر در مورد چیزی ادعا می کنید حداقل باید دارای مدارجی در سطح کسی که از او نقد می کنید باشید.. باز هم یاد آوری می کنم، قبل ار دهان گشودن و ادعای فضل کردن، نام خود را در گوگل سرچ کنید و بعد اگر چیز بدرد بخوری یافتید اشاعه فضل کنید.. آثاری که تارا می نوازد بغایت زیبا و دلنشین می باشد و هر گوش شنونده ای این را درک می کند. در ضمن آن آقا یا خانمی که گفته بود “اگر ایشان یک مرد سیبیل کلفت بودند باز هم کیوسک یا نامجو با وی همکاری می کرد ” این حرف تو، آنقدر پوچ، تنگ نظرانه، بی خردانه و سخیف است که مرا به یاد ایستهای بازرسی و گشت های ارشاد خیابانی می اندازد.. تو هم از همان قماشی ؟؟؟
فرزاد شریف زاده – ایران
دوستانی که به این هنرمند جوان که موجب افتخار ایران است اینگونه می تازند آیا اجراهای ایشان را شنیده اند.
ایکاش کمی وقت می گذاشتند و به جای صحبت از آش رشته و نفخ شکم! کمی موسیقی گوش می دادند.
امیدوارند تارا همیشه در عرصه زندگی اش موفق باشد
خانم کمانگر هنرمند نابغه ای هستند و کسی نمیتواند منکر استعداد فوق العاده او بشود، خصوصا که ایشان در رسانه های امریکا هم مورد توجه هستند. درمورد کیوسک هم باید عرض کنم وقتی کامنت ها را دیدم حس کردم به حدود ۴٠ ۵٠ سال پیش برگشته
ایم انگار اینجا موسیقی راک هنوز هم چیز عجیب و غریب و مبتزلی به نظر میرسد! عجب درک موسیقایی والایی!! عجب عقبگرد وحشتناکی
خانم کمانگر واقعا یک نخبه هست ومنم آرزو میکنم همانند او موفق باشه…
تجربه های بلوز راک و موسیقی شرقی میتونن فوق العاده مفید باشند، خوبه نگاهی دوباره به آثار بزرگانی مثل استراوینسکی کروساکف و همین امین الله حسین بیندازید، پرفکشنیسم بیمارگونه چیز خوبی نیست، خانوم کمانگر حقیقتا با استعداد و توانا هستند و بسیار جوان و آینده دار، البته که نوازنده ای در سطح اورویتز یا کمپف یا روبنشتاین نیستند و خودشون هم چنین ادعایی ندارند، اما بدون شک این تجربه هاشون میتونه مفید باشه و زاینده، بیاین بجای انتقادهای بیخودی براشون آرزوی موفقیت کنیم،