پنجم آذر ۱۳۸۸ یکی از آن روزهایی بود که با تمام وجود از «زن» بودنم، احساس شادمانی کردم؛ زیرا می توانستم به کنسرت هنگامه اخوان بروم. این کنسرت در تالار وحدت فقط برای یک شب یا بهتر بگویم یک «بعد از ظهر» بر پا شد، چون هرچند هم که هوا تاریک باشد، نمی توان ساعت ۱۷ را جزیی از شب دانست. هنگامه اخوان برای هر ایرانی، هر چقدر هم که با موسیقی سنتی بیگانه باشد، با تصنیف هایی چون «موسم گل»، «باز آمدم» و… شناخته شده است.
او این برنامه را به یاد درویش خان، برگزار کرده بود، پس قبل از شروع برنامه، خانمی با ظاهری آراسته روی صحنه آمد و درباره این هنرمند، کمی صحبت کرد.
همان طور که می دانیم، غلامحسین درویش، معروف به درویش خان از هنرمندان اواخر دوره قاجار است. او در سال ۱۲۵۱ در تهران به دنیا آمد اما اصالت طالقانی داشت. پدرش خود نوازنده سه تار بود و زمانی که متوجه شد فرزندش هم به موسیقی علاقمند است او را به مدرسه ی موسیقی دارالفنون فرستاد. او کم کم در نواختن تار و سه تار مهارت کافی پیدا کرد و هم زمان با انقلاب مشروطه رهبر ارکستر کنسرت های انجمن اخوت شد. «پیش درآمد» موسیقی ایرانی هم از ابداعات او برای جلوگیری از کسالت بار شدن و یکنواخت بودن موسیقی است. دوم آذر ۱۳۰۵ درشکه این هنرمند با یک ماشین تصادف کرد و ایران را از دیگر ابداعات او محروم نمود.
مجری بعد از خواندن زندگی نامه ی مختصری از این هنرمند، فرصت را به گروه «بهار» داد تا با بیان موسیقایی یاد درویش را گرامی دارند. در این جا بود که هنگامه اخوان بالاخره،بعد از نوازندگان، روی صحنه آمد. در آن سالن حتما مادران زیادی حاضر بودند و بعضی از آنها کودکان زیر ۴-۵ سالشان را هم همراه خود آورده بودند.
تازه نوازندگان سازهایشان را کوک کرده بودند و سالن آمده شنیدن بود که یکی از همین بچه ها شروع به گریه کرد ونظم و تمرکز همه را به هم زد. یکی از مسایلی که محافل تک جنسی وجود دارد، آن است که افراد کمتر ملاحظه همدیگر را می کنند، همانطور که می بینیم در استادیوم هایمان الفاظ ناشایستی با صدای بلند فریاد زده می شود، در این محفل زنانه هم راحتی زیاد خانم ها مشکل ساز بود. در سالن می توانستید چندین گروه از خانم ها را ببینید که حتی در وسط برنامه هم به خوردن و صحبت کردن مشغول بودند. گاه این صداها آنقدر بلند بود که توجه همه به آنها جلب می شد، در اینجا بود که ناخودآگاه به یاد شعر سعدی افتادم که می گوید:
«اشتر از شعر عرب در رقص آید و عجب
گر ذوق نیست ترا کژ طبع جانوری»!
کنسرت با آن پرلود غیر منتظره شروع شد، ولی نوزاندگان خوب توانستند مساله را حل کنند. چیزی که همه موسیقی دان می دانند آن است، که آنها باید در پشت صحنه مشقت تمرین های زیاد و گاه طاقت فرسا را تحمل کنند و روی سن زمان بهره برداری از این زحمت ها و خوشی است. نوازندگان روی صحنه باید از اجرا در کنار یکدیگر احساس رضایت کنند، چیزی که بر خلاف بیشتر ارکسترهای ما، در این ارکستر کوچک با نوازندگان اغلب جوانش به خوبی دیده می شد.
حس رضایت در بین آنها موج می زد، چه در زمانی که خود مشغول اجرا بودند و چه زمانی که به اجرای یکدیگر گوش می دادند. البته این احساسشان هم به حق بود، آنها با اجرای کوک و هماهنگ خود ثابت کردند که هم تک تک نوازندگان قابلی هستند و هم آنسامبل خوبی دارند. البته متاسفانه مجال اجرای سولو هر یک از این نوازندگان نبود. اما سه تار، تار، تمبک، عود و کمانچه همراهی کننده آواز بودند.
من یک مردم ولی از شنیدن این خبر بیشتر از حضور درکنسرت یک خواننده مرد خوشحال شدم.
نمیدونم بخندم یا گریه کنم!