من در آن زمان جوان ترین عضو انجمن فیلارمونیک ایران بودم و هر رهبری که آمد، هم تمرینها را و هم کنسرت هایشان را می دیدم که آن دوره، تجربه های گرانبهایی برای من بود که رهبران بزرگ را از نزدیک میدیدم و متوجه میشدم، به چه شکلی کار میکنند. من از فیگور و حرکت دست آنها درس میگرفتم. به تدریج که گذشت با استاد ملیکاصلانیان آشنا شدم که ایشان من را با دنیای موسیقی غرب آشنا کرد… امروز میزان پارتیتورهایی که من در اختیار دارم، کمتر کسی دارد!
چون در هر سفری که به خارج رفتم، در بازگشت حداقل شش جلد پارتیتور میگرفتم و ساعتها اجراهای موفق ارکسترهای مشهور دنیا را میگذاشتم و با این پارتیتورها تمرین میکردم… به هر حال تا آنجایی که برای موسیقی ایرانی جا داشت، فعالیت کردم ولی در زمینه موسیقی کلاسیک باید رهبری را به طور جدی آموزش میدیدم.
فکر میکردم در حد موسیقی ایران، من همه چیز را بلد بودم و برای اینکه بتوانم خودم را برای رهبری موسیقی ملی که یک رهبری خاصی است، آماده کنم، بیش از این، به تکنیک و فیگورهایی که در رهبری کلاسیک است، در موسیقی ایرانی خودم را نیازمند نمیدیدم. در حقیقت دلیل اصلی کار نکردنم در زمینه رهبری کلاسیک این بود که من خودم را برای رهبری ارکستر موسیقی ملی ایران آماده کردم و دورهای در خارج نبود که بروم وآموزش ببینم.
خادمی: در ارکستر رودکی، در چند اجرا، شما رهبری کردید؟
– دو قطعه “دلانگیزان” و “پیوند” را من در تالار رودکی و در چند شب متوالی رهبری کردم.
خادمی: چطور شد که شما رهبر ارکستر رادیو و تلویزیون شدید ؟
– در رادیوی آن زمان، ارکستر گلها، ارکستر باربد و یک ارکستر نکیسا بود که این سه ارکستر، ارکستر های مطرح بودند و من هم در ارکستر باربد و هم در ارکستر گلها کار میکردم. زمانی که در ارکستر باربد کار میکردم، چند کار برای این ارکستر تنظیم کردم. آقای فریدون ناصری وقتی شنید که من قطعه مشکلی را در تالار روی صحنه رهبری کردم، گفتند: “قطعاتی را که خودت تنظیم میکنی، خودت هم آن را رهبری کن” که به این ترتیب قطعاتی را که برای ارکستر باربد تنظیم میکردم، خودم هم آن را رهبری می کردم یعنی هم نوازنده و هم رهبری ارکستر بودم.
بعد از یک مدت متوجه شدند که بهتر است که این سه ارکستر رادیو را با هم ادغام کنند و یک ارکستر بزرگ بسازند. به ما گفتند که به جای اینکه در سه ارکستر کار کنید، یک ارکستر بزرگ به نام رادیو و تلویزیون ایران را تشکیل میدهیم و شما فقط در آنجا کار کنید و این اتفاق حدود سال۱۳۵۱ بود و من با این ارکستر همکاری خود را آغاز کردم. قبل از فعالیت در این ارکستر، جسته و گریخته میشنیدم که آقای محمد میرنقیبی و آقای غلامحسین بنان، صحبت از رهبری من میکنند و میگفتند که قرار است من رهبر شوم؛ ولی من این حرف را جدی نمیگرفتم.
یک روز قطعهای از ارکستر گلها به من داده شد که آهنگساز آن آقای حسینعلی ملاح بود و میخواستند ببیند که آیا من میتوانم این کار را رهبری کنم یا نه! آن زمان سرپرست ارکستر گلها آقای میرنقیبی بود که در هنرستان با هم همکار بودیم. از من خواسته شد که این قطعه را برای دو روز بعد آماده کنم که من بعد از دو روز آن قطعه را آماده کردم و تحویل دادم تا آقای معروفی با ارکستر گلها آن را کار کند.
آقای معروفی جلسه اول را آمدند و تمرین کردند تا اینکه روز ضبط رسید که گفتند آقای معروفی مریض است و نمیتواند بیاید و بهتر است خودتان رهبری کنید! من میدانستم داستان چیست و در نهایت کار با موفقیت خوب ضبط شد.
۱ نظر