نکته قابل توجه در این ارکستر استفاده از ساز جاز (درامز) بود که در آن ایام کاری کاملاً نامتعارف مینمود. ترکیب این سازهای نامتجانس بهترین نمود ذهن پیشرو و جسور عباس شاپوری بود؛ چرا که تا آن زمان کسی تار و ترومپت را کنار هم ننشانده بود. شاید به سبب همین رویکردهای نامعمول بود که تصمیمگیران کلان برنامه گلها که در آن زمان موسیقیدانان کلاسیکگرایی چون داوود پیرنیا و روحالله خالقی بودند، روی خوشی به اجرای آثار شاپوری در برنامههای رسمی نشان نمیدادند. با این حال، در گزارش مجله موزیک ایران (شماره ۶۴، شهریور ۱۳۳۶)، ارکستر شماره ۴ به رهبری شاپوری به لحاظ هماهنگی «تمیزترین» ارکستر رادیو معرفی شد.
از اوایل دهه ۱۳۵۰ شاپوری به تدریج منزوی شد، اما تا سالهای ناتوانی آخر عمر، کار ساخت و تعمیر ساز را با جدیت پیگیری کرد و برای تهیه و تعمیر ساز به بسیاری از نوازندگان مشهور مشاوره داد. او در هفدهم اسفندماه ۱۳۸۴ درگذشت و در قطعه هنرمندان به خاک رفت. همه همدورهها و نزدیکانش ضمن اشاره به زندگی خصوصی غمانگیز او، طبع بلند و صبورش را ستودهاند. گویا پرویز یاحقی ارادتی خاص به شاپوری داشت و در اثبات این ارادت، تا بوسیدن دست او هم پیش رفت.
شاپوری شاید نخستین شخصیت موسیقی معاصر بود که فارغ از چارچوبهای مدوّن موسیقی ایران، دست به تجربههایی تازه زد.
آغاز فعالیت حرفهای او مقارن شد با دهه بیست؛ یعنی درست زمانی که جامعه ایران میکوشید خود را با جلوههای نوظهور دنیای مدرن همراه سازد. تأثیر چنین فضایی بر همه موسیقیدانان، بلکه بر همه هنرمندان آن روزگار، کم و بیش مشهود است.
اما شاپوری ضمن همراهی با شیوههای رایج زمانه در آهنگسازی و تکنوازی، به عرصههایی گستردهتر گام نهاد. یکی از شاخصترین اقدامات جسورانه او، تلفیق فواصلی از موسیقیهای همجوار عرب و ترک با نغمههای ایرانی بود.
به گواهی همه کسانی که ساز او را در آن دوران شنیدهاند، شاپوری از جوانی هنگام تکنوازی ویولن، حالتهایی از موسیقی عربی و ترکی را با نغمههای ایرانی ترکیب میکرد و بسیار هم خوب از عهده این کار برمیآمد. بعدها بسیاری از سنتگرایان ایراد گرفتند که اینگونه تلفیقها انحراف از موسیقی اصیل است، اما باید دانست که این ایراد به ذهن پویای کسی که به جای در جا زدن در اصالتهای مندرآوردی، در پی نوآوری است، وارد نیست.
همچنین در پاسخ به کسانی که استفاده از حالتهای موسیقی عرب و ترک را خالطور و دون شأن موسیقی ایرانی میدانند، باید گفت که احتمالاً شاپوری هفتادسال پیش از این، به موسیقی فلامنکو و راک و کانتری دسترس نداشته تا از آنها برای تلفیق استفاده کند؛ ضمن اینکه بیتردید موسیقی فرهنگهای همجوار با موسیقی ایران همخوانتر است، چنانکه امروز میبینیم بستر گفتگوی موسیقی ایران با موسیقی هندی و ترک بسیار مهیا شده و بیش از همه در تجربههای هنرمند ارجمند، کیهان کلهر نمایان گشته است.
از سوی دیگر، شاپوری نخستین کسی بود که به فکر تلفیق آهنگی از فرهنگی دیگر با شعری به زبان فارسی افتاد. بنا به گفتهها، او در سفری به لبنان ترانهای را از زبان یک خواننده زن عرب شنید و آن را به حافظه سپرد و در بازگشت به ایران، از شاعر همکارش، ناصر رستگارنژاد خواست کلامی فارسی روی آن آهنگ بگذارد و بدین ترتیب ترانه مشهور «شانه» با مطلع «بر گیسویت ای جان کمتر زن شانه» شکل گرفت که هنوز هم بر زبان مردم جاری است. چنین کاری در آن زمان تنها از ذهن تلفیقگر شاپوری برمیآمد.
عباس شاپوری سازنده و خالق جاودانهترین آهنگها
به نظر کلنل علی نقی وزیری و استاد فخرلدینی استاد عباس شاپوری بهترین آهنگساز ایران بود
عباس شاپوری در تاریخ موسیقی ایران دیگر تکرار نخواهد شد . زیرا او فقط اهنگ ساز نبود او رهبر ارکستر ، سولیست، تنظیم کننده وگاهی سراینده ترانه نیز بود . بعضی از اهنگ های ساخته شده توسط استاد شاپوری مانند تک درخت ،نیلوفر و ترانه من بعد از نیم قرن هنوز تازه و دلنواز است و ده ها بار باز خوانی شده
به نظرم موسیقی جز بنویسیم بهتر است ضمن اینکه جز یک سبک از موسیقی است نه ساز خاصی بهتر است نام این مجموعه ساز را همان درامز یا پرکاشن یا مجموعه ساز های کوبه ای بنامیم . ضمن اینکه تلفیق خلاقانه همیشه زیبا و شنیدنی خواهد بود نه اینکه هر صدایی را بی هدف با صدایی دیگر بیامیزند و نام تلفیق بر آن نهند.
بسیاری از آثار هنرمندانی مثل استاد دهلوی تلفیق های استادانه و خلاقانه و زیبا ییست که بر خلاف بسیاری از آثار امروزی بسیار زیبا و گوش نواز هستند مثل کنسرتینو برای سنتور و ارکستر یا فانتزی تار و ارکستر بر اساس قطعه بندباز استاد وزیری یا برای مثال قطعه دونوازی رهگذر استاد فرامرز پایور اثریست متفاوت و بسیار خلاقانه برای سنتور و فلوت که از روی آگاهی و بسیار فکر شده و اصولی انجام شده است یا آثار بسیاری از استادان شهبازیان ، فخرالدینی ، پژمان و …
حتی در ترانه های موسیقی پاپ دهه ۵۰ هم استفاده های بسیار خلاقانه از ساز های ایرانی توسط هنرمندانی مانند واروژان ، مجتبی میرزاده ، ناصر و منوچهر چشم آذر ، منفردزاده ، بیات و … شده است. بنابراین وقتی تلفیق از روی آگاهی و خلاقیت صورت پذیرد ، فضایی زیبا و گوشنواز پدید می آید و وقتی مانند بسیاری از امروزی ها چون کلهر ها بی هدف و باری به هر جهت باشد ، ماجرا فقط و فقط در حد یک کالای صوتی پیش می رود و هیچ خاصیتی ندارد.
به نظرم می توان مطالب زیادی در مورد اتفاقات هنری دهه های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ ایران و موج تجدد گرایی در انواع موسیقی نوشت که بحثیست بسیار مفید و آموزنده.
در بیان خلاقیت های تلفیقی موسیقی پاپ در دهه ۵۰ فراموش شد یادی از استاد محمد شمس شود که در بسیاری از آثار پاپ ایشان هم شاهد تلفیق های خلاقانه و زیبا و استفاده های به جا از ساز های ایرانی مانند سنتور ، تار ، نی و تنبک هستیم. تنظیم های خلاقانه این استاد بزرگوار بخشی فراموش نشدنی از موسیقی گروهی و ارکسترال ایران است . همچنین باید یادی هم از استاد جمال جهانشاد و شهریار فریوسفی کرد که در برخی از آثار تکنوازی های زیبای آنها گوشنواز و دلنواز هستند.