شعر کلاسیک یک پیشینه ی قدرتمندِ نقش بازی کردن برای ارضاءِ حسِ هنریِ ایرانی داشته است و به دلیل ممنوعیت سایر هنرها از جمله موسیقی تنوانست آهنگ درونیِ شعر را متبلور کند اما در دوره ی معاصر به دلیل گذر از انقلاب صنعتی و هم آمیزی با دوران توسعه در علم و هنر موسیقی در شعرِ بسیاری از شاعران از جمله هوشنگ ابتهاج نمودی عینی پیدا کرد.
شاعر در شعر:
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید!
نشانِ داغِ دلِ ماست لاله ای که شکفت
به سوگواریِ زلفِ تو این بنفشه دمید
بیا که خاکِ رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید
به یادِ زلفِ نگونسارِشاهدانِ چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
به دورِ ما که همه خونِ دل به ساغرهاست
ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من؟ که درین روزگارِ بی فریاد
ز دست جورِ تو ناهید بر فلک نالید
از این چراغ توام چشم روشنایی نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کِراست سایه درین فتنه ها امید امان؟
شد آن زمان که دلی بود در امان امید
صفای آینه ی خواجه بین کزین دمِ سرد
نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید
یک فضای پلی ریتمیک در شعر ایجاد کرده است. به این صورت که با تاکیداتی در فضای موسیقی بیرونی شعر و همزمانی آن با ضرباهنگ وزنِ درونی شعر مفاعلن/فعلاتن/مفاعلن/فعلن دو دورِ ریتمیک را با هم آمیخته است. در مصرع اول- نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید- وزن شعر یک دور شش تایی را طی می کند اما هنگام خوانش همین مصرع بر اساس موسیقی بیرونی با تاکید بر روی “نه”، “آ”، “نه” و “به” دورِ ریتمیک از شش تایی ثابت به ۴-۸-۶-۴ تایی تغییر می کند. همینطور در مصرع دیگری – به سوگواریِ زلفِ تو این بنفشه دمید- تاکیدات موسیقی بیرونی به شکل ۷-۳-۷-۴ تایی بر وزن شش تایی ثابتِ موسیقی درونی منطبق می شود. یعنی “به”، “یِ”، “فِ”، “شه” تاکیدهایی جدا از تاکیدات وزن منطبق بر شعر دارند. و همینطور در مصرعِ -که هست در پیِ شامِ سیاه صبحِ سپید- کسره های “پیِ”، “شامِ”، “صبحِ” و کشیده های “آ” در “شام” و در “سیاه” ترکیبی خوشه ای از آکسان ها را بوجود آورده که با وزن شش تایی درونی شعر، پُلی ریتمیِ دیگری بوجود آورده است. تکرارهایی این چنین از صدادارهای سنگین و صدادارهای سبک در شعر سایه ما را با روند منقاد کننده در مینی مالیسم نیز روبه رو می کند. یک ساده کردن بی نهایت و مسحور کردن در این نگرش مطرح است تا متقاعد کردن.
در – به یادِ زلفِ نگونسارِشاهدانِ چمن- تعدد کسره ها همان پدالِ آشنا در موسیقیِ مینی مال را به یاد می آورند که در لایه ی بالایی آمده است و در تنالیته ای دیگر هم “الف” ها پدال دیگری را می سازند. تکراری لجوجانه در سلول های ریتمیک به همراه واریاسیون هایی جزیی و یک نوع بازگشت به خاستگاه ها در این رویه مطرح است.
پس از انقلاب مشروطه مفاهیم مدرن وارد زندگی مردم شد و طبقه متوسط شهری از آن بهره مند شدند.
شعر هم از آنجایی که قبل از مشروطه با ممنوعیت های بسیار روبه رو بود می بایست بار مسئولیت همه ی هنرها را به دوش می کشید. در نتیجه ادبیات آهنگین از دل این ماجرا بیرون آمد. شعر جدید نیز جدا از عروض و قافیه به آهنگی نیاز داشت تا با صورت بندی و مدل بیانی اش وارد میدان شود. در غزل معاصر این هوشنگ ابتهاج بود که این آهنگ را به خوبی می شناخت و به خوبی هم از آن بهره برد.
۱ نظر