گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

خلاصه‌ای از اپرای «آرایشگر شهر سویل» (۲)

خلاصه‌ای از اپرای «آرایشگر شهر سویل»:
آرامش عمیق شامگاهی میدان پهناور مرکز شهر «سویل» را فرا گرفته بود. پاسی از نیمه شب می‌گذشت دیگر کسی در آن حدود دیده نمی‌شد. «کنت آلماویوا» آهسته آهسته پیش رفت تا به زیر بالکن خانه رسید نگاهش را مستقیماً متوجه پنجره‌ای کرد که نوری ضعیف از خلال پرده‌های توری آن بیرون می‌تراوید. خیالش به دنبال آرزو اوج گرفت و آرام و پنهانی به سوی خوابگاه دلدار رفت در آنجا «روزینا» که عقل و ایمان و اختیار از کفش ربوده بود به روی بستری از حریر آرمیده بود.

اکنون یک هفته می‌گذشت که کنت شهر «مادرید» را رها کرده و به خاطر او مقیم «سویل» شده بود. مردی نظیر او که هزاران زن خوبرو و شهر آشوب در عمر خود دیده بود هرگز نمی‌توانست تصور کند که از یک نگاه معصومانهٔ دختری ساده‌دل اینگونه از خود بی‌خود شود. اگر آن روز بر حسب تصادف از این میدان نگذشته و چشمش برچشم او نیفتاده بود، اکنون آسوده و بی‌خیال در کاخ مجلل خود بر می‌برد و در چنین نیمه شبی در اینجا به انتظار نمی‌ایستاد.

دوران تنهائی‌اش چندان دیری نپایید. «فیورلو» خادم وفادار و محرم اسرارش آهسته به او نزدیک شد و اطلاع داد که نوازنده‌ای همراه خود آورده است. کنت به او دستور داد تا به نواختن قطعه شورانگیزی پردازد و خود شروع به‌خواندن کرد. طنین آواز به همراهی نغمهٔ گیتار در فضا پیچید، ولی از محبوب اثری دیده نشد. نور خفیف همچنان فضای خوابگاه را روشن می‌ساخت و پرده‌های توری حجابی به‌روی شیشه‌ها گسترده بود.

در این هنگام از دور صدای رهگذری شنیده شد که به آواز بلند، وارسته و بی‌خیال، اشعاری می‌خواند و در میان ترانه‌های عاشقانه خود که از روی مستی ادا می‌شد، هر چند دقیقه یک بار می‌گفت: «ای گروه خفتگان! بیدار شوید، ره بگشایید زیرا فیگارو، ریش‌تراش سویل و مشهورترین شخصیت این شهر از کنار‌ خانهٔ شما می‌گذرد. منم فیگارو، همه کارهٔ این دیار: آرایشگر، طبیب، دلال ازدواج، غمخوار عاشقان و مشاور دلسوختگان. دختران رازهای دل را پیش من فاش می‌کنند و پسران وصال محبوب را از من می‌خواهند. شبانه‌روز گرفتارم … همه‌کس همه‌جا، همه‌وقت: فیگارو! فیگارو! فیگارو!»

کنت نخست آزرده خاطر شد؛ ولی بعد با دقت زیاد به آواز او گوش داد. از گزافگویی‌های آن مرد خنده‌اش گرفت و در عین حال برق مسرتی از چشمانش جستن کرد. فیگارو می‌توانست برای رسیدن او به مقصود وسیلهٔ خوبی باشد و چه بسا پاره‌ای از مجهولات را برای او روشن کند. در ظلمت شب، همین‌که خواننده‌ٔ مست از زیر ایوان خانه گذشت، ناگهان بازویش را گرفت و به گوشه‌ای کشید.

فیگارو تکانی خورده و به‌خود آمد. اما در آن نور خفیف از یک نگاه به جامهٔ فاخر کنت فهمید که مورد حمله سارقین قرار نگرفته. قبل از آنکه کنت به سخن آید، فیگارو که هوشیاری خود را باز یافته بود گفت: عالیجناب، خدمتگزار شما فیگارو چه خدمتی می‌تواند برایتان انجام دهد؟

کنت با لحن آمرانه ولی به آرامی پرسید:
این خانه را می‌دانی متعلق به کیست؟

فیگارو نگاهی به پنجره افکند و آنگاه تبسمی بر لبانش ظاهر شد و گفت: عالیجناب، همه چیز را فهمیدم. حقیقتاً که به‌سلیقهٔ شما باید آفرین گفت، روزینا واقعاً لایق شماست، در زیبایی نظیر او را در سراسر اسپانیا نمی‌توان یافت.

کنت سخنش را قطع کرده گفت:
پدر او را می‌شناسی؟

فیگارو باخنده جواب داد:
چطور ممکن‌ست در این شهر کسی باشد و فیگارو او را نشناسد؟ علاوه بر آن بخت با شما یار است برای این‌که من در این خانه رفت و آمد دارم و آرایشگر مخصوص این خانواده هستم.

آنوقت پیروزمندانه تبسمی بر لب آورد و اضافه کرد: برخلاف آنچه در شهر شایع است دکتر «بارتلو» صاحب این خانه، پدر روزینا نیست، بلکه قیم اوست. سالها پیش پدر و مادر این دختر زیبا در گذشته‌اند و ثروت سرشاری برای او باقی گذاشته‌اند. دکتر بارتلو از کودکی او را بزرگ کرده و فعلا خود او چشم طمع به زیبایی دختر دوخته…

گفتگوی هارمونیک

گفتگوی هارمونیک

مجله آنلاین «گفتگوی هارمونیک» در سال ۱۳۸۲، به عنوان اولین وبلاگ تخصصی و مستقل موسیقی آغاز به کار کرد. وب سایت «گفتگوی هارمونیک»، امروز قدیمی ترین مجله آنلاین موسیقی فارسی محسوب می شود که به صورت روزانه به روزرسانی می شود.

۱ نظر

بیشتر بحث شده است