دهه شصت را می توان سال های اوج تمرکز آهنگسازان ایرانی بر روی اشعار مولوی دانست؛ گویا فضای خاص کشور تحت تاثیر جنگ، موجبات گرایش جامعه به سمت مفاهیم عرفانی اشعار مولوی را دوچندان کرده بود و تصانیفی که برای ارکستر سازهای ایرانی و حتی ارکستر سمفونیک در آن برهه ساخته می شد، از اشعار مولانا بهره زیادی می بردند.
آهنگسازان متعددی از جمله حسن ریاحی، هوشنگ کامکار، همایون رحیمیان، کامبیز روشن روان، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و جلیل عندلیبی در آن دوره از اشعار مولوی استفاده کردند که بعضی از این آثار، تا امروز در رده با ارزش ترین تصانیف موسیقی ایرانی شناخته می شوند.
از مجموعه بهاریه های مولوی، غزل شمارهٔ ۱۸۹ با مطلع: آمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آ، شهرت و محبوبیت قابل توجهی دارد. محمدجلیل عندلیبی که در آن زمان عضو مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بود و با خوانندگان جوان آن روزگار مانند: شهرام ناظری، شاپور رحیمی و علیرضا افتخاری همکاری نزدیکی داشت اثری برای ارکستری از سازهای غربی و ایرانی در بیات اصفهان ساخت که در آن زمان از چند منظر قابل توجه بود:
۱- تنوع ریتمیک: این تصنیف در دو متر پنج ضربی و دو ضربی ساخته شده است و بر خلاف بسیاری از تصانیف امروزی که به صورت ساده هجاها را بر روی آکسان های اصلی ۵ ضربیِ لنگ سوار می کنند، شعر و تحریرهای میانی آن حالت سیالی روی این متر دارند (۱) و بدون اینکه لطمه ای به روند ملودیک وارد شود، در بخش هایی در شمارش آکسان ها شنونده را دچار تردید می کند.
۲- خروج از سنت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی: مرکز حفظ و اشاعه که پیش از انقلاب پایگاه اصلی سنت گرایان بود، پس از انقلاب با تغییر مدیرانش (به خصوص شاپور رحیمی که فارغ التحصیل هنرستان موسیقی ملی و برآمده از مکتب علینقی وزیری بود و محمد بیگلری پور که فارغ التحصیل هنرستان عالی موسیقی و به کلی بیگانه با مرام نامه این مرکز بود) راه و روشی تازه برگزید که تا حد زیادی با مرام نامه بنیانگذارانش اختلاف داشت. یکی از موسیقیدانانی که می توان او را به کلی در مکتب وزیری جای داد، محمدجلیل عندلیبی است که به غیر از نوآوری های چشمگیر در ملودی پردازی، از امکانات چندصدایی و استفاده از سازهای غربی نیز ابایی ندارد. یکی از آثار او که به شکل تمام کمال می توان در مکتب وزیری طبقه بندی شود، «به رقص آ» است که به غیر از استفاده از تکنیک های جدید ملودی پردازی و چندصدایی، در کنار سازهای ایرانی از سازهای غربی استفاده کرده است.
۳- نگاه عرفانی به سماع: دانش عمومی هم نسلان جلیل عندلیبی از متون کهن و به خصوص اشعار مولوی منجر به فهم ویژه آنها از کلیدواژه های فرهنگ صوفیه شده است (۲)؛ نگاه عمیق به مقوله «سماع» در این اثر عندلیبی وقتی با ترانه «مبتذل» و «فرومایه» «برقص آ» با صدا و آهنگسازی محسن چاوشی (۳) مقایسه شود، این اختلاف حیرت آور برداشت دو نسل از یک مفهوم را بهتر در می یابیم.
۴- درخشش خواننده ای جوان: علیرضا افتخاری در زمان اجرای این اثر، از حجم صدا و تکنیک کم نظیری برخوردار بوده است و مخصوصا در اجرای این تصنیف به سنت بعضی از خوانندگان اصفهانی همچون استادش سیدجلال الدین تاج اصفهانی و همچنین ایرج، در نمایش حداکثر حجم صدای خود اهتمام داشت؛ هرچند این توانایی او قابل تحسین است ولی گاه گاه از ظرافت اثر کاسته است. افتخاری در سالهای بعد، برای ظریف تر شدن صدایش، استیل های مختلفی را تجربه کرد ولی در کمتر اثری صدای ایده آل او را می شنویم.
تصنیف «به رقص آ» با آهنگسازی محمدجلیل عندلیبی در سالهای پایانی دهه شصت بارها و بارها از تلویزیون و رادیو پخش شد و علاقمندان زیادی داشت. شاید امروز مناسبت فرارسیدن بهار، بهانه ای باشد برای مرور خاطره این تصنیف از آهنگساز خلاق موسیقی ایران محمدجلیل عندلیبی.
تصنیف «به رقص آ» را با آهنگسازی محمدجلیل عندلیبی بشنوید
پی نوشت
۱- پیشتر سعید یعقوبیان در مقاله «پایِ لنگِ پنج ضربی و هفتضربی» و فرشاد توکلی در مقاله «در آرزوی روستا» به این موضوع پرداخته اند. برای روشن تر شدن اختلاف این دو نوع نگاه به ریتم های لنگ، مقایسه کنید تصنیف «به رقص آ» با آهنگسازی جلیل عندلیبی را با تصنیفی مانند «سمن بویان» ساخته محمدرضا لطفی.
۲- از این گذشته کردهای ایران (که عندلیبی از این سلاله است) قرابت قابل توجهی با فرهنگ عرفانی قرون هفتم و هشتم دارند.
۳- اساسا پرداختن به فرهنگ کلاسیک و نگاه عمقی به مقولات، دغدغه اصلی موسیقی پاپ نیست؛ بنابراین اصل نباید اثری پاپ را به دلیل سطحی بودن مورد انتقاد قرار داد؛ اما اینجا بحث ما شعر مولانا و حساسیت او در نگاه به سماع است که پیچیدگی و عمق آن توضیح بیشتر نمیطلبد و شاید بهترین مثال عدم سنخیت آن با موسیقی پاپ همین ترانه «برقص آ» از محسن چاووشی باشد.
۱ نظر