گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند (۳)

تنها در این شرایط است که هنرمند با انبانی پُر از اثر و معنویت حضور ظاهر می‌شود. پس از هر خلوت حضوری خلاقی در تنهایی، باید که از طریق دروازه‌ای وارد جهان ارتباطات و تبادلات شد تا هم اثر به گوش دیگران رسد و هم هنرمند بتواند خود را از دام تکراری مرگ‌آفرین رهایی بخشد.

این در‌ها و دروازه‌ها هستند که هنر را از عمق خلوت انس هنرمند به جهان خارج می‌رسانند و به قول «اخوان»:
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس!
برو آنجا که تو را منتظرند

اگر این در، به سوی چنین فضایی گشوده نشود، آنگاه تمامی لذت خلوت حضور هنرمند، به دردی جانکاه بدل می‌شود؛ دردی که اگر نیروی امید به آینده و عشق با آن گلاویز نشود، هنرمند را به هاویه‌های خطرناک ناامیدی می‌کشاند یا آنکه سخن را ناتمام می‌گذراند و اثر را ابتر شده به گوش می‌رساند.

این درست است که «موتسارت» و «بتهوون» در زمان خود تنها بودند، اما آنها این شانس را داشته‌اند که فضای زیستی حضورشان به‌گونه‌ای بود که در آنها امید به آینده و حضور مثالی‌شان را از طریق اثر نوید می‌داد. آنها خوب می‌دانستند که چه خلق کرده‌اند و چگونه دریچه‌های حضور و ارتباط اثرشان با جهان بیرون گشوده خواهد شد.

برعکس برای هنرمند در جامعه‌ی ما موضوع مهم معکوس این روند است. بی‌مناسبت نیست که بزرگ‌ترین آثار هنری معماری، امضایی ندارند. خلاقان این آثار خوب می‌دانستند که فاقد آن فضای زیستی هستند که بتوانند دری بگشایند و از لذت حضور مضاعف خود و اثر، بهره ببرند. آنان به‌صورت گمنامانی درآمدند که چون آن سرباز گمنام در گوشه‌ی این خاک جایگاه حضورشان است.

هر گوشه‌ای در موسیقی ما ماجرای دردناکی است از این مسدود بودن فضای ارتباطی و هنرمند موسیقی در این دیار ناچار بوده، حضور لذت‌بخش خلوت انس خود را در هنگام خلقش با خود به‌گور برد؛ زیرا فضای زیستی وجود نداشت که بتواند دریچه‌های ارتباطی بگشاید و زیستن دیگر را برای خلق اثری دیگر تجربه کند.

حافظ این شانس را به‌عنوان شاعر داشت که می‌توانست دریچه‌های ارتباطی را به‌سوی حداقل چند فضای زیستی بگشاید، اما خود خوب می‌دانست که در پس هرگشودنی هزاران تیغ اتهام نهفته است و برای هربیتی که حقیقت را آشکار می‌کند، بیتی نیز برای دفاع از این حقیقت نابگاه باید خلق کند:
به یاد یار و دیار آن‌چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم

او خوب می‌دانست که هر سفری به خطه‌ی درون، رهاوردی خطرناک می‌آفریند، چون دریچه‌های ارتباطی به‌سوی فضایی مسموم و تلخ راه دارند. بنابراین او با ما درد دل می‌کند و می‌گوید، همان بِه که با اشک حسرت به یاران و دیارانی بنگریم که روزگاری سرشار از فضای ارتباطی بودند و درنهایت همان بِه که رسم این سفرها را براندازیم تا از تیغ تیز ارتدادهای این فضای تلخ در امان مانیم.

تاریخ موسیقی ما تاریخ مجموعه‌ی معصومی است که مدام در فضای تلخ و پر از تیغ ارتباطی گرفتار آمدند که جز گمنامی چیزی نصیب لذت‌برندگان خلوت انسشان نکرد و ما امروز در حالی ردیف‌های موسیقی ایرانی را فرامی‌گیریم که بر هر نُت این ردیف‌ها خون هزاران حسرت، خشکیده است.

شاید هیچ هنرمند معاصری چون «صبا» این درد را درک نکرد. می‌گویند تکیه‌کلام وی همین شعر «نیما» بوده که می‌گفت: به کجای این شب تیره، بیاویزیم قبای ژنده خود را…

مجله هنر موسیقی

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

دیدگاه ها ۳

  • ارتباط این دل نوشته ها که در بیشتر جاهای ان رد پای احساسات هست تا تراوشات ذهنی ، با هارمونی تاک را نفهمیدم. این نوشته ها بیشتر به پستهای وبلاگهای شخصی می ماند تا مطلبی خواندنی در یک سایت که داعیه موسیقی جدی را دارد. این نوع مطالب را حتی نمی شود به نقد کشید چرا که صحبت از چیزی جدید که به دانسته های قبلی بشر ذره ای بیافزاید در انها نیست. دل نوشته اند و نه مطلبی علمی. ضمن اینکه ارتباط بسیاری از شاهدمثالهای شعری با متن مشخص نیست و متن همچون منبرخوانی آخوندها پیش می رود نه با منطقی از پیش فکرشده. برای شما آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم نقطه نظر بنده خاطر شریفتان را مکدر نکرده باشد. پایدار باشید.

  • سلام و خسته نباشید
    به هیچ عنوان قصد نداشتم شما را ازرده خاطر کنم. از این بابت پوزش می طلبم.
    بنده آقای قانع بصیری را از طریق همین سایت می شناسم و نوشته های ایشان همواره برایم سرشار از نکات بدیع بوده است. اگر اینگونه نوشته ها را دنبال می کنم لابد علاقه و پس زمینه ای بوده است. اتفاقا تعجب کردم از سطح این نوشته و قرار نیست چون فلانی حرفی زده آن حرف را مقدس بپنداریم. همان نیچه هم به اندازه حرفهایی که سمت پیکان اندیشه بشری را تغییر داده به همان اندازه خزعبلات هم گفته است.
    اگر متن جناب قانع بصیری از چنان مطلب مهمی سخن می گوید یادکردن از خاطره اولین شنیدن فلان شعر از دهان فلان خواننده و دعای خیر برای ایشان چه جایگاهی دارد؟ چگونه در مورد یک بیت حافظ که بطور مستقیم هیچ ارتباطی به موسیقی ندارد و ارتباطش به مقوله هنر نیز به تأویل های دور و دراز نیاز دارد بااطمینان نوشته اند خلوت انس همان خلوت خلاقیت و زایندگی است.
    این صرفا یک ارتباط شخصی و کلامی است در ذهن نویسنده. البته واقفم که این تک بیت در واقع دستمایه نویسنده بوده تا مقصود خود را بازنمایاند اما ارتباط بین دستمایه و مقصود ، ضعیف و بی پشتوانه است.
    در کل این مطلب به چه منبعی اشاره شده است؟ هیچ
    اگر بیت “به یاد یار و دیار…….” به برملا ساختن حقایق توسط حافظ و بلاهای بعد آن می تواند ارتباط داشته باشد پس تمام کتاب های حافظ شناسی را باید سوزاند چون جز اراجیف چیز دیگری نیستند و غزلهای حافظ و دوبیتی های باباطاهر و غیره از چیزهایی سخن می گویند که ما از آنها بی خبریم
    تاریخ موسیقی ما مجموعه معصومی است که …. یا به هر نوت ردیف ، خونها خشکیده است!!!
    این جملات می توانند در یک دل نوشته بیایند و موجه باشند ولی در متنی که به گفته شما از عالی ترین مطالب جدی در خصوص چیستی موسیقی است چه جایگاهی دارد؟
    بنده به عنوان کسی که با موسیقی به عنوان یک هنر عالی! آشنا نیستم از شما می پرسم اگر این مطلب عالی ترین است پس نوشته های پیتر کیوی چیستند؟
    بنده کجا گفته بودم که این نوع موضوعات دور از واقعیت های موسیقی هستند؟ که بعد این حکم صادر می شود که راه را اشتباه رفته ام؟
    شاید هیچ هنرمندی چون صبا این درد را درک نکرد….
    از بین آنهمه آدم چگونه یکمرتبه صبا انتخاب می شود به عنوان کسی که هیچ کس دیگری به اندازه او دردها را نفمید؟!
    باز می گویم شاید نویسنده حس و حالی درونی نسبت به صبا و دردکشیدگی او دارد و در یک دل نوشته بازگویی این نوع مطالب هیچ جای ایراد نیست و بنده هم نمی گویم که صبا درد نکشید ولی نوع جمله و رویکرد شعارگونه چه جایگاهی می تواند در یک نوشته علمی داشته باشد.
    کل صحبت ینده این است: این مطلب یک دل نوشته از یک عزیز دوست داشتنی است. ور در همین حد به یک بار خواندنش می ارزد ولی بنده تعجب کردم که در این سایت یک دل نوشته خواندم
    به هرحال ممنونم از پاسختان و باز عذرخواهم اگر خاطرتان را آزرده باشم.

بیشتر بحث شده است